وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند
وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند

سر دوراهی 3


سپس قربانى‏ هاى جلوى عروس آغاز گردید. قیس و پدرش شنیدند که جباب پدر لبنى در فاصله نزدیکى با کاروان است و همراه عروس مى‏آید و به استقبال او رفتند.

حباب با عده ‏اى از جوانان دلیر عشیره، غرق در آهن و فولاد در پى کاروان روان بود، مبادا از طرف ناکسان عرب به کاروان گزندى برسد.

آمدن پدر عروس همراه دختر به خانه داماد در میان عرب رسم نبود، ولى حباب مى ‏خواست خودش دست دخترش را در دست قیس بگذارد تا امر امام را با بهترین وضع انجام داده باشد.

ذریح و حباب یکدیگر را در آغوش گرفتند و قیس در دست پدر زن بوسه زد. ذریح در رکاب حباب راه را پیاده طى مى ‏کرد، زیرا حباب میهمان بود و ذریح مسلمان؛ اسلام مى‏ گوید: بایستى به میهمان احترام کرد.


ادامه مطلب ...

سر دوراهی 2



باز به خود مى‏ گفت: شاید من اشتباه کرده باشم و آن عشق خودم بوده که در چشم‏هاى شهلاى لبنى منعکس شده بود. لبنى آیینه‏ اى است که هیچ گونه زنگار ندارد.

طاقت قیس تمام شد. دیگر تاب تحمل نداشت. شوق دیدار لبنى سراپاى وجودش را فرا گرفته بود. خواست برود یک بار دیگر لبنى را ببیند، هر چند از دلش جویا نشود. سوار بر اسب شد و به سوى کوى یار تاختن گرفت.

در چه مدتى راه را طى کرد. خودش ندانست، ولى راه به نظرش بسیار دور و دراز آمد. او میل داشت که اسب با یک پرش وى را به در خیمه لبنى برساند.

موقعى که از دور سیاه چادرهاى ایل کعب نمایان شد، لرزه به اندامش افتاد و قلبش از جاى کنده شد. نفس کشیدن برایش اسان نبود. نیروى اراده هم از وجودش سلب گردید و عنان اسب از کفش رفت و رکاب از پا رها شد. نهایت قدر را به کار برد که از اسب بر زمین نیفتند، ولى اسب را نمى‏توانست راهنمایى کند، چون از خود بى خود شده بود؛ حیوان به دلخواه خود مى‏ رفت.

اسب آهسته حرکت مى‏ کرد، آیا از دل قیس آگاه شده بود و دانسته بود که قیس به کوى که مى‏ خواهد برود؟ آیا عشق قیس، حیوان را راهنمایى کرد؟ آیا شناسایى از سفر گذشته در خاطر حیوان بود؟ زیرا همان طور به رفتن ادامه داد تا بر در خرگاه لبنى بایستاد.

پیکرى بى روح سوار اسب بود؛ پیکرى که نمى ‏توانست سخن بگوید، پیکرى که نگاه مى‏ کرد، ولى نمى ‏دید؛ پیکرى که خود را فراموش کرده بود؛ پیکرى که وقتى اسب ایستاد نمى‏ دانست چه کند. آیا پیاده شود یا بر اسب همچنان بماند؛ نمى ‏دانست چه بگوید: آیا مانند گذشته آب بخواهد؟ آیا سخن دیگرى بگوید؟ آن سخن چه باشد؟ براى آمدنش چه علتى ذکر کند؟

در این سرگردانى به سر مى‏ برد که صدایى دلربا و شیرین او را به خود آورد و از تحیر نجاتش داد. صدایى که به او تزریق نیرو کرد. صدایى که اراده از دست رفته را دوباره باز گردانید.

ادامه مطلب ...

شعری از حمید رضا برقعی



با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید
در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
"خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"
اوکهکشان روشن هفده ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس

شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...



سر دو راهی




سر دو راهى‏


نویسنده : آیه الله سید رضا صدر رحمه الله



جوان ایستاده و دست‏ها را به موازات یکدیگر گرفته و پارچه‏ اى پشمینه بر روى آنها گسترده بود و به طور طبیعى سایبانى درست کرده و روى سر پدر نگاه داشته بود تا پدر را از گزند آفتاب سوزان محافظت کند. عرق از سر و روى جوان سرازیر بود و قطره قطره بر سینه‏ اش مى‏ ریخت گاهى هم قطره‏ هاى لغزند از سینه جوان می‏گذشت و بر زمین مى‏چکید.

شدت حرارت آفتاب مهلتى نمى ‏داد که دانه‏ هاى عرق روى زمین درنگى کند، زود خشکش می‏کرد ولى جاى قطره‏ ها که روى خاک‏هاى گرم پهلوى هم چیده شده بود پیدا بود.

کسى که به چهره درخشنده و مردانه جوان نگاه مى‏ کرد، برق اشک را در میان چشم‏هاى درشت و سیاهش مى‏دید و پى مى ‏برد که طاقت جوان طاق شده و دیگر نمى‏ تواند خودارى کند. قطره‏ هاى اشک از گوشه ‏هاى چشمش سرازیر شده و از مجرایى که به طور طبیعى در کنار چهره ‏اش درست کرده مى‏ گذرد و سپس در آغوش دانه‏ هاى عرق، قرار گرفته و با یکدیگر بر زمین مى ‏ریزند و تابش آفتاب آنها رامى سوزاند، ولى یادگارى از آنها به جاى مى‏ ماند.

جوان ازاین جهت خشنود بودکه مى‏ تواند دانه‏ هاى اشک را به نام دانه‏ هاى عرق به پدر بنمایاند تا اشک دیده‏اش آگاه نشود.

چیزى که رنج جوان را در آن آفتاب سوزان مى ‏افزود، سیلى هایى بود که به وسیله بادهاى گرم عربستان بر صورتش نواخته مى‏ شد و جوان نمى‏ توانست از خود دفاع کند.

گاهى شن‏هاى گرم نیز با باد همراه بوده و ضربت‏هاى سیلى را دو چندان مى‏ کرد، در این موقع بستر اشک در کنار چهره جوان آشکارتر مى ‏گردید.

مطابق حرکت آفتاب، جوان، جهت ایستادن خود را تغییر مى‏ داد و به گرد پدر مى گشت تا مبادا آفتاب گرم به صورت پدر بتابد.

افتاب مى‏ تابید و جوان همچنان ایستاده بود. پیکرش مى‏ سوخت و جز جز مى‏ کرد و جوان ایستاده بود. از بادهاى گرم و سوزان که با شن‏هاى داغ همراه بود، پى در پى سیلى مى‏ خورد، ولى جوان ایستاده بود و سایبان دستى خود را نگاهدارى مى‏ کرد.

وقتى که ظهر مى‏ شد و براى پدر ناهار مى‏ آوردند، جوان دست‏ها را بازتر مى‏ گرفت و گسترش سایبان را بیشتر مى‏ کرد و بر آویختگى راست و چپ مى ‏افزود تا شعاع آفتاب به زیر سایبان نفوذ نکند.

پیرامون این پدر و پسر، سیاه چادرهاى عربى بر پا بود. وقت ظهر که حرارت آفتاب به حد اعلى رسید، مردان عشیره دست از کار کشیدند و براى استراحت و تناول غذا به درون سیاه چادرها رفتند تا با زن و فرزند خود ناهار بخورند.

ولى پدر همچنان در زیر سایبان پسر نشسته بود و حرکت نکرد و پس ازآن که ناهار خورد به ساق‏هاى پاى پسر که در پشتش قرار داشت تکیه کرد تا از خواب کوتاه بعد از نهار بهره‏ مند گردد.

آیا پدر رنجى داشت که نمى‏ توانست از جاى برخیزد؟ ایا پاهایش را بسته بودند؟ آیا پیرمرد بود و نیروى حرکت نداشت؟ هر چه بود در تمام روز به خیمه نرفت و همچنان زیر سایبان پسر نشسته بود و یک بار هم به جوانش نگفت: قیس بس است، خسته شدى، برو استراحت کن.

بقیه در ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...

خانه حق




یکروز کعبه شکاف خورد و یکروز فرق علی(ع )


جانم فدای آن سر عاشق که خانه ی حق بود 


میلاد نور مبارکباد


صهبانا


حدیث قدسی 2

ای فرزند آدم :


حاجت از من می طلبی ولی من بر آورده نمی کنم ،


چرا که به منافع تو آگاهم ( و می دانم این را که از من می خواهی به تو ضرر میرساند )


سپس تو نسبت به خواسته ات اصرار می کنی


در نتیجه آنچه که می خواهی به تو می دهم .


آنگاه از همان داده هایم بر معصیت و گناه کمک می جویی .


پس اراده می کنم که آبروی ترا بریزم .


و تو دست به دعا بلند می کنی .


و من آبروی تو را حفظ می کنم .


چقدر با تو با خوبی برخورد کنم و تو بابدی و زشتی با من معامله می کنی .


نزدیک است به تو به گونه ای خشمگین شوم که بعد از آن هیچگاه راضی نگردم .


http://ghadeer.org/hadis/h_ghodsi/1/ghods001.htm#link3

حدیث قدسی

ای فرزند آدم :


همانا من بی نیازی هستم که محتاج و فقیر نمی شوم . مرا اطاعت کن ، ترا نیز بی نیاز کنم که


محتاج کسی نشوی .


ای فرزند آدم :


من زنده ای هستم که نمی میرم ، مرا اطاعت کن ، تو را نیز زنده ای قراردهم که نمی میرد .


ای فرزند آدم :


همانا من به شیء می گویم چنین و چنان شو ، می شود ، تونیز مرا اطاعت کن ،( به چنان


قدرتی )  تو را می رسانم که به هرچه بگویی چنین و چنان شو می شود.


منبع : http://ghadeer.org/hadis/h_ghodsi/1/ghods001.htm#link3

روز پدر


بنام مهر آفرین


همیشه وجود تو وسعت دریاست


همیشه پر از چشمه ی توانایی


همیشه سکوت هزار قله ی سبز


همیشه جلوه ای از چلچراغ دانایی


همیشه نام بلندت فراز پرچم عشق


همیشه مقدس تر از سکوت تنهایی


همیشه فروزانتر از نجابت شمع


همیشه دشمن اهریمن و ،.. اهورایی


همیشه جام بدست شراب ناب سحر


همیشه شعر بصیرت شعوربینایی


همیشه همره مادر همیشه همدل ما


همیشه نام پدر همنشین زیبایی




تقدیم به پدر آسمانی علی (ع ) و همه ی پدران خدایی


پیشاپیش روز پدر مبارکباد



صهبانا


روز های حسرت

خاطرات دوران نوجوانی خودم را در قسمت برگه ها (  روزهای حسرت  ) و یا لینک های زیر ،

بروز کرده ام  که در صورت تمایل ، مطالعه فرمائید. 


روزهای حسرت 


روزهای حسرت 2 


روزهای حسرت 3


روزهای حسرت 4


تقویت حافظه


1-مکالمه و حرف زدن

هنگامی که شما با یک نفر مشغول صحبت کردن هستید، احساس رضایتمندی می کنید. تحقیقاتی در دانشگاه میشیگان راجع به انواع مختلف ارتباطات کلامی و اثر آنها بر روی مغز انجام گرفته است. این تحقیقات نشان داده که صحبت های منفی هیچ فایده ای ندارند. در حالی که اگر مکالمه ای مفید صورت گیرد، افراد مکالمه کننده عملکرد اجرایی و ادراکی خوبی را به دست می آورند و این عملکردها همان حافظه می باشد.

تحقیقات دیگری بر روی مکالمات سودمند و معنی دار انجام شد و محققان به این نتیجه رسیدند که فرد مکالمه کننده بیشتر سعی می کند که فکر طرف مقابل را بفهمد و حتی صحبت های بعدی را حدس بزند که این کار باعث تحریک منطقه ای در مغز می گردد که وابسته به حافظه است.

2- نداشتن استرس

آیا تا به حال برای شما اتفاق افتاده است که به آشپزخانه بروید و از خودتان بپرسید که چرا من اینجا هستم و چه کاری می خواستم انجام دهم؟ این یکی از مشکلات رایج حافظه می باشد که از استرس منشا می گیرد.
هنگامی که شما استرس دارید، هورمون کورتیزول در مغز افزایش می یابد و حافظه کوتاه مدت را از بین می برد

پس بهتر است به مغزتان آموزش دهید که در صورت مواجهه با استرس و عصبانیت، بهتر عمل کند. مدیتیشن و تنفس عمیق باعث دوری از استرس و آرامش فرد می گردد.

3- یادگیری یک زبان دیگر

محققان به این نتیجه رسیده اند که یادگیری یک زبان جدید بر روی قدرت حافظه اثر فوق العاده زیادی دارد. تحقیقات نشان داه است افرادی که با بیشتر از دو زبان صحبت می کنند (مثلا فارسی و ترکی)، کمتر قدرت حافظه خود را در طول زندگی از دست می دهند.

در ضمن هر چه قدر تعداد زبان هایی که فرد می تواند با آنها صحبت کند بیشتر باشد، کاهش حافظه کمتر است؛ برای مثال، فردی که به 4 زبان و بیشتر می تواند صحبت کند، نسبت به فردی که به 2 زبان صحبت می کند، پنج بار کمتر دچار مشکلات حافظه می گردد. و یا فردی که به 3 زبان حرف می زند، نسبت به فردی که به 2 زبان حرف می زند، سه بار کمتر دچار مشکلات فهمی می گردد.

پس از همین امروز تصمیم بگیرید یک زبان دیگر را هم بیاموزید تا حافظه تان قوی تر گردد.

4- نوشیدن آب چغندر

آب چغندر حافظه را تقویت می کند. آب چغندر دارای نیترات می باشد که در بدن تبدیل به نیتریت می شود و باعث تسریع در جریان خون و اکسیژن رسانی بیشتر می شود.

تحقیقات نشان داده است که دیوانگان و افرادی که قدرت فهم کمی دارند، فاقد اکسیژن در منطقه خاصی از مغز می باشند. نیترات می داند که کدام قسمت از بدن نیاز به جریان خون بیشتر و اکسیژن بالاتری دارد. پس این نظریه ثابت شد که غذاهای غنی از نیترات مانند: چغندر، کلم، کرفس و اسفناج می توانند قدرت فهم را افزایش دهند و باعث تقویت مغز و فکر گردند.


5- رژیم غذایی مدیترانه ای

رژیم غذایی مدیترانه ای سرعت کاهش فهم و حافظه را در افراد بزرگسال کم می کند. به طور کلی، افرادی که بیشتر از سبزیجات تازه، حبوبات، روغن زیتون و ماهی استفاده می کنند، کمتر دچار کاهش فهم می شوند.

6- وقفه تنفسی در خواب (آپنه خواب)

آپنه خواب باعث بیدار شدن فرد در نصف شب می گردد. اگر این مشکل را درمان نکنید، باعث خواب آلودگی و فراموشی می گردد. افراد مبتلا به آپنه از اکسیژن کافی محروم هستند که این امر، بر روی قشر خاکستری مغز (بافت عصبی مغز) اثر منفی می گذارد. بیشترین اثرات منفی نیز در قسمت حافظه می باشد.

7- بیماری قلبی

اگر شما دارای کلسترول بالا و فشار خون بالا باشید، علاوه بر احتمال بروز بیماری های قلبی در شما، مغزتان نیز در معرض خطر قرار دارد. 10 تحقیق در انجمن اعصاب شناسی در امریکا انجام شد و نشان داد افرادی که در معرض خطر بیماری قلبی وجود دارند، دارای نقصان عملکردهای ادراکی هستند و برعکس.

8- ورزش مغز

مغز نیز همانند عضلات، نیاز به ورزش دارد. اگر آرنج دست چپ تان به مدت 6 ماه بی تحرک باشد، برای آن چه کار می کنید؟ مغز نیز همانند آن است.

بهترین راه برای تقویت حافظه، استفاده روزانه از آن است؛ برای مثال اگر برای شما حفظ کردن شماره های تلفن سخت است، برای حفظ کردن آنها وقت بگذارید. بعد از چند وقت می بینید که تمام شماره های تلفن را حفظ هستید.