وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند
وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند

انار مفید ترین میوه ی پائیزی


پزشک و دبیر انجمن تحقیقات طب سنتی ایران با تاکید بر این‌که انار یکی از مفیدترین میوه‌های فصل پاییز است و مصرف مکرر آن توصیه می‌شود، می‌گوید: انار در پاکسازی معده و تصفیه خون موثر است و باعث عملکرد مطلوب اعضای اصلی بدن همچون مغز، قلب و کبد می‌شود.

همچنین این میوه به دلیل خاصیت آنتی‌اکسیدانی در پیشگیری از سرطان‌ها نقش مفیدی داشته، ضمن این‌که اثر مثبتی در کاهش فشار خون دارد. به سفارش این متخصص به جای آب انار از دانه‌های انار استفاده کنید، چون هسته و فیبر این دانه‌ها ملین بوده و در مقایسه با آب انار هضم سبک‌تر و جذب بهتری دارد.

این متخصص طب سنتی عقیده دارد بهترین زمان خوردن انار صبح ناشتا به همراه کمی گلپر است. گلپر علاوه بر بوی مطبوع از نفاخ بودن انار می‌کاهد.

خورد و‌ خوراک در فصل خزان

تقریبا از نیمه دوم سال که فصل سرما آغاز و طبیعت دستخوش تغییراتی می‌شود به همان میزان هم تغییراتی در مزاج جسمی، روحی و خلقی افراد پدیدار می‌شود که به گفته پژوهشگران و متخصصان طب سنتی اگر بتوانیم بر اساس مزاج فصول در مزاج و برنامه غذایی خود تغییرات مطلوبی ایجاد کنیم، می‌توانیم با ویژگی‌ها و خصوصیات فصل سرما سازگار شویم و از این فصل نهایت لذت را ببریم.

دکتر محمدعلی زارعیان، در این خصوص می‌گوید: از جمله مواردی که باید به آن توجه داشت مزاج فصل‌هاست که همچون مزاج افراد به چند دسته تقسیم می‌شود. مثلا مزاج بهار گرم و تر، تابستان گرم و خشک، پاییز سرد و خشک و مزاج زمستان سرد و تر است و با توجه به این‌که در فصل پاییز قرار داریم و مزاج این فصل سرد و خشک است، افراد باید برای تعدیل آن از مزاج مخالف این فصل یعنی از مواد غذایی رطوبت‌افزا با طبع گرم و فعالیت‌های بدنی نرم برای تولید انرژی و گرما بهره گیرند.

به گفته این متخصص، فصل پاییز برای اغلب افراد با مزاج سرد و خشک یعنی افرادی که لاغر و کمی تیره رنگ هستند و پوستی زبر، خشک، سرد و موهایی وز دارند و سخت خواب و کمی منفی‌گرا و شکاک هستند، آزاردهنده بوده و می‌تواند باعث بروز مشکلات و بیماری‌هایی شود.

دلیل ابتلا به بیماری‌های سرد چیست؟

دکتر زارعیان با اشاره به این‌که در فصل پاییز دو دسته از بیماری‌ها شیوع می‌یابد، می‌گوید: یکی بیماری‌های عفونی که عمدتا تنفسی است مثل سرماخوردگی و دیگری بیماری‌های ناشی از سوءمزاج سرد مثل مشکلات پوستی، ناراحتی‌های عصبی، استرس، افسردگی و دردهای مفصلی است و با توجه به این‌که اغلب بیماران ایرانی سوءمزاج گرم کبدی و انسدادهای ریز کبدی دارند و به تبع گرگرفتگی و تمایل به هوای خنک افزایش می‌یابد معمولا لباس مناسب در ابتدای روز پوشیده نمی‌شود و طبعا سردی صبحگاه و شامگاه پاییز بر بدن غلبه کرده و موجب بروز بیماری‌های مختلف می‌شود. از سوی دیگر به دلیل سردی هوا طول عمر میکروب‌ها افزایش می‌یابد و تماس افراد با اجسام و هوای آلوده باعث ابتلا به سرماخوردگی و عفونت‌های تنفسی می‌شود.

معمولا افراد سالمند و کودکان به دلیل ناتوانی در گرم‌کردن بدن نسبت به جوانان که به دلیل دارا بودن حرارت غریزی با سردی مقابله می‌کنند، بیشتر دچار بیماری‌های فصل سرد می‌شوند که توصیه اکید مصرف غذاها و نوشیدنی‌های گرم‌کننده بدن و 20 دقیقه نرمش روزانه برای به گردش درآمدن خون و به تبع افزایش قدرت بدن است. این را هم بدانید پشت میزنشینی یکی از عوامل رخوت و غلبه سردی بر بدن به شمار می‌رود.

به توصیه این پزشک متخصص، چون در فصول پاییز و زمستان به علت کاهش نور خورشید افسردگی فصلی، غم، استرس و اضطراب اتفاق می‌افتد، اسکان در منزل تاریک و کم نور آپارتمانی یا زیرزمین بدون چشم‌انداز، استفاده از رنگ‌های تیره و یکدست و بدون تنوع، تماشای فیلم‌های ترسناک یا حزن‌آور، گوش دادن به موسیقی‌های حزن‌آور و استعمال عطرهای خیلی سرد از عوامل تشدیدکننده بیماری‌های سرد است که در صورت مداومت، نیروی دفاعی بدن را تضعیف می‌کند و باید سعی بر آن باشد که در فصول سرد سال اسباب شادی و سرور و روابط عاطفی گرم خانوادگی بیشتر از فصول دیگر مهیا شود.

همچنین تا حد امکان از اقدامات و موقعیت‌هایی چون قرارگیری طولانی‌مدت در مکان‌های سرد یا کوهستانی و بادگیرها بخصوص در اوایل و اواخر روز، کم تحرکی، لباس ناکافی و تابستانی، حمام یا دوش آب سرد، قرارگیری در برابر باد مستقیم و سوز سرد و خوابیدن بدون روانداز بپرهیزید.

در فصل پاییز چه بخوریم؟


این پژوهشگر طب سنتی در پاسخ به این پرسش که خوردن چه غذاها و نوشیدنی‌هایی در این فصل توصیه می‌شود، می‌گوید: در اوایل پاییز مصرف انواع خوراکی‌های فیبری و مسهل برای سبک شدن مزاج، خوردن شیرینی‌هایی که در آن مغزهای آجیلی به کار رفته یا با کشمش، مویز، شیره خرما و عسل شیرین شده باشد و گوشت‌های با طبع معتدل مانند گوشت گوسفند، بز و مرغ توصیه شده و از خوردن گوشت گاو و زیاده‌روی در انواع کباب‌ها و گوشت‌های سرخ شده و ادویه‌جات تند و تیز پرهیز شده است.

همچنین خوردن میوه‌های رطوبت افزای فصل مثل انار، به، سیب و گلابی پاییزه ـ برای آن که مزاج به خشکی نگراید ـ نیم ساعت بعد از وعده اصلی غذا مفید است. همچنین توصیه شده است در این ماه گوشت با حبوبات مصرف شده و آب سرد کمتری نوشیده شود و بهتر است هر صبح جرعه‌ای آب گرم بنوشید. ضمن این‌که باید از خوردن سبزی‌های با طبیعت خیلی گرم مانند کرفس، نعناع و تره اجتناب شود. بتدریج که هوا سردتر می‌شود بهتر است از استحمام با آب داغ (بسیار گرم) که موجب خروج رطوبت و افزایش خشکی بدن می‌شود، بکاهید. دهه آخر فصل پاییز که سرما بیداد می‌کند و نوید شروع فصل زمستان را می‌دهد، مصرف غذاهای با طبع بسیار گرم و پرهیز از حجامت از دستورات است. از نوشیدنی‌ها و دمنوش‌های مناسب فصل پاییز هم می‌توان به چای کمرنگ سبز و سیاه، دمکرده گل گاو زبان به همراه لیموعمانی بدون نبات، دمنوش آویشن، بابونه و اسطوخودوس و همچنین شربت عسل با قدری آبلیمو اشاره کرد.

حالا چه غذاهایی نخوریم؟

اما در این فصل باید از خوردن چه غذاها و نوشیدنی‌هایی اجتناب کنیم؟ دکتر زارعیان در خصوص خوراکی‌های مغایر با مزاج در فصل پاییز می‌گوید: غذاهای آماده و حاضری (انواع ساندویچ سوسیس، کالباس، همبرگر... و پیتزا)، غذاهای فریز شده یا مانده، سرخ کردنی‌ها، انواع سس (سفید، قرمز)، انواع رب، کنسروها، پنیر پیتزا، انواع تنقلات بسته‌بندی‌شده (چیپس، پفک و شکلات)، کاکائو، قهوه، نسکافه، چای پررنگ، غذاهای کارخانه‌ای حاوی افزودنی‌ها و طعم‌دهنده‌ها، بادمجان، کلم و گل کلم، گوجه فرنگی نارس، خیار، خربزه، گوشت گاو و گوساله، ماهی شور و دودی، نان باگت، ترشیجات، میوه‌های ترش (لیموترش، گریپ‌فروت، انار و پرتقال ترش)، آبلیمو، آبغوره، سرکه، پنیر شور و دوغ ترش باید کمتر استفاده شود.

شلغم، موثرترین داروی سرماخوردگی


به ترشحاتی که از پشت حلق عبور می‌کند، نزله و به ترشحاتی که از بینی خارج می‌شود زکام می‌گویند که به گفته دکتر زارعیان، اگر جلوی خروج این ترشحات با مصرف دارو گرفته نشود، ترشحات عفونی و بیماری طولانی‌مدت خواهد شد. این متخصص توصیه می‌کند در مراحل اولیه احساس بروز سرماخوردگی مایعات گرم بنوشید و انواع سوپ و شوربا را بدون ادویه میل کنید و در هوای آزاد (نه خیلی سرد) نفس‌های عمیق بکشید و برای خروج ترشحات و سبکی سر از بخور اکالیپتوس یا مرزنجوش یا آویشن یا بخور آب به تنهایی استفاده کنید.

این پژوهشگر با اشاره به این‌که شلغم به عنوان عامل پیشگیری‌کننده و درمان‌کننده سرماخوردگی‌ها کاربرد دارد، می‌گوید: حقیقت این است که بسیاری از افراد و بخصوص کودکان که به طور دائم دچار سرماخوردگی می‌شوند، تغذیه نامناسبی دارند. به این افراد توصیه می‌شود در زمانی که شلغم در بازار موجود و سبزی فصل است، همه روزه دو تا چهار عدد شلغم را در برنامه غذایی خود وارد کنند.

شلغم بهترین ترکیبات را برای تقویت مزاج و قوای بدنی دارد و کسی که در فصول سرد سال به طور مرتب از شلغم استفاده کند به تعبیری خانه بدنش را ایمن‌سازی کرده است. همچنین برای شلغم اثرات مفیدی در رفع سرفه، کاهش التهابات مفصلی، افزایش قوای جنسی، دفع سنگ کلیه و رفع عفونت‌ها بیان شده است.


عصر ایران

تب بر طبیعی


به گزارش سرویس علمی جام نیوز، مشاور معاونت سلامت وزارت بهداشت با اشاره به اینکه دارچین به عنوان یک آرام‌بخش گیاهی در ترکیبات داروهای تب بر به کار می‌رود گفت: نوشیدن یک فنجان چای دارچین تب را به سرعت کاهش می‌دهد.


دکتر سید مرتضی صفوی با بیان اینکه یک قاشق چای دارچین حاوی مقادیر زیادی کلسیم، آهن، فیبر، ویتامین ث، پتاسیم، منگنز و ۱٫۲ کربو هیدرات است اظهار داشت: چای دارچین بهترین نوشیدنی برای بهبود سرماخوردگی و ضعف شدید است.


مصرف لیموترش به همراه چای خاصیت ضد سرطانی آن را دو برابر می کند.

 

مشاور معاونت سلامت وزارت بهداشت با بیان این مطلب که چای یکی از بهترین نوشیدنی‌های جهان است گفت: مصرف لیموترش به همراه این نوشیدنی خاصیت ضد سرطانی آن را دو برابر می‌کند که این اثر به دلیل افزایش خاصیت آنتی‌اکسیدانی است.

 

صفوی گفت: مصرف دارچین و لیمو ترش همراه با چای موجب افزایش چند برابری خواص آنتی‌اکسیدانی چای می‌شود.

 

وی به مصرف لیمو ترش به عنوان بهترین درمان برای گلو درد اشاره کرد و افزود: قرقره آب لیمو با آب نیم گرم در برطرف شدن التهاب گلو و درد آن تاثیر بسزایی دارد.

 

مشاور معاونت سلامت وزارت بهداشت با بیان اینکه خواص ضد عفونی کننده قوی لیمو ترش به دلیل خواص اسیدی این میوه است تصریح کرد: مصرف آب لیمو ترش موجب دفع سنگ‌های کلیوی می‌شود.

 

این متخصص تغذیه با تاکید بر اینکه دارچین موجب جوان ماندن، شادابی و سلامتی در افراد می شود گفت: این ادویه برای باز‌یافتن و افزایش نیروی جنسی نیز بکار می‌رود.

 

صفوی با اشاره به اینکه دارچین کلیه‌ها را گرم نگه می‌دارد و ضعف کمر و پاها را از بین می‌برد گفت: این گیاه همچنین موجب درمان کم‌خونی می‌شود و خاصیت باز‌کنندگی عروق نیز دارد.

 

این متخصص تغذیه با در پایان اظهار داشت: دارچین بهترین دارو برای درد‌های عضلانی است و خاصیت آرام‌بخش و شاد کننده دارد و از بسیاری از داروهای آرام‌بخش بهتر بوده و همچنین برای تقویت معده و تمیز کردن دستگاه گوارش مفید است.

دینانی: حسین(ع) تلاقی عشق و عقل است


دوستی و دشمنی عقل و عشق حکایت جدیدی نیست؛ اما مصادیق آن گوناگون و هر چقدر هم تکراری باشد، برای انسان شنیدنی است و به یاد ماندنی؛ به‌ویژه آنکه نزاع این دو در معرکه کربلا باشد و حماسه‌گردانش حسین(ع).

عقل و عشق در کربلا و سهم هریک در عاشورا موضوعی بود که مدتی پیش «خیمه» دربارة آن با مؤلف کتاب «دفتر عقل و آیت عشق» گفت‌وگو کرده است تا این‌بار داستان عقل و عشق در کربلا را از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی بشنویم. او نیز تأکید داشت که در این داستان، عقل و عشق نه دشمن، که دوستان قدیم‌اند و در کسانی چون حسین(ع)یکی هستند و عاشورا نیز روز پرشکوه تلاقی عقل و عشق است.

غلامحسین ابراهیمی دینانی در دانشگاه‌ها و مؤسسات مختلفی به تدریس فلسفه اشتغال دارد؛ ضمن آن که او پیش از فوت آیت‌الله بروجردی که حوزه را رها کند، تحصیلات حوزوی را دنبال می‌کرد و در سال‌های حضورش در حوزه، به جز شرکت در درس‌های خارج فقه و اصول در درس‌های فلسفه علامه طباطبایی در قم شرکت می‌کرد و این آشنایی ادامه یافت تا اینکه وی در جلسات مشترک علامه و پرفسور هانری کربن در تهران نیز حضوری چشمگیر داشت.

دینانی در سال‌های اخیر با تمرکز بر آثار و نوشته‌های شیخ شهاب‌الدین سهروردی تاکنون چندین کتاب مهم در مورد فلسفه و افکار این فیلسوف ایرانی نگاشته است؛ از این رو بسیاری او را احیاگر حکمت اشراق در سال‌های اخیر می‌دانند.

از جمله آثار دینانی عبارت‌اند از: «نیایش فیلسوف»، «وجود رابط و مستقل در فلسفة اسلامی»، «شعاع اندیشه و شهود در فلسفة سهروردی» و «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام». «تابناک» این گفت و گو را به دلیل حساسیت مباحث مطرح شده و همچنین پیوستگی گفتارها و البته اهمیت فلسفی موضوع که قطعاً برای عموم نیز جذابیت دارد، به صورت کامل منتشر می‌کند:


اولین سؤالم مربوط به آخرین مرحلة عرفان است. در کتاب «دفتر عقل و آیت عشق» از شیخ نجم‌الدین رازی آورده‌اید که در طریق فنا جز با قدم عشق نمی‌‌توان وارد شد و عقل به فنا دستور نمی‌دهد. قبول چنین قولی، جمع عقل و عشق را منتفی نمی‌سازد؟ در این صورت می‌توان نتیجه گرفت که کار حسین(ع)در کربلا نیز توجیه عقلانی ندارد.
سؤال بنیادینی را طرح کردید. مسئلة عقل و عشق مسئلة بسیار درازمدتی است که تا الآن که با هم صحبت می‌کنیم، مناقشات فراوانی آفریده است؛ نمونة بارز آن، همین سؤال است. از سویی بعضی شعرا و عرفا به انتقاد از عقل پرداخته‌ و گفته‌اند، عقل در همه‌جا کارآیی ندارد و در مراحلی همچون فنا، کمیت لنگی دارد؛ بنابراین باید با عشق پیش رفت. همان‌طور که شیخ نجم‌الدین رازی هم گفته است، چون عقل عین بقاست، در مرحلة فنا، آخرین وادی عشق، ناتوان است.

از سوی دیگر هم بعضی فلاسفه جانب عقل را گرفته‌اند و برخی به عشاق حمله و بعضی هم از عشق انتقاد کرده‌اند و گفته‌اند همه چیز عقل است؛ اما هیچ فیلسوفی نگفته که عشق بی‌خود و بی‌فایده است. در هر صورت به نظرم این نزاع، نزاعی سطحی و ظاهری و از روی نبود بصیرت است. اگر بصیرت باشد هیچ‌گاه این نزاع به وجود نمی‌آید؛ چون انسان بیشتر از یک هویت ندارد. انسان یک واحد است و مثل جعبة عطاری نیست که دارویی را بکشید عشق باشد و جعبة دیگری را بکشید عقل باشد. این حرف‌ها بی‌ربط است.

درست است که انسان صاحب عقل، عشق، عاطفه، احساس و نفرت است؛ ولی اینها کثرات ظاهری و بیرونی است و در واقع انسان یک هویت بیشتر ندارد و آن هویت وحدانی است. می‌گویند: «النفس فی وحدتها کل القوی.» حتی تفکیک نفس و بدن و روح هم اشتباه است. فقط بدن مرتبة نازل روح است و روح مرتبة عالی بدن است. روح و بدن دو تا نیستند که آنها را به هم چسبانده باشند، یک چیز هستند؛ منتها نازل و عالی و پایین و بالا دارند؛ از این رو حکما می‌گویند ترکیبشان اتحادی است نه انضمامی؛ بنابراین نفس ناطقة انسان که هم عاقل، هم عاشق، هم حساس و هم متخیل است، هم دشمنی دارد و هم محبت که همه یک چیز است.


آیا می‌توان از اصل و فرع‌بودن اینها سؤال کرد؟

بله؛ اتفاقاً صحبت بر سر این است که در انسان کدام اصلی است؟ چه نیرو و سیطره‌ای از همه بالاتر است؟ اگر به آیات قرآن مراجعه کنید، مرتب تشویق به تعقل و تفکر می‌کند و اصلاً کلمة عشق در قرآن و در روایات وجود ندارد؛ هرچند کلمة محبت هست و کلمة محبت یعنی عشق. محبت شدید همان عشق است. به قول شاعر می‌گوید:

نیست فرقی در میان حب و عشق
شام نبود در حقیقت جز دمشق

چه بگوید من می‌خواهم بروم شام یا بگوید می‌خواهم بروم دمشق، هر دو یک شهرند با دو اسم متفاوت. حال اگر محبت را در نظر بگیریم، محبت نیز در قرآن آمده است. آیه‌ای همچون «یحبّهم و یحبّونه» که خدا انسان‌ها را دوست دارد و انسان‌ها هم او را در پرتو محبت خدا دوست دارند.


البته کلمة عقل هم در قرآن نیامده؟

بله؛ کلمة عقل نیامده است. عاقل هم از صفات خدا نیست؛ ولی خدا به تعقل و تفکر فراوان دعوت کرده است.


دینانی: حسین(ع) تلاقی عشق و عقل است
 
آن نوع فکر و آن نوع محبت که در قرآن آمده‌اند، چه نسبتی با هم دارند؟ آیا از هم جدا هستند یا همراه یکدیگرند؟

قطعاً همراه یکدیگرند؛ زیرا در قرآن حد اعلای این دو را منظور نظر داشته است. اینها در مراحل پایین از هم جدا هستند. عشق ظاهری را در نظر بگیرید. در هر جا که باشد، چه در کشورمان، چه در غرب و آفریقا، هر جا بشر هست عشق هم هست. سابق می‌گفتند که ماه یا سالی نیست که یک یا دو نفر عاشق در رودخانة سن در فرانسه خودشان را غرق نکنند.

همین ضرب‌المثل که ذکر شد، نمونة خوبی است برای توضیح رابطة عقل و عشق؛ حتی در پایین‌ترین سطح خودش. عاشق در حالتی ممکن است که عقل را زیر پا بگذارد و خود را در آب غرق ‌کند؛ چراکه جز معشوق ظاهری‌اش چیزی نمی‌فهمد؛ اما همة اینها به معنای بی‌عقلی نیست، بلکه معنایش این است، عاشق عقل حسابگر خود را کنار ‌گذاشته است؛ پس بخشی از علت این دعوا این است که خود عقل را درست درک نکرده‌ایم.

 
همان تفکیک عقل جزئی از عقل کلی که مولوی هم به آن پایبند است؟

بله؛ عاشق، عقل جزئی حسابگر را زیر پا می‌گذارد. راسیونالیسم هم زاییدة همین عقل حسابگر است.

Rationalism یا عقل‌گرایی ریشه در راسیو دارد. راسیو هم از مادة Ratio است و Ratio یعنی تکه‌پاره‌کردن؛ یعنی عقلی که تکه‌تکه می‌کند، حساب می‌کند، دیجیتالی است. این نوع عقل، اقتصادی است، طبیعی است در این مرحله عشق به اقتصادش لطمه وارد می‌کند.

این عقل درگیر سیاست است. خب ممکن است عشق به مقام سیاسی‌اش را مخدوش کند؛ بنابراین این عقل محاسبه‌گر ترک عشق می‌کند؛ اما آن عاشق می‌گوید که این عقل را بگذار کنار؛ چون عقل حسابگر عشق را دفع می‌کند؛ عقلی که می‌خواهد به سیاست و اقتصاد و حساب‌های بانکی بپردازد.

با همة این اوصاف عقل حسابگر عقل است. عقل ریاضی عقل است. عقل سیاسی عقل است. همة اینها عقل است؛ اما محدود نیست. عقل می‌تواند از سیاست و اقتصاد و ریاضیات و حتی منطق هم بالاتر برود، وقتی بالاتر رفت، دیگر نمی‌گوید فنا معنا ندارد، بلکه خود عقل به فنا دستور می‌دهد؛ آنچه شما در سؤال اول به آن تناقض عقل و عشق گفتید.


چگونه عقل از منطق هم فراتر می‌رود؟ اساساً عقلی که فراتر از منطق باشد و رابطه‌اش از منطق گسسته باشد، چگونه عقلانیتی است؟

خب شما به من بگو منطق عقل را می‌سازد یا عقل منطق را؟


عقل، منطق را می‌سازد.

پس اگر می‌پذیری که عقل منطق را ساخته و کشف کرده، بگو چگونه عقل که منطق را ساخته، در ساختة خود محبوس می‌شود؟ اگر شما یک چیزی را بسازید در درون ساختمان خود حبس می‌شوید؟ عقل ریاضیات، سیاست، اقتصاد و منطق را می‌سازد و می‌فهمد؛ ولی می‌تواند از اینها بالاتر برود و چیزهای دیگری را هم بسازد. تا کجا می‌رود؟ پایان آن را نمی‌شود پیدا کرد.


آیا تا مقام فنا هم می‌رود؟

بله؛ تا مقام فنا هم می‌رود. وقتی از این عقل‌ها گذشت، آن عقل می‌شود عشق؛ عشقی که به فنا هم دستور می‌دهد؛ ضمن آنکه شیخ نجم‌الدین رازی که در سؤال اول از آن یاد کردی، این را هم به‌صراحت می‌گوید که قلب، در حقیقت محل ظهور عقل است. او در رسالة عشق و عقل یا معیار الصدق فی مصداق العشق می‌گوید، همان‌گونه که چشم، محل بینایی است و گوش نیز محل شنوایی، قلب نیز محل ظهور عقل شناخته می‌شود؛ اما در همة این نوع اظهاراتِ عرفا و علما این سؤال وجود دارد که کدام قلب و کدام عقل؟

عقل منطقی‌ای که هم ریاضیات، سیاست و اقتصاد می‌فهمد و هم صغری و کبری می‌چیند، در نظر اینان از مرحله‌ای به بعد عاشقانه می‌رود. من در جایی از همین کتاب «دفتر عقل و آیت عشق» گفته‌ام در این مرحله، عقل مست می‌شود. عقل که مست شد، سه ساحت انسان بر هم منطبق می‌شود؛ 1. ساحت اراده، 2. ساحت محبت یا عشق، 3. ساحت معرفت یا شناسایی. عقل مست، هیچگاه درگیر این جدایی‌ها نمی‌شود.


به عبارتی عقل مست می‌تواند طریقت داشته باشد؟

دقیقاً؛ همان‌طور که در کتاب گفته‌ام، همین هماهنگی عقل و عشق که مستقیم‌ترین راه وصول به حق تبارک و تعالی است، طریقت گفته می‌شود. طریقت بی‌واسطه‌ترین راه تقرب به خداوند است. در طریقت عشق و عقل از هم جدا نیستند. عشق و عقل دو روی از یک سکه هستند. عشق بدون فهم و عقل بی‌معنی است و عقل بدون عشق متوقف است؛ مثل آبی که در یک‌جا راکد است و می‌گندد. در طریقت، عقل به عشق می‌رسد.

 
یعنی شما می‌گویید غایت عقل همان عشق است؟

یا عشق همان عقل است. می‌دانید چرا؟ برای اینکه وقتی شما از عشق می‌گویید، عشق را تحلیل نمی‌کنید. اگر من از شما بپرسم عشق چیست، چه می‌گویید؟ می‌گویید که به مقام فنا رسیدن. عشقی که رفت و به مقام فنا رسید، فهم در آن بود یا نادانی بود؟ شما چه می‌گویید؟ فهم برای خداست. عقل فهمیدن است، در هر مرتبه‌ای که باشد. آن عشقی که در مسیر حق فانی می‌شود، ریشه در فهم دارد؛ آن‌هم اوج فهم؛ از این رو می‌گویم اوج عقلانیت، عشق است.

مردم نمی‌توانند این را بفهمند. من که الآن می‌گویم سخت است؛ ولی واقعیت است. عشق منهای فهم، چه ارزشی دارد؟ از همان عاشقی که فانی شده است، اگر زبان داشت -که دارد- بپرسید که آقای عشق تو فانی شدی در حق؟ می‌گوید: بله؛ می‌گوییم که در حق یعنی چه؟ در چه فانی شدی؟ آیا می‌گوید: «نمی‌دانم»؟

من مثالی می‌زنم؛ گاهی می‌گویم این مثال، مثال خوبی است برای روشن‌شدن موضوع، گاهی هم می‌گویم که مردم بخندند. کسی عاشق شده بود و سینه‌چاک می‌کرد و می‌گفت: «به دادم برسید. مردم عشق مرا کشت.» مردم دیدند، این جوان خیلی بی‌قراری می‌کند.

گفتند: «آخر چه دردی داری؟» گفت: «من عاشقم، می‌سوزم از عشق.» گفتند: «حالا عاشق چه کسی هستی؟» گفت: «هر کسی بشود.» آن عاشق بود یا نه؟ اینکه نمی‌شود. عاشق، معشوق می‌خواهد؛ یعنی باید معشوق را بفهمد. عشقی که فانی در حق می‌شود، باید حق را بفهمد.


اما عقل حسابگر تا چه حد حق قضاوت دارد؟ متقابلاً عرفا و بزرگان دینی ما آیا می‌توانند به‌گونه‌ای عمل کنند که بی‌تفاوت به داوری‌های عقول حسابگر باشند. اگر بخواهم مصداقی‌تر بپرسم، ماجرای کربلا منظورم هست. آیا حسین(ع)از آغاز حرکت خود تا روز عاشورا به گونه‌ای عمل کرد که مردم عادی با عقل حسابگرشان او را بفهمند یا ایشان اساساً چنین دغدغه‌ای نداشت؟

وظیفه و رسالت اجتماعی و سیاسی یک چیز است و رابطة عارف و سالک با خدا و طریقت آنان بحث دیگری است. هرچه باشد هر کسی به اندازة عقل خود صحبت می‌کند و داوری. اندازة فهم هرکس متفاوت است و متناسب با آن‌کس بر او اشکال می‌کنند یا او را دارای حق می‌دانند؛ ولی اگر مردم با عقل حسابگر هم می‌فهمیدند که از عقل آنها عقل بالاتری هم هست یا حتی خودشان هم می‌توانند بالاتر از این بروند و بالاتر از این عقل حسابگر فکر کنند، دیگر داوری‌های نامربوط دربارة حماسه‌هایی همچون کربلا نداشتند.

کسی که در سطح عقل حسابگر است و نمی‌داند عقل بالاتر از او هم وجود دارد، هر اشکالی که کند، خریت کرده است؛ اما اگر گوشش باز بود که خودش هم می‌تواند بالاتر فکر کند یا کسی که بالاتر فکر می‌کند به حرف او گوش کند، چه بسا اشکالش برطرف شود.

همة بدبختی‌ها هم از همین است که انسان‌ها یا گوش نمی‌کنند یا تنبل هستند و به یک مرحله که رسیدند -چه حق چه باطل- در همان‌جا می‌مانند و تعالی ندارند. کسی که تعالی ندارد، باطل هم نباشد، به گمراهی دچار می‌شود.

آنهایی که در کربلا در کنار حسین(ع)نماندند و او را همراهی نکردند یا روبه‌روی حسین(ع)بودند، به همین مشکل دچار بودند؛ یا اساساً در باطل غوطه‌ور بودند یا اگر در صف باطل نبودند، به فکر تعالی هم نبودند و درگیر عقل حسابگر خود بودند؛ بنابراین همه باید بدانیم اگر توجهی به بالاتر رفتن نداشته باشیم، گاه به اشتباهات بزرگی دچار می‌شویم.

حق باز هم بالاتر و بالاتر است، حق وسیع و وسیع‌تر می‌شود. انسان باطل هم که بدبخت است، در یک باطلی مانده است و فکر می‌کند که این حق است و دیگر نمی‌خواهد بالاتر برود. اگر انسان، تعالی داشته باشد که در یک مرحله نماند و به بالاتر هم فکر کند، از شبهات رد می‌شود؛ ولی آنها که باطل‌اند و فکر تعالی ندارند، جدل می‌کنند و می‌دانید با جدل هم نمی‌شود رفع شبهه کرد.

عرفا و امامان(ع)هم دیگر نمی‌توانند و وظیفه‌ای ندارند که با این عده جدل کنند. شما تا قیامت هم با ابلیس بحث و جدل کنید، نمی‌توانید او را قانع کنید. ساعت‌ها با بن‌لادن بحث کن، بعید می‌دانم نظر و راهش تغییر کند. جدل چیزی را حل نمی‌کند.

عرفا حرفشان را زده‌اند. انبیاء(ع)و امامان(ع)حرف‌هایشان را در قرآن کریم و روایات گفته‌اند. هر انسان باانصافی باید بداند و بفهمد که همه چیز را نمی‌داند و فکر خودش آخر فکر نیست. اینکه من به همه چیز رسیده‌ام و همه چیز را فهمیده‌ام، این خود آغاز حماقت است؛ اما اگر گوشش باز باشد و حرف بالاتر را بشنود، آن‌وقت دعواها برطرف می‌شود و خود انسان‌ها هم بالاتر می‌روند. متأسفانه انسان‌ها نمی‌خواهند بالاتر بروند. باید تمرین کنند و بالا و بالاتر را بخواهند، تعالی را بخواهند. تعالی یعنی بالا رفتن، به علو رفتن.

مولوی هم چنین تأکیدی دارد که می‌گوید:

قل تعالوا قل تعالوا گفت رب
ای ستوران رمیده از ادب

...

گوش بعضی زین تعالواها کرست
هر ستوری را صطبلی دیگرست

مولوی هم به‌خوبی اشاره دارد که گوش بعضی‌ها به این دعوت قرآنی که انبیا(ع)گفته‌اند، کر است و همین‌ها هستند که چنان که گفتی، داوری‌هایی غلط و در حد فهم خود از کارهای انبیا(ع)و اولیا(ع)دارند. اینها پیامبران(ع)را مسخره می‌کنند، عرفا را تکفیر می‌کنند و حسین(ع)را هم نکوهش می‌کردند و می‌کنند.

 
در جلد سوم کتاب مذکور از دو نوع معرفت شناخته‌شده یاد کردید؛ معرفت عقلی و معرفت دینی. بر اساس این تفکیک می‌خواستم بدانم که آیا حماسة کربلا ارزشی برای کسانی که پیرو معرفت عقلی هستند، دارد؟

من کلمة معرفت دینی که شما می‌گویید و برای شما و خیلی‌ها جا افتاده است، جدای از معرفت عقلانی نمی‌دانم. اصلاً معرفت دینی غیرعقلانی را نمی‌شناسم. معرفت کار عقل است؛ بنابراین معرفت دینی هم کار عقل است.

معرفت یعنی شناختن. شناختن برای کیست؟ برای عقل. عقل، دین را می‌شناسد یا دین، عقل را می‌شناسد؟ طبیعی است، عقل، دین را می‌شناسد. پس معرفت دینی همان معرفت عقلی است؛ منتها عقلی که گرفتار اوهام و نفسانیات نباشد. می‌دانید که کلمة عقل در عربی با «عقال» هم ریشه است. عقال نیز به معنی بستن زانوی شتر است.

با عقال‌کردن شتر، این حیوان را از فعالیت و کوشش باز می‌دارند. عقل واقعی نیز همچون عقال می‌تواند نفس سرکش انسان را مهار کند. چنین عقلی همان‌طور که گفتم، نمی‌تواند غیردینی باشد؛ پس معرفت دینی و معرفت عقلی در واقع یک معرفت‌اند.

 
اما خیلی‌ها معتقدند که ایمان از جایی آغاز می‌شود که دیگر عقلانیت خیلی پاسخگو نیست.

خیلی از مسیحی‌ها این‌گونه فکر می‌کنند و اشتباه مسیحی‌ها از اینجا شروع می‌شود. می‌گویند اگر قرار باشد همة گزاره‌های دینی منطقی باشد، دیگر ایمان‌آوردن معنی ندارد.


ولی اگر قرار باشد همة گزاره‌های دینی از جنس دودوتا، چهارتا باشد که «ایمان» اساساً موضوعیت نمی‌یابد. خب هرکسی «باید» بپذیرد دودوتا می‌شود چهارتا؛ در حالی که ایمان‌آوردن به گزاره‌های دینی مثل پذیرفتن دودوتا، چهارتا نیست.

ایمانی که در آن شعور و آگاهی نباشد، جز حماقت از نظر من چیز دیگری نیست. بله؛ در مسیحیت این وجود دارد. در مسیحیت قدیسی به نام ترتولیان هست که می‌گوید: «من ایمان دارم؛ چون ایمان‌داشتن بی‌معنی و محال است.» او خیلی شجاعانه و باصراحت صحبت می‌کند؛ اما من می‌گویم او اشتباه می کند؛ چون من به بی‌معنایی، مؤمن نیستم. شما به بی‌معنایی مؤمنی؟ این بحث مهمی است. اسلام این را نمی‌گوید.

بعضی‌ها عملاً این کار را می‌کنند؛ ولی شما به آیات قرآن نگاه کنید؛ مرتب به بصیرت و تعقل و تفکر دعوت می‌کند: «افلا یعقلون»؟ «افلا یتفکرون»؟ پس این دعوت‌ها چیست که انجام می‌دهد؛ وگرنه می‌گفت، بروید ایمان بیاورید و حرف نزنید. قرآن چنین گفته است یا نه؟

 
اما این «تفکر»ی که قرآن می‌گوید، با «خودت بیندیش»ی که شعار دنیای جدید است، تفاوت دارد.

خیر؛ خودت بیندیش، یعنی چه؟ پس چه کسی بیندیشد؟ می‌خواهی یکی دیگر برایت بیندیشد؟  ولی خودت بیندیش، نه با نفسانیات نه با حب جاه نه با پدرسوختگی و رذالت. خالص بیندیش.


عقلی که شما از آن تعبیر به «عقل خالص» کرده‌اید؟

بله؛ در قرآن هم آمده است: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ» (الزمر، آیة 21) یا «وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ» (آل عمران، آیة 7). کلمة «لب» که در این آیات اشاره شده، به معنی عقل خالص است.


نسبت این عقل خالص با عقل خودبنیاد چیست؟

همان عقل خودبنیاد است. عقل غیرخودبنیاد که فایده‌ای ندارد؛ عقلی که تکیه بر این و آن داشته باشد. عقل نیازی به کسی ندارد. اگر عقل ببیند جامعه چه می‌گوید و غرب چه می‌گوید و آن کتاب چه گفته است، عقل نیست. عقل باید به خود مراجعه کند؛ ولی با خلوص و صدق که متأسفانه این را کم داریم. عقل خالص و صادق کم داریم.

 
حتی خالص از وحی؟

بله؛ حتی خالص از وحی. اگر خالص باشد وحی را می‌فهمد. شما از وحی عقل را می‌فهمید یا با عقل وحی را می‌فهمید؟

 
با عقل، وحی را می‌فهمم.

عقل باید خالص باشد یا نباشد؟

 
باید خالص باشد.

آنها که عقلشان خالص بود، وحی را فهمیدند. سلمان فهمید، ابوذر فهمید، ابوجهل نفهمید؛ چون عقل خالص نداشت.


آیا راسل عقل خالص نداشت؟

او انصاف داشت؛ ولی خالص نبود. لرد انگلیسی بود و می‌خواست لردی خود را حفظ کند و نمی‌خواست لردی را کنار بگذارد. اگر این لردی را کنار می‌گذاشت، عقلش خالص می‌بود. انصاف داشت؛ ولی عقلش خالص نبود. اگر خالص بود، خدا را می‌فهمید؛ البته او خدا را منکر نیست، وحی را هم می‌فهمید.

عقل خالص است که عقل را می‌فهمد. شما می‌دانید که خواسته‌های انسان چقدر رنگارنگ است؟ هریک از این خواسته‌ها یک لطمه به عقل است. حالا شما می‌گویید که این حرف که من می‌زنم مصداق کم دارد. بله؛ مصداق کم دارد؛ چون قرآن هم می‌گوید: «أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» اگر من می‌گفتم شما می‌گفتید که مخالف اکثریتم؛ ولی قرآن می‌گوید. من ارزش را برای اکثریت قائل نیستم.

 
مصداق عقل خالص چیست یا کیست؟

عقل خالص معصوم است. من ائمه(ع)را تجسم عقل می‌دانم. پیامبر(ص)و حضرت امیر(ع)و امام حسین(ع)، تجسم عقل هستند. عقل، عقل است؛ ولی اگر بخواهد جسم شود [در این لحظه دینانی از جا بلند می‌شود و ادامه می‌دهد] می‌آید در قالب حضرت محمد(ص)و علی(ع)و در قالب حسین(ع). اینها عقل مجسم هستند.


جمع‌بندی بحث اول در ماجرای کربلا؛ شما سهم عقل و سهم عشق را مساوی می‌دانید؟

اصلاً امام حسین(ع) را تجسم عقل می‌دانم. اولیا(ع) و انبیاء(ع) تجسم عقل هستند. اگر عقل بخواهد به جسمانیت بیاید در انبیاء(ع) و اولیا(ع) پیاده می‌شود و پیاده شده است. این حرف را با دو حدیث تأیید می‌کنم که هر دو در اصول کافی آمده است؛ یکی اینکه «اول ما خلق الله العقل» نخستین مخلوق عقل است. حدیث دیگر می‌گوید: «اول ما خلق الله نوری» اولین مخلوق نور من است. این دو حدیث با هم تفاوت دارند؟


به نظر می‌رسد، باید با هم منطبق باشند.

بله؛ هستند؛ یعنی نور محمد(ص)همان عقل است. امام حسین(ع)تجسم عقل است؛ منتها عقلی است که به صورت عشق درآمد. این عشق عقلانی است. عشق امام حسین(ع)عقلانی بود یا نفسانی؟


عقلانی.

پس چرا اشکال دارد؟ پس چه می‌پرسید؟ این تعارض را بی‌خود طرح کردید از اول. اصلاً تعارض نیست. عقل امام حسین(ع) عشقش است و عشق امام حسین(ع) عقلش است و خود هم عقل کل است.


حماسة ‌عاشورا برای فیلسوفی چون غلامحسین ابراهیمی دینانی، چه نکته‌ای دارد؟

عاشورا از نگاه من سالروز حادثة بزرگ تلاقی عشق و عقل است که عقل، عشق می‌شود و عشق، عقل. اگر انسان به اینجا برسد به کمال کافی رسیده است. کمال انسان اینجاست که عقلش به عشق و عشقش هم عقل تبدیل شود. اگر عقل انسان در صغری و کبری ماند و به عشق نرسید، صاحب عقل متوقف است.


برداشت از تابناک . کام