وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند
وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند

چرا کسانی که دوست داریم را می‌ رنجانیم؟!


این یکی از رفتارهای متناقض مربوط به عشق است. چطور می‌توان چنین رفتار منفی را در برابر کسی که اینقدر دوستش داریم توجیه کنیم؟
در این مورد سه الگوی رفتاری مختلف وجود دارد:
۱) رنجاندن کسی که دوستتان دارد.
۲) رنجاندن غیرعمدی کسی که دوستش دارید.
۳) رنجاندن عمدی کسی که دوستش دارید.

 پدیده رنجاندن کسی که دوستتان دارد، که البته با رنجاندن کسی که دوستش دارید متفاوت است، امری بسیار متداول است. عشق شدید نیازمند رفتاری متقابل است و اگر اینطور نباشد بسیار دردناک خواهد بود. مجذوبیت دوطرفه، برای هر دو جنسیت، یکی از باارزش‌ترین ویژگی‌های یک رابطه است. عاشق دوست دارد در مقابل دوست داشته شود. فرد عاشق آماده متعهد شدن است اما توقع دارد همان تعهد را در رفتار معشوق خود نیز ببیند. دوطرفه نبودن این مسئله بسیار دردناک و تحقیرآمیز است زیرا به شدت اعتمادبه‌نفس فرد را پایین می‌آورد.

این مسئله آنقدر دردناک است که ممکن است باعث شود فرد بخواهد به کسی که دوست دارد آزار برساند. بعضی‌ها به طور غیرعمدی کسی که دوست دارند را می‌رنجانند اما خیلی‌ها این کار را عمدی می‌کنند. توضیح الگوی رفتاری اول بسیار ساده‌تر است.

موارد بسیاری وجود دارد که در آن عاشق بدون اینکه عمدی داشته باشد معشوق خود را ناراحت می‌کند. عشق یک رابطه نزدیک و بسیار شدید است. دو طرف زمان بسیار زیادی را با هم می‌گذرانند و فعالیت‌های مختلف یک طرف می‌تواند در طرف مقابل تعبیراتی ایجاد کند.

به طور طبیعی در چنین موقعیت‌هایی عاشق ناخواسته طرف‌مقابل خود را می‌رنجاند. بعنوان مثال، یک طرف ممکن است وقت بسیار زیادی را به کار مشغول باشد و درنتیجه به طور ناخواسته از طرف‌مقابل خود غافل شده و او را برنجاند. در موارد بسیاری، فعالیتی که برای یک طرف لذت‌بخش است، در دیگری ناخوشنودی ایجاد می‌کند. هرچه دو طرف زمان بیشتری را کنار هم بگذرانند، احتمال بروز چنین موقعیت‌هایی بیشتر می‌شود. یکی از مهمترین ویژگی‌های عشق این است که طزف مقابل ما که دوستش داریم می‌تواند هم منبع لذت شدید و هم منبع ناراحتی عمیق باشد.

پدیده رنجاندن غیرعمدی را هم می‌توان با اشاره به مسئله اعتماد و صداقت که مسائلی حیاتی در عشق هستند توضیح داد. نقش ادب، احترام و خوش‌رفتاری که می‌تواند جلو بعضی رنجاندن‌ها را بگیرد، در چنین ارتباطاتی اهمیت زیادی ندارد و دو طرف معمولاً توجه زیادی به حرف‌هایی که می‌زنند و کارهایی که می‌کنند ندارند. همین مسئله باعث می‌شود که زود از هم برنجند. هزینه‌ای که باید برای رفتار و گفتار آزادانه خود در رابطه، بدون در نظر گرفتن عواقب آن پرداخت کنید، رنجاندن طرف‌مقابلتان است.

موارد زیادی هستند که فرد بخاطر اتفاقات و شرایط بیرونی که خارج از کنترل او هستند موجب رنجاندن طرف‌مقابل خود می‌شود. دو نفری را در نظر بگیرید که با وجود عشق بی‌اندازه‌ای که به هم دارند اما با کسان دیگری ازدواج کرده‌اند. زنی که می‌تواند و آماده طلاق گرفتن است، ممکن است بخاطر ناتوانی مردی که دوستش دارد برای ترک زن و فرزندان احتمالی خود برنجد و تصور کند که عشق او به آن مرد به اندازه عشق آن مرد به او نیست. اما واقعیت این است که با وجود اینکه آن مرد دوست دارد او را به شادترین انسان روی زمین تبدیل کند اما شرایط بیرونی خارج از کنترل او هستند و باعث می‌شود به طریقی رفتار کند که موجب رنجاندن زن شود.

رنجاندن عمدی معشوق نشانه وجود دیدگاه‌های متناقض است، مثل افکار کوتاه و بلند مدت یا دیدگاه‌های جزئی یا کلی. بر هم زدن رابطه با زنی متاهل شاید در کوتاه مدت برای آن زن آزاردهنده و دردناک باشد اما در طولانی‌مدت برای او فایده‌بخش خواهد بود زیرا جدایی کوتاه‌مدت آنها می‌تواند به نفع رابطه بلند‌مدتشان باشد. در چنین مواردی آسیب و ناراحتی که به معشوق در این لحظه می‌رسد بخاطر سلامت کلی او در آینده است که از عشق ناشی می‌شود.

رنجاندن معشوق همچنین می‌تواند آخرین راه برای کنترل میزان وابستگی دو طرف و قرار دادن آن در یک محدوده متعادل باشد. وابستگی دوطرفه مزایای بسیار زیادی دارد و از این واقعیت ناشی می‌شود که دو طرف در تلاش برای بالا بردن خوشنودی همدیگر به همدیگر پیوند خورده‌اند. اما اعتمادبه‌نفس هر دو طرف نیازمند کمی استقلال است. گاهی‌اوقات فرد، معشوق خود را می‌رنجاند تا استقلال خود را نشان دهد. اما سایر مواقع، رنجاندن معشوق فکری متضاد این را نشان می‌دهد: تمایل فرد برای وابستگی و توجه بیشتر.

یکی از شکایت‌های متداول زنان متاهل، که بسیار بیشتر از مردان متاهل است، این است که همسرانشان زمان کافی با آنها سپری نمی‌کنند. رنجاندن طرف‌مقابل مثلاً با حرف نزدن با او یا قهر کردن می‌تواند آخرین زنگ هشدار برای مشکلات آن فرد باشد؛ اقدامی افراطی که نشان‌دهنده فوریت مسئله است. اگر رابطه به اندازه کافی قوی باشد، باید از چنین اقدامی به خوبی عبور کند. قصد ما این نیست که بگوییم آنچه اسکار وایلد می‌گوید، «انسان همه چیزهایی که دوست دارد را از بین می‌برد»، درست است اما رنجاندن کسانی که دوستشان داریم بسیار اتفاق می‌افتد. بااینکه طرف مقابل باید منبع شادی باشد، اما می‌تواند بزرگترین خطر برای آن هم محسوب شود: بیشتر از هر کس دیگری، کسی که دوستش داریم می‌تواند شادی‌مان را هم خراب کند.


میگنا

تیپ های شخصیتی پر استرس

در این مطلب شما را با 4 تیپ شخصیتی پراسترس و شیوه شناخت آنها و راهکارهایی برای کمک به آنها آشنا می‌کنیم.
 

بعضی‌ها همیشه اضطراب دارند، ممکن است این اضطراب را نشان ندهند اما درون‌شان غوغایی است، این هم تا حدود زیادی ناشی از تیپ شخصیتی آنهاست.  در این مطلب شما را با 4 تیپ شخصیتی پراسترس و شیوه شناخت آنها و راهکارهایی برای کمک به آنها آشنا می‌کنیم.

تیپ شخصیت الف

 الف‌های در خطر: یکی از تیپ‌های شخصیتی پراسترس تیپ شخصیتی«الف» است.  شخصیت «الف» فردی است که در همه کارهایش سرعت داشته و خیلی عجله دارد و از این که چند کار را با هم انجام می‌دهد لذت می‌برد و همیشه فکر می‌کند که خودش کارها را بهتر و به‌موقع‌تر انجام می‌دهد.  این افراد اعتیاد به کار دارند و حتی در تعطیلات هم نمی‌توانند از کار کنار بکشند.  اگر مشغول کاری نباشند احساس بی‌قراری و اضطراب شدید می‌کنند.  همیشه زودتر از موعد سر قرار حاضر می‌شوند و جالب اینجاست که نمی‌دانند چه فشاری را متوجه جسم خود می‌کنند.  بیشترین فشار به این افراد زمانی وارد می‌شود که همکار، همسر یا دوست آنها تیپ شخصیت مقابل آنها یعنی تیپ «ب» باشد.  این خصوصیات بیشتر ناشی از ژن است اما مقداری از آن هم ناشی از خصوصیات اکتسابی است، یعنی فرد مثلا 4 کار را با هم انجام می‌دهد و از این کار لذت می‌برد و همین روال را دائما تکرار می‌کند و به آن عادت می‌کند و در آن غرق می‌شود و آن را ادامه ادامه می‌دهد.

 تیپ شخصیت کمال‌گرا

اسمی که زیباست اما...:
تیپ‌های کمال‌گرا  یا ایده‌آل‌گرا که یکی از شخصیت‌های پراسترس هستند در اسم قشنگ هستند، اما در واقعیت نه، آنها نتیجه و هدف برای‌شان آن‌چنان مهم است که روند و لحظه‌های زندگی را از دست می‌دهند. برای اینکه به هدف برسند بسیار به خودشان سخت می‌گیرند و بسیاری از تجربه‌های لحظات زندگی را از دست می‌دهند چرا که از اول فکر می‌کنند نمی‌توانند تا آخر آن تجربه را بروند و درنتیجه ممکن است اصلا شروع هم نکنند. برای این افراد نمره 20 مهم است و 19 برای‌شان شکست است.  این افراد بسیار به خود سخت می‌گیرند تا به نتیجه برسند اما وقتی به نتیجه رسیدند از آن لذت نمی‌برند. شیوه  درست زندگی این است که در موقعیت‌های مختلف تجربه‌های متفاوتی داشته باشی و از آنها لذت ببری نه اینکه صرفا موفق شوی، مثلا زمانی را اختصاص به نقاشی کردن بدهی و از آن لذت ببری اما لزوما نقاش معروفی نشوی یا آشپزی کنی اما سرآشپز مشهوری نشوی.  کمال‌گراها اما این‌طور نیستند. آنها همیشه درمورد موفقیت‌ها و هدف‌های‌شان فکر می‌کنند.  توصیه من به کمال‌گراها اما این‌طور نیستند. آن‌ها  این است که به کودک درون خود اهمیت بدهند و با آن ارتباط برقرار کنند.  بازی‌هایی انجام دهند که برد و باخت ندارد. نقطه مقابل کمال‌گرایی تنبلی است که آن هم خیلی بد است، چراکه زندگی فقط تنبلی و لذت بردن نیست و باید هدف هم داشته باشی. تنبل‌ها اصلا تلاش نمی‌کنند و هیچ هدفی ندارند.


تیپ شخصیت معلم

معلم‌های سختگیر: تیپ شخصیتی معلم یا کنترل‌گر هرجا باشند، سعی می‌کنند درس بدهند. این افراد دوست دارند درس بدهند حتی اگر کسی از آنها سؤال نکند هم شروع به نظر دادن می‌کنند. این افراد همیشه قضاوت می‌کنند و خوب و بد مشخص برای خودشان دارند و به‌شدت کنترل‌گر هستند. این افراد همیشه متکلم‌وحده بوده و شنونده خوبی نیستند چرا که فکر می‌کنند هر آنچه باید بدانند می‌دانند. این گروه به‌خصوص برای افراد نزدیک خود باید و نباید دارند و می‌خواهند اصلاح‌گر آنها باشند. این تیپ همیشه در استرس هستند چراکه نزدیکان‌شان لزوما همیشه مطابق استانداردهای آنها عمل نمی‌کنند.  آنها معمولا با سؤال و جواب‌ها و اظهارنظرهایی که می‌کنند خودشان را لو می‌دهند، مخصوصا با تاکیداتی که روی نظر خود داشته و اصراری که روی غلط و درست بودن از دید خود دارند.  این گروه به سختی توصیه‌پذیر هستند و نمی‌شود به آنها راهکار ارائه داد چراکه فکر می‌کنند همه راهکارها را می‌دانند. این افراد اصلا آموزش‌پذیر نیستند و درمقابل آموزش بسیار مقاومت می‌کنند. سر دیگر طیف معلم، آدم‌های بی‌مسئولیت و بی‌خیال هستند که درقبال خود و دیگران هیچ احساسی مسئولیتی ندارند و هیچ چیزی برای‌شان مهم نیست.

بیماری قلبی نگیرید

در تحقیقی که در دانشگاه هاروارد انجام شد تمام بیماران قلبی بستری شده در بخش مراقبت‌های ویژه موردبررسی قرار گرفتند و از بیماران و همراهان آنها درمورد خصوصیات شخصیتی آن افراد پرسیده شد و مشخص شد که بیشترین افرادی که دچار مشکلات قلبی می‌شوند دارای تیپ‌های شخصیتی «الف» هستند. درواقع این تیپ به‌شدت پراسترس و مستعد حمله قلبی است.

متضاد بهتر است یا مشابه؟

همسران شخصیت‌های تیپ «الف» اگر تیپ متضاد با او داشته باشند دچار ناراحتی می‌شوند چراکه به هرحال تحت‌فشار همسرشان قرار می‌گیرند، اما بیشتر خود فرد دارای تیپ الف است که در این رابطه دچار ناراحتی می‌شود. این افراد تحمل آرام و کند بودن را ندارند و توقع دارند که دیگران همپای آنها و به‌سرعت آنها کار کنند و وقتی این اتفاق نمی‌افتد، ناراحت می‌شوند.  اگر زوج تیپ شخصیتی مشابه داشته باشند همدیگر را درک می‌کنند و از این لحاظ کمتر دچار مشکل می‌شوند.  البته این ویژگی تنها عامل موثر در داشتن ارتباط موفق نیست.  تیپ شخصیتی صرفا در روابط تاثیرگذار نیست و در موفقیت‌ها یا شکست‌های شغلی، وضعیت سلامت یا رضایت از زندگی نمایان می‌شود.

«ب» نقطه مقابل «الف»

نقطه مقابل تیپ الف تیپ ب است که آرام و آهسته است و حتما باید یک کار را تمام کند و بعد سراغ کار بعد برود. این افراد دیر سر کار یا قرار می‌رسند. البته تیپ الف و ب دو سر یک طیف هستند و نمی‌شود گفت که حتما یک آدم تیپ «الف» با نمره 10 از 10 است و یکی دیگر تیپ «ب» با نمره 10، ممکن است هرکسی جایی از دوسر یک طیف باشد، درکل مهم این است که تلاش کنیم به نقطه تعادل نزدیک شویم یعنی نه بیش از حد سریع و عجول باشیم نه بیش از حد کند و آرام.

افراد تیپ «الف» راحت تر به سمت تعادل می‌روند اما افراد تیپ «ب» سخت‌تر به سمت تعادل می‌روند چرا که کم کردن سرعت در رفتارها خیلی راحت‌تر از به سرعت انجام دادن کارهاست.

چرا سرعت‌گیر جلوی ما قرار می‌گیرد؟

باید بدانید هیچ چیز در جهان اتفاقی نیست. هر اتفاقی می‌افتد تا چیزی را به کسی نشان دهد یا او را هوشیار کند و به او هشدار دهد. عالم ما را با موانع روبه‌رو می‌کند تا متوجه نیاز به تغییر شویم. اگر کسی سرعت بیش از حد دارد یکی از اشخاص مهم زندگی‌اش احتمالا کند و آرام است. این ترمزی است که جهان پیش پای او می‌گذارد تا متوجه شود بی‌دلیل سرعتش زیاد است و این وضعیت سلامت او را به خطر می‌اندازد.

چطور فرد «الف» را بشناسیم؟

برای اینکه بفهمید فرد مقابل شما تیپ الف است یا نه می‌توان از او پرسید که اگر یک‌بار با او قرار بگذارید و شما دیر کنید او چه احساسی پیدا می‌کند؟ (نباید پرسید چه کاری می‌کنی چون انسان‌ها ذاتا می‌خواهند خود را محترم نشان دهند و ایده‌آل خود را به جای واقعیت وجودی خود می‌گذارند درنتیجه درمورد رفتار خود واقعیت را نمی‌گویند).  این فرد اگر تیپ «الف» باشد احتمالا می‌گوید حالم بد می‌شود و حس بدی خواهم داشت و...

تیپ شخصیت مهرطلب

همیشه به دنبال جلب محبت دیگران: افراد مهرطلب یا تاییدطلب کسانی هستند که برای راضی نگه داشتن دیگران هرکاری می‌کنند و در این راه خواسته‌های خود را زیرپا می‌گذارند. برای این افراد نه گفتن خیلی سخت است چراکه نمی‌خواهند رضایت دیگران را از دست بدهند. این گروه هیچ‌وقت خواسته‌های خود را مطرح نمی‌کنند چراکه از نه شنیدن به‌شدت گریزان هستند.برای آنها فقط خواسته‌های دیگران مهم است و می‌خواهند همیشه رضایت دیگران را داشته باشند.  خودخواه‌ها به همه نه می‌گویند. مهرطلب‌ها از کودکی با این پیام بزرگ شده‌اند که‌ «اگر می‌خواهی دوستت داشته باشند آن طوری باش که دیگران می‌خواهند.» انسان‌های مهرطلب با اینکه معمولا خواسته خود را به زبان نمی‌آورند از درون بسیار پر توقعند. به‌دلیل استرس زیاد زیرپا گذاشتن خود فرسوده و دچار مشکل می‌شوند و سلامت‌شان تهدید می‌شود.  به افراد مهرطلب توصیه می‌کنیم روی حس ارزشمندی خود کار کنند و یاد بگیرند که برای خودشان وقت بگذارند و تمرین نه گفتن انجام دهند، به آنها می‌گوییم که تمرین کنند چیزی بخواهند و نه بشنوند. 

میگنا دات آی آر

هنر ارتباط با دیگران یعنی چه؟

همان طور که می دانید، ما بیشتر وقت خود را در زندگی به حرف زدن و ارتباط داشتن با دیگران (مثل اعضای فامیل، دوستان، معلمان، همشاگردی ها، همکاران و حتی دشمنان) سپری می کنیم، و عجیب است که با این وجود زمان کمی را صرف آموختن چگونه صحبت کردن و چگونه گوش دادن می کنیم. از آن جایی که توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران با تمامی سطوح زندگی ما رابطه دارد، بسیار مهم است که این مهارت را کسب کنیم. مطالعات و تحقیقات زیادی نشان داده است که حتی دوستان خوب و یا زوج ها هم گاهی نمی توانند با هم دیگر در مورد مسائل عمیق و درونی شان ارتباط برقرار کنند و خیلی از ما حتی نمی دانیم به غیر از صحبت در مورد شرایط جوی (آب و هوا) یا خبرهای ورزشی و سیاسی به هم دیگر چه بگوییم. همین مسئله باعث می شود که خیلی از زن و شوهرها به مشاوره ی زناشویی و خانواده درمانی نیاز پیدا کنند، چرا که متوجه می شوند قادر به برقراری ارتباط و صحبت کردن با هم دیگر نیستند.

هدف این است که این سؤال در ذهن شما به وجود بیاید که به راستی من چقدر خوب می توانم با دیگران ارتباط برقرار نمایم؟ و چگونه می توانم نحوه ی ارتباط خود را با دیگران بهبود ببخشم؟ قدم اول در بهبود رابطه این است که برای شما ارتباط نزدیک و بهتر با دیگران یک ارزش باشد، تا شما این انگیزه را پیدا کنید که مهارت های خود را در رابطه با دیگران بالا ببرید. تا زمانی که این مسئله برای شما ارزش نباشد شما نیازی نمی بینید که خود را تغییر دهید. به عنوان مثال، یکی از بیمارانم که برای روان درمانی مراجعه کرده بود، پس از مدتی گفت که برای وی رابطه ی عمیق و نزدیک با دیگران یک ارزش نیست و او راحت تر است که همواره با فاصله گرفتن از دیگران زندگی کند.

او در طول روان درمانی متوجه شد که علت این عدم تمایل به رابطه ی نزدیک و صمیمی با دیگران، ترس شدید وی از نزدیک شدن به خود و خودشناسی است. و درواقع ترس از خودآگاهی باعث شده که او همواره در روابطش با دیگران از آن ها فاصله بگیرد و به نزدیک شدن و عمیق کردن رابطه تمایل نداشته باشد.

بنابراین اولین قدم در نزدیک شدن به دیگران، خودآگاهی و خودشناسی است. از طرف دیگر خیلی از افراد به دنبال رابطه هستند برای این که نمی توانند خودشان را تحمل کنند، نقاط تاریکی در درون شان است که آزارشان می دهد و در تنهایی این نقاط مبهم و آزار دهنده، اضطراب برانگیز می شوند. بنابراین آن ها هم صحبتی و معاشرت با هر کسی را به تنها بودن ترجیح می دهند.

این ها گروهی هستند که روابط کم عمق و سطحی ولی بی شمار دارند و به دنبال فرار از خود هستند. گروه دیگر کسانی هستند که با ترس از خودشناسی و نزدیک شدن به خود به نوعی دیگر برخورد می نمایند، آن ها سعی می کنند که همواره با یک فاصله ی عاطفی با دیگران تعامل کنند و همان طور که اشاره شد در واقع ترس از خودآگاهی و نزدیک شدن به خود باعث می شود که همواره از دیگران دوری گزینند و خواهان رابطه ی عمیق و پایدار نباشند. بنابراین برای کسب هنر ارتباط با دیگران نیاز به مهارت هایی داریم: اولین مهارت در نزدیک شدن به دیگران خودآگاهی و خودشناسی است. دومین مهارت مهم ارتباط با دیگران، مهارت شناساندن خود و به قولی مهارت خودافشاگری و بازگو کردن خود به دیگران است. سومین مهارت ارتباطی، مهارت بیان احساسات و عواطف است.

خودآگاهی و خودشناسی
 یعنی آگاهی از خود و درک خود. وقتی می گوییم فردی از خود آگاهی و درک دارد، یعنی این که می داند در اطرافش چه می گذرد و از دیگران نیز درک خوبی دارد، می تواند علائم غیرکلامی را تعبیر کند و چیزهایی را ببیند که دیگران نمی بینند. بعضی از افراد را با هوش قلمداد می کنیم چون خیلی خوب درس می خوانند و موفقیت های تحصیلی و شغلی دارند، بعضی از افراد ممکن است در درس خواندن آن چنان با استعداد و با هوش نباشند ولی استعداد درک دیگران را دارند. آن ها می دانند در موقعیت های اجتماعی و بین فردی چه باید کنند، این را هوش اجتماعی می گویند. مثلاً اگر دوست شما بگوید که او اصلاً برای امتحان فردا نگران نیست و این امتحان برایش مهم نیست، ولی شما متوجه شوید که او از همیشه ساکت تر است و مرتب قدم می زند یا دوستانش را به هم گره کرده و مدام از معلم درس مزبور شکایت می کند، این ها علائمی هستند که به شما می فهمانند در واقع او از امتحان خود نگران است ولی نمی تواند آن را بیان کند و شاید حتی خودش هم از این نگرانی آگاه نیست.

بنابراین می بینید که آگاهی از خود چه قدر در شناسایی دیگران مهم است، چرا که وقتی شما نتوانید علائمی را که در خودتان وجود دارد ببینید، نمی توانید دیگران را هم درک کنید و بشناسید. زیرا توانایی خواندن علائم و نشانه های غیرکلامی دیگران را هم ندارید. پس خودشناسی نخستین گام در شناسایی دیگران است. برای این که بتوانید علائم غیرکلامی را در روابط تشخیص دهید و حتی تحلیل کنید در وهله ی اول لازم است که با خود روراست باشید و به دنبال فریب خود و تحریف واقعیت نباشید. مثلاً کسی که به شدت خودشیفته است و احساس می کند که حق مسلم او در رابطه این است که دیگران را طرد نماید، وقتی در رابطه ای طرد می شود شروع به تحریف واقعیت می نماید و سعی می کند به خود بقبولاند که فرد مقابل پر از ایراد و نقص بوده و این اوست که تصمیم گرفته رابطه را ترک کند، اگر این فرد خود را بهتر بشناسد و با خود صادق باشد و با ترس خود که درواقع ترس از طرد شدن و ترس از مورد علاقه نبودن است روبه رو شود، در روابط بعدی خود می تواند به طور عمیق تری درگیر باشد. هوش اجتماعی به شما قدرت پیش بینی می دهد. برای داشتن هوش اجتماعی شما باید خود را بشناسید، از ترس های خود آگاه باشید و نقاط ضعف خود را ببینید. ولی با انکار نقاط ضعف و ترس های خود مهارت شناختن دیگران را در رابطه از دست می دهید.

مهارت خودافشاگری
همان طور که ذکر شد، خودافشاگری یعنی از خود به دیگران چه بگوییم؟ چه موقع بگوییم؟ و چه مقدار بگوییم؟ اشاره شد که بعضی از افراد از خودافشاگری می هراسند. از این رو در یک حالت دفاعی به سر می برند و نمی توانند به دیگران نزدیک شوند. نقطه ی مقابل این ها کسانی هستند که به صورت پرخاشگرانه ای از خود و مسائل خصوصی شان صحبت می کنند و اهمیتی نمی دهند که دیگران تمایل به شنیدن دارند یا نه؟ و ذکر شد که خودافشاگری زیاده از حد و عدم خودافشاگری هر دو می توانند مشکلات جدی را در روابط پدید آورند.

مهارت بیان احساسات و عواطف
 بعضی از ما در بیان احساسات و عواطف خود دچار مشکل هستیم. بعضی از ما بیش از اندازه احساسات خود را درون مان نگه می داریم و از بیان آن ها عاجز هستیم و یا بسیار بد و ضعیف آن ها را بیان می کنیم، برعکس بعضی از ما بیش از حد احساسات و عواطف خود را در روابط مان بیان می کنیم و نشان می دهیم.

درنتیجه، این عدم توانایی و یا به قولی عدم تعادل در بیان احساسات و عواطف باعث ایجاد مشکل در روابط می شود. برای مثال شما ممکن است جزء اشخاصی باشید که هیچ گاه عصبانی نمی شوند، یعنی شما هیچ گاه خشم خود را نشان نمی دهید یا دست کم به دیگران اجازه نمی دهید که شما را عصبانی ببینند. شاید فکر می کنید که حق ندارید عصبانی شوید یا عصبانیت خود را نشان بدهید چون فکر می کنید که در این صورت مسائل غیر قابل کنترل می شوند، چرا که برای بعضی ها داشتن کنترل در روابط از هر چیزی مهم تر و حیاتی تر است. از طرف دیگر ممکن است شما جزء کسانی باشید که در روابط شان بیش از حد معمول، هیجان از خود نشان می دهند و بیش از حد احساسات خود را بیان می کنند، و این مسئله باعث می شود دیگران خاموش شوند و با شما ارتباط برقرار نکنند. مثلاً ممکن است شما فردی باشید که خیلی سریع عصبانی و خشمگین شوید و در نتیجه باعث شوید که دیگران از شما اجتناب کنند و همواره به خاطر ترس از شما خود را سانسور کنند.

متأسفانه به ما واقعاً یاد داده نشده است که عواطف خود را چه طور نشان دهیم که به بهتر شدن روابط مان کمک کند. اگر چه بیان نکردن احساسات ممکن است زندگی ما را خالی و کسل کننده کند، اما هیجان و عواطف زیاد از حد نیز می تواند زندگی بین فردی ما را پر از تعارض، سوگ و درد نماید. بنابراین اگر در ابراز عواطف تعادل وجود داشته باشد، ما می توانیم روابط خوب و عمیق را تجربه کنیم.

منظور این نیست که ما می توانیم احساسات مان را برنامه ریزی کنیم، بلکه ما می توانیم با بیان احساسات و عوطف به زندگی مان رنگ و بوی تازه ای ببخشیم. بیان احساسات و عواطف از خصوصیات بشری است و این واقعیت که گاه ممکن است از عواطف و احساسات ما سوء استفاده شود به این معنا نیست که ما حق نداریم آن را تجربه کنیم. نحوه ی برخورد شما با عواطف و احساسات تان و به خصوص روش استفاده از آن ها در روابط بین فردی، چیزی است که شما در روند رشد خود آموخته اید. روشی که شما برای بیان و یا امتناع از بیان عواطف خود اتخاذ می کنید درواقع جزئی از خصوصیات شخصی شما را تشکیل می دهد. حال سؤال این است که آیا شما از موقعیت های عاطفی دوری می کنید؟ آیا احساساتی وجود دارد که شما از آن بترسید مثل خشم، تمایلات شدید جنسی، افسردگی و غیره؟ آیا از احساسات عمیق در روابط بین فردی تان لذت می برید؟ قدم اول در رشد عاطفی این است که قبول کنید تجربه ی احساسات و عواطف مختلف بخشی از خصوصیات بشری است. قبول کنید که به عنوان یک انسان شما حق دارید عواطف مختلفی را تجربه کنید، و وقتی این موضوع را پذیرفتید، آن وقت است که می توانید تصمیم بگیرید که این عواطف چه نقشی را در زندگی تان بازی کنند و چه نقشی را در روابط تان ایفا کنند. قدم دوم این است که احساسات مختلفی را که در شما وجود دارند بیان کنید. بعضی از افراد در ابراز یک حالت عاطفی خاص تخصص دارند. مثلاً متخصص خشمگین شدن یا متخصص سوگواری و گریه کردن و افسرده شدن و یا متخصص احساس تأسف کردن برای دیگران هستند. ولی همین افراد ممکن است از بیان احساس لذت، شادی، رضایت و عشق عاجز باشند. بعضی از افراد متخصص ابراز احساسات منفی مثل خشم، گریه و نارضایتی هستند و توانایی ابراز احساسات مثبت خود را ندارند و بعضی دیگر فقط می توانند احساسات مثبت خود را بروز دهند و قادر نیستند احساسات منفی خود را بیان کنند و نشان دهند و حتی از انجام آن فراری هستند.

برای بعضی، احساسات سلاح و ابزاری برای کنترل دیگران است. نکته ی مهم در روابط این است که سعی کنید احساسات خود را در لحظه ای که به وجود می آیند ببینید و بپذیرید و بیان کنید، به جای این که آن قدر آن ها را روی هم انباشته کنید و حالت انفجاری پیدا کنند و در لحظه ای بیان شوند که در واقع شما هیچ کنترلی بر روی آن ها ندارید. مثلاً اگر شما خشم خود را معمولاً فرو می برید و بیان نمی کنید ممکن است در موقعیتی که آن قدر هم تناسب ندارد ناگهان به حدی عصبانی شوید که دیگران تعجب کنند، چرا که آن ها هیچ ذهنیتی از خشم های فروخورده ی شما نداشته اند. یا مثلاً شما همواره از ابراز عواطف و احساسات عاشقانه عاجز هستید، ممکن است در موقعی آن ها را ابراز کنید که مناسب نیست. پسر جوانی که عاشق یکی از همکارانش در محیط کار شده بود،میگنا دات آی آر، متأسفانه در ابراز عواطف خود مشکل داشت و هیچ گاه از خود هیچ عاطفه ای را نسبت به دختر جوان نشان نمی داد و همیشه خیلی خشک و جدی با وی برخورد می کرد، ولی روز به روز خودش را به دختر نزدیک تر احساس می کرد تا بالاخره بعد از چندین ماه صبرش لبریز شد و به ناگهان در محیط کار به دختر ابراز علاقه کرده و به او گفته بود که عاشقش است و بدون او نمی تواند زندگی کند، دختر که متعجب شده بود و هیچ گاه این مسئله به ذهنش خطور نکرده بود عصبانی شده و به او پاسخ منفی داده بود. و در این رابطه چیزی غیر از سرخوردگی و شکست عاید پسر جوان نشده بود. ولی در نظر بگیرید که اگر این پسر می توانست در لحظه های مناسب کمی از عواطف خود را ابراز نماید، شاید نتیجه ی بهتری عایدش می شد.
پس آگاهی از احساسات در لحظه ای که به وجود می آیند و بیان مناسب آن ها باعث می شود که دیگران هم با احساسات ما همراه باشند. نه این که به ناگهان و با بیان انفجاری آن ها، از سوی ما متعجب شوند. نکته ی دیگر در بیان احساسات این است که سعی کنید احساسات خود را کنترل کنید به جای این که آن ها را دفن نمایید.

کنترل احساسات یعنی چه؟
یعنی به جای نادیده گرفتن و پوشاندن کامل احساسات تان، سعی کنید با آن ها رو به رو شوید و مهارشان کنید. بسیار مهم است کم شما از احساسات گوناگون خود آگاه باشید و بسته به شرایط و متناسب با موقعیت آن ها را ابراز کنید. کسانی که هیچ کنترلی بر عواطف خود ندارند، در واقع آدم هایی هستند که احساسات شان هیچ نظمی ندارد. از طرف دیگر، کسانی که کنترل زیادی بر عواطف خود دارند، خیلی مصنوعی، بی رنگ و غیر جذاب در روابط شان ظاهر می شوند. از خود بپرسید شما جزء کدام گروه قرار دارید، آیا بی نظم و انفجاری هستید؟ و یا بیش از حد بر احساسات خود کنترل دارید و بسیار خشک، جدی و سرد هستید؟ مرحله ی بعدی این است که ابراز عواطف را حق مسلم خود بدانید و در موقعیت های مناسب شجاعت کافی را در ابراز عواطف خود داشته باشید، نه این که به خاطر دیگران حق خود را نادیده بگیرید. البته به یاد داشته باشید که در ابراز عواطف خود حقوق دیگران را نادیده نگیرید و برای آن ها نیز چنین حقی را قائل باشید.

منبع: میگنا

مبارزه با شهوت


شبی طلبه جوانی به نام محمد باقر  در اتاق خود در  حوزه علمیه مشغول مطالعه بود  به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست  و با انگشت  به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد.
دختر گفت :  شام چه داری ؟؟!
طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد  و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و  محمد به مطالعه خود ادامه داد .
از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر  اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود  لذا  شاه دستور داده بود تا افرادش  شهر را بگردند  ولی هر چه گشتند  پیدایش نکردند .
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج  شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی  پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ...
محمد باقر  گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد  شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟
و بعد از تحقیق  از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟
محمد باقر ده  انگشت خود را نشان داد و شاه  دید که تمام انگشتانش سوخته و ...!
لذا علت را پرسید طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس اماره مرا  وسوسه می نمود  هر بار که نفسم  وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم  آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیه با نفس  مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند. 
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد  میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد  و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی  می دارند...
نتیجه: همیشه راهی برای غلبه بر مشکلات و فرار از گناه هست ولی بعضی راهها ساده و بعضی راهها دشوارند.

چرا قرآن به زبان عربی است؟

یکی از سنّت های خداوند، فرستادن رسولانی است برای هدایت انسان ها. پیامبران نیز در برخورد با انسان ها به زبان مردم آن منطقه ای که برای آنها مبعوث شده اند، صحبت   می کردند؛ 

زیرا زبان، تنها راه ارتباط انسان هاست و پیامبران نیز باید با مردم ارتباط داشته باشند.

 

تکلّم پیامبران به زبان قوم، یکی از دیگر سنّت های حتمی الاهی است. خداوند می فرماید: «ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر آن که به لسان قومش صحبت می کرد... .».[1]

 

این سنت حتی در مورد پیامبرانی که دعوتی جهان شمول داشتند نیز صادق است، اگر چه برای هدایت تمام خلق مبعوث شده باشند، مانند پیامبران اولوالعزم،

 

ولی به زبان قومی صحبت می کنند که در ابتدای بعثت در آن جا مبعوث شده اند که اگر غیر از این بود شریعت آن پیامبر (ص) حتی در میان قومی که در آن مبعوث شده بود 

 

مورد فهم و قبول واقع نمی شد. قرآن، حقیقتی فراتر از زبان است و قبل از آن که به زبان عربی درآید،

 

در مرحله ای از هستی وجود داشته که در آن مرحله، عقول بشر به آن دسترسی نداشت. 

 

خداوند آن را از موطن اصلی اش پایین آورده و در خور فهم بشر کرده و به لباس واژه ی عربیت در آورد به این امید که عقول بشر با آن انس بگیرد و حقایقش را بفهمد.[2]

 

پس لبّ و اصل قرآن، فراتر از زبان و گنجانده شدن در زبان خاصی است،

 

امّا درباره ی این که چرا به زبان عربی نازل شده، باید گفت: جدا از خصوصیات ذاتی زبان عربی که این زبان را زبانی قانون مند و در قلّه ی فصاحت و بلاغت در بین زبان ها قرار داده است،

 

پیامبر (ص) اسلام بر قومی مبعوث شد که به زبان عربی سخن می گفتند و ایشان برای ابلاغ پیام خداوند، باید معجزه ای قابل فهم برای آنان ارائه می کرد تا او را انکار نکنند، به

 

خدا ایمان آورند و در راه گسترش دین تلاش کنند. البته این قابل فهم بودن به معنای فهم همه ی حقائق قرآن نیست؛ چرا که حقائقش نامحدود است،

 

بلکه فهم زبان و فهم اجمالی بعضی از حقائق، مورد نظر است.

 

مردم جاهلیت عرب قبل از بعثت، در پست ترین شرایط زندگی می کردند به همین خاطر، خداوند پیامبر (ص) را در میان قوم عرب برانگیخت. 

 

علی (ع) در مورد شرایط جاهلیت قبل از اسلام و آمدن پیامبر (ص) می فرماید: «خدا پیامبر (ص) اسلام را به هنگامی مبعوث فرمود که مردم در حیرت و سرگردانی بودند،

 

در فتنه ها به سر می بردند، هوای و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینی و تکبّر به لغزش های فراوانشان کشانده بود، و نادانی های جاهلیت، پست و خوارشان کرده،

 

و در امور زندگی حیران و سرگردان بودند و بلای جهل و نادانی دامنگیرشان بود، پس پیامبر (ص) در نصیحت و خیر خواهی، نهایت تلاش را کرد و آنان را به راه راست راهنمایی،

 

و از راه حکمت و موعظه ی نیکو، مردم را به خدا دعوت فرمود».[3]

 

وجود این شرایط، باعث شد که پیامبر (ص) در میان قوم عرب برانگیخته شود، پس باید قرآن به زبان عربی می بود، نه به دیگر زبان ها.

 

ولی آنچه مهم است بهره گیری از قرآن است که منحصر به عرب زبانان نیست.

 

خداوند می فرماید: «اگر ما قران را غیر عربی نازل می کردیم آن وقت عرب ها می گفتند چرا آیاتش به روشنی بیان نشده است و چرا با عرب به زبان غیر عربی و یا غیر فصیح

 

صحبت می کند. بگو: این قرآن برای کسانی است که ایمان بیاورند که اگر عرب باشند و یا غیر عرب، قرآن برای آنان هدایت و شفا است و کسانی که ایمان نمی آورند،

 

در حقیقت گوششان دچار سنگینی شده و همین قرآن مایه ی کوری آنان است و به همین جهت در قیامت از فاصله ای دور ندا می شوند».[4]

 

اما امکان دارد سؤال دیگری پیش آید که چرا آخرین پیامبر (ص) خدا عرب زبان بود تا به دنبال آن کتابش نیز به زبان عربی باشد؟ چرا این توفیق نصیب فارس ها و ... نشد؟

 

در این جا باید چند نکته را ذکر کرده و سپس جواب دهیم:

 

الف: وقتی سخن از آخرین پیامبر (ص) است باید عده ای باشند که پیام را دریافت کرده و به خوبی از آن نگهبانی کنند (عامل درونی حفظ).

 

ب: از طرفی عده ای همیشه درصدد از بین بردن دین و نگهبانان آن هستند، همان طور که در تاریخ همه ی انبیا مشاهده می کنیم (عامل بیرونی برای تغییر)،

 

بنابراین باید راهکاری برای مقابله با این مشکل اندیشیده شود.

 

ج: از طرفی بنا نیست که پیوسته - خصوصاً بعد از وفات پیامبراکرم (ص)- با معجزه و کارهای خارق العاده از دین و قرآن محافظت شود.

 

با توجه به این مقدمات، به سراغ انسان ها و محیط زندگی آنان می رویم، تا ببینیم در کدام محیط و کدام شرایط، این نکات بیشتر قابل تحقق است.

 

اوّلاً: عرب ها مردمی هستند که به زبان، راه و روش و آیین و نسب خود تعصب خاصی دارند، به طوری که نمی توان آنها را از زبان و فرهنگ خود جدا کرد.

 

حتی در این دوره هم بعد از این همه تبلیغات انترناسیونالیستی حاضرنشدند لباس سنتی خود را کنار بگذارند (عامل درونی حفظ).

 

ثانیاً: عرب های حجاز به گونه ای بودند که نه تنها خود از زبان مادری شان دست بردار نبودند، بلکه در طول تاریخ، هیچ حکومت و سلطه ی خارجی هم نتوانست آنان را به این

 

کار مجبور کند؛ یعنی، از بیرون تأثیر نمی پذیرفتند (عدم عامل بیرونی برای تغییر).

 

ثالثاً: زبان عرب های حجاز با توجه به کثرت ضمائر، تفاوت ضمیرهای تثنیه، مفرد و جمع، تفاوت صیغه های مذکر و مؤنث و داشتن انواع گوناگون جمع، داشتن کنایات،

 

استعارات و ... از امکانات فراوانی برای بیان بیشترین حجم از مطالب در کمترین حجم از الفاظ، بدون ابهام گویی و نارسایی برخوردار است.

 

با توجه به این نکات، برای بقای دین خاتم و کتاب ایشان، سرزمین حجاز و زبان عربی بهترین راه دفاع طبیعی و غیر خارق العاده از دین بود. قرآن با جاذبه های درونی و آوا و

 

آهنگ دلپذیر آن، در ذهن اعراب بادیه که دوستدار کلام موزون و فصیح بودند، جای باز کرد و از انواع تحریف های لفظی در امان ماند. بنابراین، نازل شدن قرآن به زبان عربی

 

برای حفظ و صیانت ابدی آن بوده است.[5]

 

البته می توان گفت نازل شدن قرآن به زبان عربی، لطف و مرحمتی به عرب زبانان بوده و اگر به غیر عربی نازل می شد، عرب زبانان که قشر وسیعی بودند به آن ایمان نمی آوردند.

 

خداوند می فرماید: «هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضی از عجم (غیر عرب) نازل می کردیم و او آن را برایشان می خواند، آنان ایمان نمی آوردند».[6]

 

پی نوشت ها:


[1]  . ابراهیم، 4.

[2]  . المیزان، (ترجمه فارسی)، ج 18، ص 122 – 123.

[3]  . نهج البلاغه، ترجمه ی دشتی، خطبه ی 95.

[4]  . فصلّت، 44.

[5]  . فصلنامه ی بینات، شماره ی 27، ص 38 – 41.

[6]  . شعراء، 198- 199.


جام

آیاتی حکیمانه از قرآن کریم


اگر این قرآن را بر کوه نازل می کردیم ، او را از ترس خدا خاشع و متلاشی شده می دیدی. حشر آیه ۲۱

 

ما انسان را آفریدیم و وسوسه‏ هاى نفس او را مى‏ دانیم، و ما از شاهرگ (او) به او نزدیکتریم ! ق آیه ۱۶

 

بسا چیزى را ناخوش داشته باشید که آن به سود شماست و بسا چیزى را دوست داشته باشید که به زیان شماست، و خدا مى ‏داند و شما نمى ‏دانید. بقره آیه ۲۱۶

 

و چون بندگان من از تو در باره‏ ى من بپرسند،بگو که من نزدیکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم . بقره آیه ۱۸۶

 

نیکوکار کسی است که به خدای عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد و دارائی خود را در راه دوستی خدا به خویشاوندان و یتیمان و فقیران و رهگذاران و گدایان بدهد و هم خود را در آزاد کردن بندگان صرف کند و نماز بپا دارد و زکات مال به مستحق برساند و با هر که عهد بسته به موقع خود وفا کند و در کار زار و سختیها صبور و شکیبا باشد و بوقت رنج و تعب صبر پیشه کند کسانیکه بدین اوصاف آراسته اند آنها به حقیقت راستگویان و آنها پرهیزکارانند. بقره آیه ۱۷۷

 

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید، از صبر و نماز کمک بگیرید که خداوند با صابران است.بقره آیه ۱۵۳

 

آیا ندانسته ای که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است می داند؟ هیچ گفتگوی محرمانه ای میان سه تن نیست مگز اینکه او چهارمین آنهاست، و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست، و نه کمتر از این و نه بیشتر . مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست. آنگاه روز قیامت آنان را به آنچه کرده اند آگاه خواهد گردانید. زیرا خدا به هر چیزی داناست. مجادله آیه ۷

 

مرا بخوانید تا به شما پاسخ دهم . غافر آیه ۶۰

 

خدایی جز او نیست، پس از درگاه او به کجا می روید؟ زمر آیه ۶

 

اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏ اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏ آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است. زمر آیه ۵۳

 

آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟ زمر آیه ۳۶

 

اگر می خواهید مخاطبان به سوی شما جذب شوند، ابتدا به خودتان بپردازید! روح خشک و سنگین و بی لطافت، هیچ گاه در امر تربیت موفق نمی شود. مهربانی، دلسوزی و رقت قلب را در خود بپرورید تا مردم بی آن که شما متوجه شوید، در اطراف شما جمع گردند. آل عمران آیه ۱۵۹

 


قطعا بدترین جنبندگان نزد خداوند، کرها و لالهایی هستند که نمی اندیشند. انفال آیه ۲۲

 

چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسیده است‏، ایمان نیاوریم‏،در حالى که آرزو داریم پروردگارمان ما را در زمره صالحان قرار دهد؟!  مائده آیه ۸۴

 

بندگان رحمان‏ (خاص خداوند)،کسانى هستند که با آرامش و بى‏ تکبّر بر زمین راه مى‏ روند؛وهنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏ گویند (و با بى‏ اعتنایى و بزرگوارى مى‏ گذرند)؛ فرقان آیه ۶۳

 

از رحمت خدا مایوس نشوید،که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مایوس مى‏ شوند! یوسف آیه ۸۷

 

تمام اعمالی که انجام می دهیم، حتی اگر ذره ای و مثقالی باشد، به خودمان باز می گردد و بازتابش آنها را در زندگی خواهیم دید. زلزال آیه ۷


 

فرارسیدن قیامت در (بر اهل) آسمانها و زمین، سنگین و دشوار و گران است، فرا نرسد شما را مگر به یکباره و ناگاه و بدون آنکه شما را خبر دهد. اعراف آیه 187

 

او کسى است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) مى‏ گیرد; و از آنچه در روز کرده ‏اید، با خبر است; سپس در روز شما را (از خواب) برمى‏ انگیزد; و (این وضع همچنان ادامه مى‏ یابد) تا سرآمد معینى فرا رسد; سپس بازگشت شما به سوى اوست; و سپس شما را از آنچه عمل مى‏ کردید، با خبر مى ‏سازد. انعام آیه ۶۰

 

دلها به یاد خدا آرام میگیرد. رعد آیه ۲۷

 

بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی، و تجمل پرستی و تفاخر در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است . حدید آیه ۲۰

 

ما آیات (خود) را برای شما بیان کردیم شاید اندیشه کنید... حدید آیه17


جام

زندگینامه ابوالفضل العباس (ع )


ولادت و رشــد

پـیـش از پـرداخـتـن بـه ولادت و رشـد ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) به اختصار از دودمـان تـابـنـاک ایـشان که در ساخت شخصیت و سلوک درخشان و زندگى سراسر حماسه ایشان اثرى ژرف داشتند، سخن مى گوییم .

 

دودمان درخشان
حـَسـَب و نـَسـَبـى والاتـر و درخـشانتر از نسب حضرت ، در دنیاى حسب و نسب وجود ندارد. عباس از بطن خاندان علوى برخاسته است ، یکى از والاترین و شریفترین خاندانهایى که بـشـریـت در طـول تـاریـخ خـود شـناخته است ، خاندانى تناور و ریشه دار در بزرگى و شرافت که با قربانى دادن در راه نیکى و سودرسانى به مردم ، دنیاى عربى و اسلامى را یـارى کـرد و الگوهایى از فضیلت و شرف براى همگان بجا گذاشت و زندگى عامه را بـا روح تقوا و ایمان منوّر ساخت . در این جا اشاره اى کوتاه به ریشه هاى گرانقدرى که ((قمر بنى هاشم )) و ((افتخار عدنان )) از آنها بوجود آمد، مى کنیم .

 

پـدر
پـدر بـزرگـوار حـضـرت عـبـاس ( عـلیـه السـّلام ) امـیـرالمـؤ مـنـیـن ، وصـىّ رسـول خـدا( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) در مـدیـنـه عـلم نـبـوت ، اولیـن ایـمـان آورنـده بـه پـروردگـار و مـصدق رسولش ، همسر دخت پیامبرش ، همپایه ((هارون )) براى ((موسى )) نـزد حـضـرت خـتـمـى مـرتـبـت ، قـهرمان اسلام و نخستین مدافع کلمه توحید است که براى گسترش رسالت اسلامى و تحقق اهداف بزرگ آن با نزدیکان و بیگانگان جنگید.

 

تـمـام فـضـیـلتـهـاى دنـیـا در بـرابـر عـظـمـت او نـاچـیـزنـد و در فـضـیـلت و عمل ، کسى را یاراى رقابت با او نیست . مسلمانان به اجماع او را پس از پیامبراکرم ( صلّى اللّه عـلیـه و آله ) داناترین ، فقیه ترین و فرزانه ترین کس مى دانند. آوازه بزرگیش در همه جهان پیچیده است و دیگر نیازى به تعریف و توصیف ندارد.

 

عـبـاس را هـمـیـن سرافرازى و سربلندى بس که برخاسته از درخت امامت و برادر دو سبط پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) است .

 

مادر

مادر گرامى و بزرگوار ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) بانوى پاک ، ((فاطمه دخت حـزام بـن خالد)) است . ((حزام )) از استوانه هاى شرافت در میان عرب به شمار مى رفت و در بـخـشـش ، مـهمان نوازى ، دلاورى و رادمردى مشهور بود. خاندان این بانو از خاندانهاى ریـشـه دار و جـلیـل القدر بود که به دلیرى و دستگیرى معروف بودند. گروهى از این خاندان به شجاعت و بزرگ منشى ، نامى شدند، از جمله :

 

1 ـ عامر بن طفیل :
عـامر برادر ((عمره ))، مادر مادربزرگ ((ام البنین )) بود که از معروفترین سواران عرب بـه شـمـار مـى رفت و آوازه دلاورى او در تمام محافل عربى و غیر آن پیچیده بود تا آنجا کـه اگـر هـیـاءتـى از عـرب نزد ((قیصر روم )) مى رفت در صورتى که با عامر نسبتى داشت ، مورد تجلیل و تقدیر قرار مى گرفت وگرنه توجهى به آن نمى شد.


2 ـ عامر بن مالک :
عامر جدّ دوّم بانو ((ام البنین )) است که از سواران و دلاوران عرب به شمار مى رفت و به سـبـب دلیـرى بـسـیارش ، او را ((ملاعب الاسّنة )) (همبازى نیزه ها) لقب داده بودند. شاعرى درباره اش مى گوید:
((عـامـر بـا سـرنـیـزه هـا بازى مى کند و بهره گردانها را یکجا از آن خود ساخته است )). (1)


عـلاوه بـر دلاورى ، از پـایبندان به پیمان و یاور محرومان بود و مردانگى او ضعیفان را دسـتـگـیـر بـود کـه مـورخـان در ایـن بـاب نـمـونـه هـاى مـتـعـددى از او نقل کرده اند.


3 ـ طفیل :
طـفیل پدر عمره (مادر مادر بزرگ ام البنین ) از نامدارترین دلاوران عرب بود و برادرانى از بهترین سواران عرب داشت از جمله : ربیع ، عبیده و معاویه . به مادر آنان ((ام البنین )) گفته مى شد. این چند برادر نزد ((نعمان بن منذر)) رفتند.


در آنـجـا ((ربـیـع بـن زیـاد عبسى )) را که از دشمنانشان بود، مشاهده کردند. ((لبید)) از خشم برافروخته شد و نعمان را مخاطب ساخته چنین سرود:


((اى بخشنده خیر بزرگ از دارایى ! ما فرزندان چهارگانه ((ام البنین )) هستیم )).


((ماییم بهترین فرزندان عامر بن صعصعه که در کاسه هاى بزرگ به دیگران اطعام مى کنیم )).


((در میدان کارزار، میان جمجمه ها مى کوبیم و از کنام شیران به سویت آمده ایم )).


((درباره او (ربیع ) از دانایى بپرس و پندش را به کار بند)).


((هـشـیـار باش ! اگر از بدگویى و لعن بیزارى ، با او نشست و برخاست مکن و با او هم کاسه مشو)). (2)


نعمان از ربیع روگردان شد و او را از خود دور کرد و به او گفت :


((از مـن دور شـو و بـه هـر سـو کـه مـى خـواهـى روانـه شـو و بیش از این با اباطیلت مرا میازار)).


((چـه راسـت و چـه دروغ ، دربـاره ات چـیزهایى گفته شد، پس عذرت در این میان چیست ؟)). (3)


این که نعمان فوراً خواسته آنان را برآورد و ربیع را از خود راند، بیانگر موقعیت والاى آنان نزد اوست .


4 ـ عروة بن عتبه :
عـروه پـدر ((کبشه )) نیاى مادرى ام البنین و از شخصیتهاى برجسته در عالم عربى بود. بـه دیـدار پـادشـاهـان مـعـاصـر خـود مـى رفـت و از طـرف آنـان مـورد تـجـلیـل و قـدردانـى قـرار مـى گـرفـت و پـذیـرایـى شـایـانـى از او بـه عمل مى آمد. (4)

 

اینان برخى از اجداد مادرى حضرت ابوالفضل ( علیه السّلام ) هستند که متصف به صفات والا و گرایشهاى عمیق انسانى بوده اند و به حکم قانون وراثت ، ویژگیهاى والاى خود را از طـریـق ام البـنـیـن بـه فـرزنـدان بـزرگـوارش منتقل کرده اند.


پیوند امام با ام البنین
هـنـگـامى که امام امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) به سوگ پاره تن و ریحانه پیامبر اکرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) و بـانـوى زنـان عـالمیان ، فاطمه زهرا( علیها السّلام ) نشست ، بـرادرش ((عـقیل )) را که از عالمان به انساب عرب بود فراخواند و از او خواست برایش هـمـسـرى بـرگزیند که زاده دلاوران باشد تا پسر دلیرى به عرصه وجود برساند و سالار شهیدان را در کربلا یارى کند. (5)

 

عـقـیـل ، بـانـو ام البـنین از خاندان ((بنى کلاب )) را که در شجاعت بى مانند بود، براى حـضـرت انـتخاب کرد. بنى کلاب در شجاعت و دلاورى در میان عرب زبانزد بودند ولبید درباره آنان چنین مى سرود:
((ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه هستیم )).


و کـسـى بـر ایـن ادعـا خـرده نـمى گرفت . ((ابوبراء)) همبازى نیزه ها (ملاعب الاسنّه ) که عرب در شجاعت ، چون او را ندیده بود، از همین خاندان است . (6)


امـام ایـن انـتـخـاب را پـسـنـدید و عقیل را به خواستگارى نزد پدر ام البنین فرستاد. پدر خشنود از این وصلت مبارک ، نزد دختر شتافت و او با سربلندى و افتخار، پاسخ مثبت داد و پیوندى همیشگى با مولاى متقیان ، امیرمؤ منان ( علیه السّلام ) بست . حضرت در همسرش ، خـِرَدى نـیـرومـنـد، ایـمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ او کوشید.

 

ام البنین و دو سبط پیامبر (صلی الله علیه واله )

ام البـنـیـن بـر آن بـود تـا جـاى مـادر را در دل نـوادگـان پـیـامـبـر اکـرم و ریـحـانـه رسـول خـدا و آقـایان جوانان بهشت ، امام حسن و امام حسین ( علیهما السّلام ) پر کند؛ مادرى کـه در اوج شـکـوفـایـى پـژمرده شد و آتش به جان فرزندان نوپاى خود زد. فرزندان رسـول خـدا در وجـود این بانوى پارسا، مادر خود را مى دیدند و از فقدان مادر، کمتر رنج مـى بـردنـد. ام البنین فرزندان دخت گرامى پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) را بر فـرزنـدان خـود ـ که نمونه هاى والاى کمال بودند ـ مقدّم مى داشت و عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى کرد.

 

تـاریـخ ، جـز ایـن بـانـوى پـاک ، کـسى را به یاد ندارد که فرزندان هووى (7) خود را بر فرزندان خود مقدّم بدارد. لیکن ، ام البنین توجّه به فرزندان پیامبر را فریضه اى دینى مى شمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود به محبت آنان دستور داده بود و آنـان امانت و ریحانه پیامبر بودند؛ ام البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و حقّ آنان را ادا نمود.

 

اهل بیت و ام البنین
مـحـبـت بـى شـائبـه ام البـنـیـن در حـق فـرزندان پیامبر و فداکاریهاى فرزندان او در راه سیدالشهداء بى پاسخ نماند، بلکه اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان کـوشـیـدنـد و از قـدردانـى نـسـبـت بـه آنـان چـیـزى فـروگـذار نکردند. ((شهید)) ـ که از بزرگان فقه امامیه است ـ مى گوید:


((ام البـنـیـن از زنـان بـافـضـیـلت و عـارف بـه حـق اهـل بـیـت ( علیهم السّلام ) بود. محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان کـرده بـود. آنـان نـیـز بـراى او جـایـگـاهـى والا و مـوقـعـیـتـى ارزنـده قایل بودند. زینب کبرى پس از رسیدن به مدینه نزدش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسلیت گفت و همچنین در اعیاد براى تسلیت نزد او مى رفت ...)).


رفتن نواده پیامبر اکرم ، شریک نهضت حسینى و قلب تپنده قیام حسین ، زینب کبرى ، نزد ام البنین و تسلیت گفتن شهادت فرزندان برومندش ، نشان دهنده منزلت والاى ام البنین نزد اهل بیت ( علیهم السّلام ) است .

 

ام البنین نزد مسلمانان
ایـن بـانـوى بـزرگـوار، جـایـگـاهـى ویژه نزد مسلمانان دارد و بسیارى معتقدند او را نزد خداوند، منزلتى والاست و اگر دردمندى او را واسطه خود نزد حضرت بارى تعالى قرار دهـد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختیها و درماندگى ، این مادر فداکار را شفیع خود قرار مى دهند.

 

البـتـه بـسـیـار طـبیعى است که ام البنین نزد پروردگار مقرب باشد؛ زیرا در راه خدا و استوارى دین حق ، فرزندان و پاره هاى جگر خود را خالصانه تقدیم داشت .

 

مولود بزرگ
نـخـسـتـیـن فـرزنـد پـاک بـانـو ام البـنـیـن ، سـالار بـزرگـوارمـان ابـوالفـضـل العـبـاس ( عـلیـه السـّلام ) بـود کـه بـا تـولدش ، مـدیـنـه بـه گـُل نـشـسـت ، دنیا پرفروغ گشت و موج شادى ، خاندان علوى را فراگرفت . ((قَمَرى )) تـابـنـاک بـه ایـن خـانـدان افـزوده شـده بـود و مـى رفـت کـه بـا فضایل و خون خود، نقشى جاودانه بر صفحه گیتى بنگارد.

 

هـنـگامى که مژده ولادت عباس به امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) داده شد، به خانه شتافت ، او را در برگرفت ، باران بوسه بر او فرو ریخت و مراسم شرعى تولد را درباره او اجـرا کـرد. در گوش راستش اذان و در گوش چپ اقامه گفت . نخستین کلمات ، بانگ روحبخش تـوحـیـد بـود کـه بـه وسـیـله پدرش پیشاهنگ ایمان و تقوا در زمین ، بر گوشش نشست و سرود جاویدان اسلام ، جانش را نواخت :((اللّه اکبر... لا اله الاّ اللّه )). این کلمات که عصاره پـیـام پـیـامبران و سرود پرهیزگاران است ، در اعماق جان عباس جوانه زد، با روحش عجین شـد و بـه درخـتـى بـارور از ایمان بدل شد تا آنجا که در راه بارورى همیشگى آن ، جان بـاخـت و خـونـش را بـه پـاى آن ریـخـت . در هـفتمین روز تولد نیز بنا به سنّت اسلامى ، حـضرت ، سر فرزند را تراشید، همسنگ موهایش ، طلا (یا نقره ) به فقیران صدقه داد و هـمـان گـونـه کـه نـسـبـت بـه حـسـنـیـن ( عـلیـهـمـا السـّلام ) عمل کرده بود، گوسفندى به عنوان عقیقه ذبح کرد.

 

سال تولد
برخى از محققان برآنند که حضرت ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى دیده به جهان گشود. (8)

 

نامگذارى
امـیـرالمـؤ مـنـیـن ( عـلیـه السـّلام ) از پـس پرده هاى غیب ، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیکار دریافته بود و مى دانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عـبـاس (دُژم : شـیـر بـیـشـه ) (9) نـامـیـد؛ زیـرا در بـرابـر کـژیـهـا و بـاطـل ، ترشرو و پرآژنگ بود و در مقابل نیکى ، خندان و چهره گشوده . همان گونه که پـدر دریـافـتـه بـود، فـرزنـدش در مـیـادیـن رزم و جـنـگـهـایـى کـه بـه وسـیـله دشـمنان اهـل بیت ( علیهم السّلام ) به وجود مى آمد، چون شیرى خشمگین مى غرّید، گردان و دلیران سـپـاه کـفر را درهم مى کوفت و در میدان کربلا تمامى سپاه دشمن را دچار هراس مرگ آورى کرد. شاعر درباره حضرتش مى گوید:


((هـراس از مـرگ ، چـهـره دشـمـن را درهـم کـشـیده بود، لیکن عباس در این میان خندان و متبسم بود)). (10)

 

کنیه ها
به حضرت عباس ، این کنیه ها را داده بودند:

 

1 ـ ابوالفضل :
از آنـجـا کـه حـضـرت را فـرزنـدى بـه نـام ((فـضـل )) بـود، او را بـه ((ابـوالفـضـل )) کـنـیـه داده بـودنـد. شـاعـرى در سـوگ ایـشـان مـى گـویـد: ((اى ابـوالفـضـل ! اى بـنـیانگذار فضیلت و خویشتندارى ! ((فضیلت )) جز تو را به پدرى نپذیرفت )). (11)


ایـن کـنـیـه بـا حـقـیـقـت وجـودى حضرت هماهنگ است و او اگر به فرض ‍ فرزندى به نام فـضـل نـداشـت ، بـاز بـه راستى ابوالفضل (منبع فضیلت ) بود و سرچشمه جوشان هر فـضـیـلتـى بـه شـمـار مـى رفـت ؛ زیـرا در زنـدگـى خـود بـا تـمـام هستى به دفاع از فضایل و ارزشها پرداخت و خون پاکش را در راه خدا بخشید.

 

حـضرت پس از شهادت ، پناهگاه دردمندان شد و هرکس با ضمیرى صاف او را نزد خداوند شفیع قرار داد، پروردگار رنج و اندوهش را برطرف ساخت .

 

2 ـ ابوالقاسم :
حضرت را فرزند دیگرى بود به نام ((قاسم ))، لذا ایشان را ((ابوالقاسم )) کنیه داده بـودنـد. بـرخـى از مـورخـان مـعـتـقـدنـد قـاسـم هـمـراه پـدر و در راه دفـاع از ریـحـانـه رسول اکرم در سرزمین کربلا به شهادت رسید و پدر، او را در راه خدا فدا کرد.

 

القاب
مـعـمـولاً القـاب ، ویـژگـیـهـاى نـیـک و بـد آدمى را مشخص مى سازد و هر کس را بر اساس خـصـوصـیـتـى کـه دارد لقـبـى مـى دهـنـد. ابـوالفـضل را نیز به سبب داشتن صفات والا و گرایشهاى عمیق اسلامى ، لقبهایى داده اند، از آن جمله :

 

1 ـ قمر بنى هاشم :
حـضـرت عـبـاس بـا رخـسـار نـیـکـو و تـلا لؤ چـهـره ، یـکـى از آیـات کـمـال و جـمـال بـه شـمار مى رفت ، لذا او را قمر بنى هاشم لقب داده بودند. در حقیقت نه تـنـهـا قـمـر خـاندان گرامى علوى بود، بلکه قمرى درخشان در جهان اسلام به شمار مى رفـت که بر راه شهادت پرتو افشانى مى کرد و مقاصد آن را براى همه مسلمانان آشکار مى نمود.

 

2 ـ سقّا:
از بـزرگـتـرین و بهترین القاب حضرت که بیش از دیگر القاب مورد علاقه اش ‍ بود، ((سـقـّا)) مـى بـاشـد. پـس از بـسـتـن راه آب رسـانـى بـه تـشـنـگـان اهـل بـیت ( علیهم السّلام ) به وسیله نیروهاى فرزند مرجانه ، جنایتکار و تروریست ، جهت از پا درآوردن فرزندان رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) قهرمان اسلام ، بارها صفوف دشـمـن را شـکـافـت و خـود را بـه فـرات رسـانـد و تـشـنـگـان اهل بیت و اصحاب امام را سیراب ساخت که تفصیل آن را هنگام گزارش شهادت حضرت بیان خواهیم کرد.

 

3 ـ قهرمان علقمى :
((عـلقـمـى )) نام رودى بود که حضرت بر کناره آن به شهات رسید و به وسیله صفوف به هم فشرده سپاه فرزند مرجانه ، محافظت مى شد تا کسى از یاران حضرت اباعبداللّه را یـاراى دسـتـیـابـى بـه آب نـبـاشـد و هـمـراهـان امـام و اهـل بـیـت ایـشـان تـشنه بمانند. حضرت عباس با عزمى نیرومند و قهرمانى بى نظیر خود تـوانـسـت بـارهـا به نگهبانان پلید علقمى حمله کند، آنان را درهم شکند و متوارى سازد و پـس از بـرداشـتـن آب ، سربلند بازگردد. در آخرین بار، حضرت در کنار همین رود، به شهادت رسید، لذا او را ((قهرمان علقمى )) لقب دادند.


4 ـ پرچمدار:
از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار (حامل اللواء) است ؛ زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها؛ پرچم پدر آزادگان ؛ امام حسین ( علیه السّلام ) را در دست داشتند.

 

حضرت به دلیل مشاهده تواناییهاى نظامى فوق العاده در برادر خود، پرچم را تنها به ایـشـان سـپـردنـد و از میان اهل بیت و اصحاب ، او را نامزد این مقام کردند؛ زیرا در آن هنگام سپردن پرچم سپاه از بزرگترین مقامهاى حساس در سپاه به شمار مى رفت و تنها دلاوران و کارآمدان ، بدین امتیاز مفتخر مى گشتند. حضرت عباس نیز پرچم را با دستانى پولادین برفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدینه تا کربلا، همچنان در دست داشت . پرچم از دست حضرت به زمین نیفتاد مگر پس از آنکه دو دست خود را فدا کرد و در کنار رود علقمى به خاک افتاد.

 

5 ـ کبش الکتیبه :
لقبى است که به بالاترین رده فرماندهى سپاه به سبب حسن تدبیر و دلاورى که از خود نـشـان مى دهد و نیروهاى تحت امر خود را حفظ مى کند، داده مى شود. این نشان دلیرى ، به دلیل رشادت بى مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمایت بى دریغ از لشکر امام حسین ( عـلیـه السـّلام ) بـدو داده شـده اسـت . ابـوالفـضل در این روز، نیرویى کوبنده در سپاه بـرادر و صـاعـقـه اى هـولنـاک بـر دشـمـنـان اسـلام و پـیـروان باطل بود.

 

6 ـ سپهسالار: (12)
لقـبـى است که به بزرگترین شخصیت فرماندهى و ستاد نظامى داده مى شود. و حضرت را به سبب آنکه فرمانده نیروهاى مسلح برادر در روز عاشورا بود و رهبرى نظامى لشکر امام را بر عهده داشت ، این گونه لقب داده اند.

 

7 ـ حامى بانوان :
از القاب مشهور حضرت ابوالفضل ، ((حامى بانوان (حامى الظعینه ))) است . ((سید جعفر حلى )) در قصیده استوار و زیباى خود در سوگ حضرت به این نکته چنین اشاره مى کند:


((حـامـى الظـعینه کجا، ربیعه کجا، پدر حامى الظعینه ، امام متقیان کجا و مُکَدَّم کجا)). (13)


بـه دلیـل نـقـش حـسـاس حـضـرت در حـمـایـت از بـانـوان حـرم و اهـل بـیـت نـبوت ، چنین لقبى به حضرت داده شده است . ایشان تمام تلاش خود را مصروف بـانوان رسالت و مخدرات اهل بیت نمود و فرود آوردن از هودجها یا سوار کردن به آنهارا به عهده داشت و در طى سفربه کربلا این وظیفه دشوار را به خوبى انجام داد.

 

لازم به ذکر است که این لقب را به یکى از جنگاوران و دلاوران عرب به نام ((ربیعة بن مـُکـَدَّم .)) کـه در راه دفـاع از هـمـسـرش ، شـجاعت بى نظیرى از خود نشان داد، داده بودند. (14)

 

8 ـ باب الحوائج :

یـکـى از مشهورترین و آشناترین لقبهاى ابوالفضل (علیه السلام ) در میان مردم ((باب الحوائج )) است .

 

آنـان بـه ایـن مـطـلب یقین دارند که دردمند و نیازمندى قصد حضرت را نمى کند، مگر آنکه خـداونـد حـاجـت او را بـرآورده و درد و اندوهش را برطرف مى سازد و گره مشکلات او را مى گـشـایـد. پـسـرم ((مـحمد حسین )) نیز قصد درِ خانه حضرت کرد و رفع مشکلاتش را از او خواستار شد که دعایش برآورده شد و خداوند رنج و اندوهش را برطرف ساخت .

 

ابـوالفـضـل نـسـیـمـى از رحـمـتـهـاى الهـى ، درِ رحـمـتـى از درهـایـش و وسـیـله اى از وسایل اوست و او را نزد خداوند منزلتى والاست . این موقعیت ، نتیجه جهاد خالصانه در راه خـدا و دفـاع از آرمـانـهـا و اعـتـقـادات اسـلامى و پشتیبانى از سالار شهیدان در سخت ترین شرایط است ؛ دفاع از ریحانه رسول خدا تا آخرین مرحله و جانبازى در راه اهداف مقدسش . ایـنـها برخى از لقبهاى حضرت است که ویژگیهاى شخصیت بزرگ و صفات نیک و مکارم اخلاق او را بازگو مى کند. (15)

 

شمایل

حضرت آیتى از جمال و زیبایى بود. رخساره اش زیبا، چهره اش پرشکوه ، اندامش متناسب و نـیـرومـنـد بـود کـه آثـار دلیـرى و شـجاعت را به خوبى نمایان مى ساخت . راویان او را خـوبـرو و زیبا وصف کرده اند و گفته اند: ((رشادت اندام و قامت ایشان به حدى بود که بـر اسـب نـیـرومـنـد و بـزرگـى مـى نـشـسـت ، لیـکـن در هـمـان حال پاهایش بر زمین خط مى انداخت )). (16)


به خدا مى سپارمت :

قـلب مـادر آکـنـده از مـحـبت به عباس و از زندگى نزد او عزیزتر و گرامیتر بود. مادر از چشم حسودان بر او مى ترسید که مبادا به او آسیبى برسانند و رنجورش ‍ کنند، لذا او را در پناه خداوند متعال قرار مى داد و ابیات زیر را درباره اش ‍ مى سرود:


((فـرزنـدم را از چـشـم حـسـودان نشسته و ایستاده ، آینده و رونده ، مسلمان و منکر، بزرگ و کوچک و زاده و پدر در پناه خداوند یکتا قرار مى دهم )). (17)


با پدر

امام امیرالمؤ منین حال فرزند خود را در کودکى بشدت رعایت مى کرد و عنایتى خاص به او داشـت ، خـصـوصـیـات ذاتـى مـبـتنى بر ایمان و ارزشهاى عمیق انسانى خود را به فرزند مـنـتقل مى کرد و در چهره فرزندش قهرمانى از قهرمانان اسلام را مشاهده مى کرد که براى مسلمانان صفحات درخشانى از سرافرازى و کرامت به یادگار خواهد گذاشت . امیرالمؤ منین پسر را غرق بوسه مى کرد و فرزند، عواطف و قلب پدر را مسخّر کرده بود.

 

مـورخـان نـقـل مـى کـنـند که : ((روزى امیرالمؤ منین ، عباس را در دامان خود گذاشت ، فرزند آسـتـیـنهایش را بالا زد و امام در حالى که بشدت مى گریست به بوسیدن ساعدهاى عباس پرداخت . ام البنین حیرت زده از این صحنه ، از امام پرسید:


ـ چرا گریه مى کنى ؟

 

حـضـرت بـا صـدایـى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آنچه را بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم .

 

ام البنین شتابان و هراسان پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟


حضرت با آوایى مملوّ از غم و اندوه و تاءثر گفت : آنها از ساعد قطع خواهند شد)).


ایـن کـلمـات چـون صـاعـقه اى بر ام البنین فرود آمد و قلبش را ذوب کرد و با دهشت و به سرعت پرسید:


ـ ((چرا قطع مى شوند؟))


امـام بـه او خـبـر داد کـه فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش ، حافظ شریعت الهـى و ریحانه رسول اللّه ( صلّى اللّه علیه و آله ) دستانش قطع خواهند شد. ام البنین بـه شـدت گـریـست و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش شریک شدند. (18)


سـپـس ام البـنـیـن بـه دامـن صـبـر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت که فرزندش فدایى سبط گرامى رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) و ریحانه او خواهد بود.

 

رشد

ابـوالفـضـل العـبـاس ، از بالندگى شایسته اى برخوردار بود و کمتر انسانى از چنین امـکـان رشـدى بـرخـوردار مى گردد. حضرت در سایه پدرش ، (پرچمدار عدالت اجتماعى بـر روى زمـیـن ) رشـد کـرد و از عـلوم ، تقوا، گرایشهاى والا و عادات پاکیزه او بهره مند گـشـت ، تا آنکه در آینده نمونه کامل و تصویرى گویا از امام متقیان باشد. مادرش بانو فـاطـمـه نـیـز در تـربـیـت فـرزنـد اهـتـمـامـى شـایـسـتـه داشـت و بـذر هـمـه صـفـات کمال و فضایل و خدادوستى را در زمین بکر وجود فرزند کاشت ، که بر اثر آن ، حضرت عباس در تمام زندگى خود، طاعت خدا و جلب مرضات او را در سرلوحه کار خود قرار داد.

 

ابـوالفـضـل ، مـلازم بـرادرانـش ریـحـانـه و دو سـبـط گـرامـى رسول اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) حسن و حسین ( علیهما السّلام ) سروران جوانان بهشت بـود و از آنـان اصـول فـضـیـلت و بـنیادهاى آداب والا را فراگرفت . مخصوصاً هماره با بـرادرش سـیـدالشـهـداء بـود و در سـفـر و حـضر از او جدا نمى شد و از رفتار برادرش بشدت اثر گرفت و الگوهاى رفتارى او را در جان خود استوار ساخت و صفات نیک او را در خود متمثل کرد تا آنجا که جلوه اى کامل از برادر در خصوصیات و دیدگاههایش شد. امام نـیـز کـه مـحـبـت بـى شـائبـه و جـانـبـازى او را نـیـک دریـافـتـه بـود او را بـر هـمـه اهل بیت خود مقدم مى داشت و خالصانه به او محبت مى ورزید.


الگـوهـاى تـربـیـتـى والاى ابوالفضل العباس ، او را به سطح مصلحان بزرگ بشریت رساند، مصلحانى که با جانبازیهاى والا و تلاشهاى مستمر براى نجات بشریت از ذلّت و بندگى و احیاى آرمانهاى بلند انسانى ، مسیر تاریخ را عوض ‍ کردند.

 

ابـوالفـضـل از همان آغاز، آموخت که در راه اعلاى کلمه حق و برافراشتن پرچم اسلام ـ که خـواهـان آزاد کـردن اراده انسانى و ایجاد جامعه برینى است که عدالت ، محبت و فداکارى و ازخودگذشتگى بر آن حاکم باشد جان بازى کند. این اعتقادات بزرگ در جان عباس ریشه داشت و با هستى اش عجین شده بود تا آنجا که با تمام قوا در راه آنها پیکار کرد. طبیعى بود که چنین باشد؛ زیرا پدرش ‍ امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) و برادرانش ، حسن و حسین ( عـلیـهـمـا السـّلام ) نـهـال ارزشـهـا را در جـانـش ‍ غـرس کـرده بودند؛ بزرگوارانى که مشعل حرّیت و کرامت را در دست گرفتند و افقهاى روشنى براى ملتهاى روى زمین گشودند، تـا آزادى و کرامت خود را باور کنند و حق و عدالت و ارزشهاى والاى انسانى بر آنان حاکم باشد.



 وبگردی  2030

هدف و وسیله ...

روزی روزگاری یک هیزم شکن خیلی قوی برای کار سراغ یک تاجر الوار رفت تاجر او را استخدام کرد. و دستمزد خوبی برایش تعیین کرد و همچنین شرایط کاری بسیار خوب بود. بنابراین هیزم شکن ما تصمیم گرفت کارش را به نحو احسن انجام دهد، تا محبت صاحب کار خود را جلب کند.

رئیس جدید به او یک تبر داد و محل کارش را نشان داد. روز اول هیزم شکن 18 درخت را قطع کرد. رئیسش به او تبریک گفت و از او خواست به همین روش به کار خود ادامه دهد.

تاجر بسیار هیجان زده بود تا ببیند روز بعد هیزم شکن چند درخت قطع می کند. اما روز بعد او توانست فقط 15 درخت را بیندازد.  روز بعد هیزم شکن تلاش خود را بیشتر کرد. ولی فقط 10 درخت قطع کرد. هر روز با همه تلاشی که می کرد تعداد کمتر درخت می توانست قطع کند.

هیزم شکن با خود فکر کرد من باید قدرت خود را از دست داده باشم. بنابراین پیش رئیس خود رفت و از او معذرت خواهی کرد. و گفت نمی دانم چه اتفاقی افتاده است که هر روز توانایی من در قطع درختان کمتر می شود.

تاجر در جواب پاسخ داد: « آخرین باری که تبر خود را تیز کردی کی بود؟ »

هیزم شکن پاسخ داد: تیز کردن؟ من وقتی برای تیز کردن تبر نداشتم چون خیلی مشغول ...

در این لحظه هیزم شکن به فکر فرو رفت و در کمال شرمندگی به اشتباه خود پی برد.

آیا شما هم تبر زندگی خود را تیز می کنید؟ آیا اطلاعات خود را به روز می کنید؟ آیا زمانی را برای اندیشیدن و بررسی آنچه انجام داده اید می گذارید؟ آیا  نتایج کارهای خود را تجزیه و تحلیل می کنید؟ آیا بدنبال راهی موثرتر برای مشکلات فعلی هستید؟ یا اینکه آنقدر خود را درگیر انجام کاری کرده اید که وقتی برای این کارها ندارید.


ترفندهایی برای اتو زدن


جام نیوز - اتو کشیدن یکی از کارهای مهمی است که در هر خانه ای لازم است. هرچند اتوکشی های بیرون از منزل هستند اما این کار هزینه بر است و با کمی دقت می توان در خانه به همان خوبی و با هزینه ی کمتر ،لباس هایی منظم و اتو کشیده داشت.

میز اتو

بهتر است ارتفاع میز اتو 90 سانتی متر باشد و روی آن با چند لایه پارچه پوشانده شود. در ضمن زیر میز اتو یک پارچه تمیز پهن نمایید تا وقتی لباسهای بلند را اتو می کنید انتهای آن با زمین در تماس نباشد.

بالا بردن کیفیت اتوی لباس

_ اگر پارچه یا لباس از دو طرف اتو ببیند زودتر و بهتر اتو می شود. بدین منظور به اندازه میز اتو یک یا دو لایه فویل یا کاغذ آلومینیومی پهن کنید بعد پارچه روی میز را محکم کنید. حالا اگر اتو کنید حرارت از بالا به پارچه می رسد و حرارت منعکس شده توسط فویل نیز از پایین تأثیر می گذارد.

_ لباسها را مستقیماً اتو نکنید بلکه همیشه یک پارچه نخی نازک و تمیز روی لباس انداخته و سپس اتو نمایید. این کار سبب می شود لباس برق نیندازد و قطره های آب، لباس را لک نکند.

_ لباسها را به راه پارچه اتو بزنید تا کش نیاید.

_ برای اتوی لباس ابتدا باید درزهای لباس رااز پشت باز کرده اتو بزنید.

_ برای اتو کردن لباسها و پارچه های گلدوزی شده یک پارچه پشمی روی گلدوزی ها بیندازید و بعد آن را اتو کنید. با این روش گلدوزی ها همیشه سالم می مانند.

_ برای تیز نشان دادن خط اتوی شلوار، قبل از اتو کشیدن پشت خط اتوی شلوار، روی خط اتو و زیر چین ها را صابون خشک بکشید.

_ در برخی از موارد که پارچه دو لایه است مانند شلوار، برای اینکه  اثر محل دوخت در هنگام اتو به طرف دیگر نیفتد بین دو لایه، یک مقوای سفید قرار دهید.

_ پارچه و لباسهای مخملی را هیچ گاه اتو نکنید زیرا مخمل اتو بردار نیست. در صورتی که مخمل چروک شد، برای صاف کردن آن کافی است آن را روی بخار آب نگه دارید تا چروک آن صاف شود.

_ وقتی قصد اتو کردن لباس پشمی را دارید ابتدا کمی پارچه را نمدار کنید بعد با اتویی که حرارت زیاد نداشته باشد به آرامی پارچه را اتو نمایید.

_ سعی کنید لباسها و بخصوص ملافه ها را نمدار اتو بزنید.
_ اگر لباس مات است آن را از طرف داخل و در صورتی که براق است از طرف بیرون اتو بزنید.

_ یقه و مچ لباس از پشت اتو می شود و سپس از رو، اگر لبه به طرف وسط چین افتاده، با اتو چینها را منتقل کنید.

_ بهتر است در کنار میز اتو نخ و سوزن و قیچی قرار دهید تا ضمن اتو کردن قسمت های شکافته شده لباسها را ترمیم نمایید.

_ اگر در هنگام اتو زدن متوجه شدید لباس لک زنگ فلزات را دارد که از میخ طناب رخت یا فنر فلزی گیره لباس ایجاد شده است مقداری نمک در آبلیمو بریزید سپس لکه را در آن بخیسانید بعد از یکساعت آن را خوب آب بکشید.

_ پارچه و لباسهای مخملی را هیچ گاه اتو نکنید زیرا مخمل اتو بردار نیست. در صورتی که مخمل چروک شد، برای صاف کردن آن کافی است آن را روی بخار آب نگه دارید تا چروک آن صاف شود.

_ اگر لباس شما چروک شده و به اتو دسترسی ندارید لباس را در حمام به چوب رخت آویزان کرده و دوش شیر آب گرم را باز نمایید. این کار باعث می شود بخار آب به درون پارچه نفوذ کرده و چین و چروک آن را باز نماید.

جلوگیری و از بین بردن برق اتو روی لباس

_ برای جلوگیری از برق افتادن لباس همیشه باید آرام اتو بزنید.
_ روی لباسها یک پارچه نازک انداخته و سپس اتو کنید.
_ در صورت برق افتادن لباس با یک پارچه نمدار برق آن را برطرف نمایید.

_ معمولاً لباسهای تیره رنگ پس از مدتی استفاده و به کار بردن اتوی داغ برق می اندازد و لباس، کهنه به نظر می رسد. برای رفع این عیب یک حوله نخی را در سرکه داغ فرو ببرید و سپس بیرون آورده خوب بچلانید و آن را محکم در نقطه ای از لباس که برق افتاده بمالید. برق لباس برطرف خواهد شد.

_ برای از بین بردن برق اتوی لباسهای ابریشمی به جای سرکه کمی آمونیاک را با چند قاشق غذاخوری الکل مخلوط نمایید و سپس اسفنجی را درون آن فرو بروده و روی محل مورد نظر بمالید.

_ برای از بین بردن برق لباسهایی که الیاف مصنوعی دارند می توانید نیم لیتر آب و یک و نیم قاشق آمونیاک را با هم مخلوط کرده و سپس از جهت طول پارچه در محل برق افتادگی بمالید.

_ لباس مشکی خیلی زودتر از دیگر لباسها برق می افتد و سبب بد منظره شدن لباس می شود. برای رفع این عیب سه قاشق سوپ خوری سرکه را در یک لیتر آب ریخته و فرچه نرمی را در آن خیس کرده و از راه پارچه روی لباس بکشید.

توصیه ای مفید برای اتو کردن لباسهای چروک!

لباسهای چروک را وقتی می خواهید راحت اتو کنید: چنانچه فراموش کرده اید لباسهای شسته را به موقع از روی بند بردارید و بر اثر تابش خورشید رطوبت آنها کاملا" از بین رفته و در نتیجه اتو زدن را برایتان سخت و دشوار ساخته است آنها را به مدت یک ساعت یا بیشتر درون یخچال بگذارید.با این تدبیر لباسها رطوبت لازم را جذب کرده و به آسانی اتو خواهند شد.

آداب صحبت کردن با تلفن


مجله سیب سبز: تلفن‌های همراه را مقصر ندانید. بی‌خبر بودن ما از آداب مکالمه تلفنی، گاهی استفاده از تکنولوژی را برای‌مان دشوار می‌کند. از انتخاب یک ترانه شیش و هشت برای زنگ تلفن بگیرید تا مزاحمت کسانی که شما را برای یک موضوع بیهوده از خواب بیدار می‌کنند، گناه همه را می‌توانید بر گردن بی‌خبری‌مان از این آداب بیندازید. برای آنکه بدانید تا چه اندازه از باید و نبایدهای مکالمات تلفنی باخبر هستید، در ادامه این صفحه با ما باشید و ببینید که پیش از این، به کدام یک از اصول زیر پایبند بوده‌اید و بعداز این به همه آنها پایبند باشید.

همیشه خودتان را معرفی کنید

انتظار نداشته باشید آدم‌هایی که با آنها تماس می‌گیرید، فورا شما را بشناسند؛ پس بعد از سلام کردن، خودتان برای معرفی پیشقدم شوید، به‌ویژه اگر برای یک کار اداری تماس می‌گیرید، در ابتدای مکالمه نام، سمت و دلیل تماس خود را اعلام کنید. می‌توانید برای ارتباط راحت‌تر، نام فردی را که با او تماس گرفته‌اید را بپرسید و در جریان مکالمه از آن استفاده کنید.

حواس‌تان به صورت‌تان باشد

شاید گمان کنید که دیگران حالات صورت شما را از پشت تلفن تشخیص نمی‌دهند. اما این‌طور نیست. بهتر است هنگام صحبت لبخند بزنید، چراکه این حالات در صدای‌تان به‌خوبی منعکس می‌شود.

امانتدار باشید

اگر پیغامی که قرار است به دیگری برسانید را دریافت کرده‌اید، پس از یادداشت کردن آن، بار دیگر آن را برای تماس‌گیرنده بخوانید تا مطمئن شوید که پیغام را درست گرفته‌اید.

وقت‌شناس باشید

اگر کسی که با او تماس گرفته‌اید، پاسخ نمی‌دهد، چندین بار پیاپی به او زنگ نزنید، چراکه اگر امکان صحبت کردن داشته باشد، با دیدن تماس از دست رفته، به تلفن شما زنگ خواهد زد. بعد از احوالپرسی از کسی که با او تماس گرفته‌اید، بپرسید که آیا زمان مناسبی را برای صحبت کردن انتخاب کرده‌اید یا اینکه نیاز است بعدا با او تماس بگیرید. البته قبل از این کار، خودتان نگاهی به ساعت بیندازید و با درنظر گرفتن شرایط آن فرد و اطلاعاتی که از برنامه‌هایش دارید، بهترین زمان را انتخاب کنید. سعی کنید شب‌ها با کسانی که صمیمیت زیادی با آنها ندارید تماس نگیرید و مزاحم استراحت‌شان نشوید.

بی‌وقفه حرف نزنید

پس از سلام کردن، بسیار کوتاه حال طرف مقابل را بپرسید و اجازه دهید تا او هم به شما پاسخ دهد. در جریان گفت‌وگو، مدام حرف فرد مقابل‌تان را قطع نکنید و به او نشان دهید که گفته‌هایش را می‌شنوید و تمام حواس‌تان را دراختیارش قرار داده‌اید. می‌توانید در زمانی که صحبت می‌کند، از عبارات و اصواتی استفاده کنید که نشان‌دهنده توجه شما به محتوای صحبت‌هایش است.

بدانید کجا هستید


یادتان نرود که دیگران نیازی به باخبر شدن از ریز و درشت زندگی شما ندارند. پس مکالمات خصوصی‌تان را در جمع‌های غریبه انجام ندهید، به‌ویژه اگر گفت‌و‌گوی شما کمی خشن است و با بحث و تنش همراه است، بهتر است مکالمه را زود به پایان برسانید. قرار نیست مشکلات زندگی‌تان را در حضور دیگران حل کنید و با این کار آرامش آنها را برهم بزنید.

دیگر آزاری نکنید

اگر منتظر یک تماس هستید و در اماکن عمومی یا حین گفت‌وگوهای دو نفره ناچارید به تلفن‌همراه‌تان پاسخ دهید، قبل و پس از انجام مکالمه از اطرافیان‌تان عذرخواهی و سعی کنید تنها به اندازه ضرورت مکالمه را ادامه دهید.

مودب باشید

زمانی که با تلفن صحبت می‌کنید، چیزی نخورید و ننوشید. اگر در زمانی که مشغول ناهار خوردن هستید با شما تماس گرفته می‌شود، می‌توانید از تماس‌گیرنده پوزش بخواهید و بعد از صرف غذای‌تان با او تماس بگیرید.

نرم و آهسته باشید

گوشی‌های امروزی بدون نیاز به زحمت زیاد شما، صدای‌تان را به شنونده منتقل می‌کنند. پس پشت تلفن داد نزنید. اگر سروصدای محیط پیرامون شما زیاد است، به جای فریاد کشیدن، به یک مکان ساکت و خلوت‌تر بروید و اگر هم اشکال از برقراری ارتباط است باید بدانید که با فریاد کشیدن و صدای بلند صحبت کردن مشکلی را حل نمی‌کند.

عصر ایران