وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند
وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند

راه حل سقراطی

 سقراط یکی از بزرگترین معلم هایی بود که از طریق طرح سوال و استخراج جواب توسط شاگردان، تعلیم می داد. در اینجا می خواهیم شما را با 6 تیپ از سوال هایی که سقراط از شاگردانش می پرسید را به شما معرفی کنیم:

 پرسش های تعمق برانگیز:
- چرا این را می گویی؟
- معنی دقیق این موضوع چیست؟
- این مطلب با آنچه که در موردش صحبت می کنیم، چه ارتباطی دارد؟
- طبیعت این موضوع چیست؟
- هم اکنون درباره این موضوع چه می دانیم؟
- آیا می توانی برایم مثالی بزنی؟
- آیا گفتی .... یا .....؟
- ممکن است این موضوع را به بیانی ساده تر بگویی؟

جستجوی فرضیات: 

جستجوی فرضیات باعث می شود که مخاطب در مورد آنچه که بدون دلیل پذیرفته و یا درباره اعتقادات بی پایه نسبت به موضوعی که اساس استدلالش را تشکیل می دهد تفکر کند. این موضوع اصول پایه را مورد تردید قرارداده و واقعاً حرکتی در ذهن مخاطب ایجاد می کند:
- چه چیزهای دیگری را می توان در این باره فرض کرد؟
- آیا تو در حال فرض اندیشی هستی؟
- چگونه این فرضیات را انتخاب کردی؟
- لطفاً توضیح بده که چرا و چگونه .....؟
- آیا می توانی این فرضیات را تایید یا رد کنی؟
- چه اتفاقی خواهد افتاد اگر ...؟
- آیا با .... موافقی یا مخالف؟  

بررسی مبانی، دلایل و مدارک: 

هنگامی که کسی مبانی استدلالش را مطرح می کند، به دلایلی که می گوید بیشتر عمیق شوید تا فرضیاتش. مردم معمولاً برای استدلال هایشان فهم و درک ضعیفی دارند.
- چرا آن موضوع چنین است؟
- چگونه به این موضوع پی بردی؟
- می شود آن را به من نشان بدهی؟
- می توانی مثالی از آن برایم بزنی؟
- نظر تو درباره عوامل بوجود آورنده .... چیست؟
- طبیعت این موضوع چیست؟
- آیا این دلایل به اندازه کافی خوب هستند؟
- آیا این موضوع از دادگاه سربلند بیرون می آید؟
- این موضوع چگونه ممکن است ثابت شود که اشتباه است؟
- چگونه می توانم در مورد آنچه می گویی مطمئن باشم؟
- چرا این موضوع اتفاق افتاد؟
- چرا؟ (چند بار پیاپی این سوال را تکرار کنید)
- در مورد آنچه می گویی چه مدارک تایید کننده ای داری؟
- استدلالت را بر پایه چه اختیاری ایجاد کرده ای؟ 

پرسش هایی در مورد زاویه دید و چشم انداز:
بیشتر استدلال ها برای وضعیت خاصی ارائه می شوند. بنابراین آن موقعیت را مورد حمله قرار دهید. نشان دهید که زاویای دید دیگری هم وجود دارد که استدلال از آن منظر نادرست است
- زاویه نگاه دیگری که در مورد این موضوع وجود دارد این است که .... . آیا از این زاویه دید هم موضوع منطقی به نظر می رسد؟
- چه زوایای دید دیگری دراین مورد وجود دارد؟
- چرا این موضوع ضروری است؟
- چه کسی از این موضوع منتفع می شود؟
- نقاط قوت و ضعف این موضوع چیست؟
- چرا این موضوع با آن موضوع متشابه است؟
- در باره این موضوع چه می توان گفت؟
- اگر این موضوع را با آن موضوع مقایسه کنی، چه خواهد شد؟
- چگونه می توانی این موضوع را از زاویه ای دیگر نگاه کنی؟ 

پرسش در مورد فرجام و پیامدها:
استدلال هایی که افراد بیان می کنند، ممکن است فرجام منطقی داشته باشد که قابل پیش بینی کردن باشد. آیا چنین حسی را ایجاد می کند؟ آیا مطلوبیت دارد؟
- خوب بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد؟
- پیامد این فرضیه چه خواهد بود؟
- فرجام این موضوع چه خواهد بود؟
- این موضوع چه تاثیری بر فلان موضوع دارد؟
- این موضوع چگونه با آنچه قبلاً دریافته ایم، منطبق می شود؟
- چرا این موضوع مهم است؟
- بهترین حالت این موضوع چیست؟ چرا؟ 

 پرسش در مورد پرسش:
شما می توانید در برابر کلیت یک موضوع، حالت انعکاسی به خود بگیرید. حمله آنها را علیه خودشان برگردانید و توپی که به سویتان پرتاب کرده اند را به زمین خودشان شوت کنید.
- منظورت از این سوال چیه؟
- چرا فکر می کنی که من چنین سوالی را پرسیدم؟
- معنی این سوال چیست؟ 

منبع: http://ghasedak1385.blogfa.com 


آزمون سه پرسش سقراط:  

هر زمان شایعه ای روشنیدید و یا خواستید شایعه ای را تکرار کنید این فلسفه را در ذهن خود داشته باشید: 

1- حقیقت دارد؟ 

2- خوب هست یا بد؟ 

3- مفید هست؟

هفت مرحله برای حل مسئله ؟!

مراحل هفتگانه حل مسئله:
شما یا قسمتی از یک راه حل هستید یا بخشی از یک مشکل "الدریج کلیور"
اگر این هفت مرحله را دنبال کنید قادر خواهید بود در بقیه دوره ی شغلی تان مشکلات و موانع را از سر راه خود بردارید.
1- مشکل را با وضوح روشن کنید:
با این سوال شروع کنید:"مشکل دقیقا چیست؟" مشکل را به وضوح تعریف کنید و هر وقت که توانستید آن را بنویسید. به خاطر داشته باشید تشخیص درست نیمی از درمان است. اغلب اوقات مجبور کردن خودتان برای به روی کاغذ آوردن تعریف دقیق مشکل، عامل یافتن راه حل منطقی می شود.
2- مشکل دیگر چیست؟
گاهی اوقات یک مشکل بزرگ در حقیقت مسئله ای خوشه ای است و از چندین مشکل کوچکتر تشکیل شده است.
3- تمام علت های احتمالی را مشخص کنید.
قبل از جست و جو به دنبال راه حل این سوال را بپرسید :"چطور این مشکل بوجود آمد؟" دلیل بوجود آمدنش چه بود؟ اغلب اوقات مشخص کردن دلیل مشکل، راه حلی آشکار به شما پیشنهاد می دهد که قادرید با آن مسئله را حل نموده، از رخ دادن دوباره آن جلوگیری کنید.
4- تمام راه حل های ممکن را مشخص کنید. 

قبل از نتیجه گیری و با عجله تصمیم گرفتن این سوال را بپرسید:"راه حل های ممکن چیست؟"
به جای پذیرفتن یک راه حل موجود برای مسئله، راه حل های مختلفی را که به ذهنتان خطور می کند بنویسید. مواظب مشکلاتی که فقط یک راه حل دارند باشید. همیشه بدیهی ترین راه حل، بهترین نیست. گاهی راه حل مناسب متضاد آن چیزی است که در ابتدا گرایش به اجرا داشتید و باید بطور اصولی متفاوت عمل کنید.
5- تصمیمی بگیرید: 

زمانی که تمام اطلاعات لازم را در اختیار دارید تصمیم بگیرید. راه حلی را انتخاب کنید که به نظر می رسد از تمام راه حل های موجود بهتر است. اما قبل از ادامه دادن بپرسید:"چرا این راه حل بهترین است؟ و چرا بر دیگر راه حل ها ارجحیت دارد".
هر چه زمان بیشتری را به تفکر و مطالعه در مورد مشکل و راه حل آن اختصاص داده باشید جواب بهتر، مناسب تر و قانع کننده تری ارائه خواهید داد.
6- به فکر راه حل جایگزین باشید: 

مطمئن شوید که حتما این سوال را می پرسید:"راه حل جایگزین ما چیست؟" به عبارت دیگر زمانیکه که بهترین راه حل ممکن را انتخاب می کنید آماده این باشید که امکان دارد این راه حل اصلا عمل نکند. اگر چنین اتفاقی افتاد نقشه (ب) کدام خواهد بود؟
7- بدترین بازده ممکن را مشخص کنید: 

قبل از تحقق بخشیدن به راه حل بپرسید:"بدترین بازده روشی را که در پیش گرفته ام چه خواهد بود؟" بعضی مواقع دومین انتخاب از اولین انتخابتان بهتر از آب درمی آید چرا که بدترین پیامد دومین راه حل به شدت بدترین نتیجه اولین راه حل نیست.
فرار از مشکل خود مشکلی دیگر است. "ری آریا"
از کتاب " حکایت آن که قورباغه اش را قورت داد" اثر مسعود لعلی

راه حل مشکلات : 5 چرا؟

مسائل؛ تمامی زندگی ما را در بر گرفته اند. آنها آنقدر زیادند که حتی قابل شمارش هم نیستند. پس اگر نمی توانید همه مسائل زندگی تان را حل کنید اصلاً ناراحت نباشید و خود را شماتت نکنید چون نه قرار است و نه چنین امکانی وجود دارد که کسی تمام مسائل زندگی اش را حل کند. هنر ما این است که مهم ترین مسائلی را که با آن روبرو هستیم پیدا کرده و به حل آن بپردازیم. بنابراین، زمان حود را صرف حل مسائل جزئی نکنید. مهم ترین و ریشه ای ترین مسائل را بیابید و آن را حل کنید. اگر یک مسئله ریشه ای حل شود طیفی از مسائل حل خواهد شد.
تکنیکی که برای یافتن ریشه مسائل داریم، «پنچ چرا» نامیده می شود. این تکنیک به ما یاد می دهد که اگر به مسئله ای برخوردیم، سریعاً و به صورت واکنشی اقدام به برطرف کردن آن نکنیم، بلکه با طرح سوال «چرا»، علت را بیابیم.
از ین رو هنگام مواجه شدن با یک مشکل از خود بپرسید چرا این مشکل بوجود آمده است؟ و این سوالات چرا را تا 5 بار تکرار کنید تا به اصلی ترین علت برسید.
مثلاً ماشین شما روشن نمی شود. پس از خود می پرسید:

1- چرا ماشین روشن نمی شود؟ پاسخ اینکه باتری ماشین خالی شده است.
2- چرا باتری ماشین خالی شده است؟ چون دینام کار نمی کند.
3- چرا دینام کار نمی کند؟ چون تسمه آن پاره شده و عمر مفید آن بسرآمده بود.
4- چرا عمر مفید تسمه بسرآمده بود؟ چون نسبت به آن بی توجهی کردم وبا وجود اینکه تعمیرکار هم توصیه کرده بود که بهتر است عوض شود،آنرا پشت گوش انداختم.

به این ترتیب می بینیم که اصلی ترین علت بوجود آمدن این مسئله خاص؛ این است که فرد نسبت به توصیه تعمیرکار (فرد متخصص) بی توجه بوده است. بنابراین حتی اگر باتری و تسمه دینام را هم عوض می کرده ، این مشکل به صورت دیگری و چه بسا بدتر رخ می داده است. بنابراین بهتر است که اول مسئله بی توجهی برطرف شود که اگر این مسئله حل شود، طیفی از مسائل فرد برطرف خواهد شد، چون احتمالاً این فرد؛ به توصیه های پزشکش هم بی توجه است، به گوشزدهای همکارانش هم بی توجه است، به انتقادهای دوستان و افراد خانواده اش هم بی توجه است و هرکدام از این ها طیفی از مسائل را بوجود می آورند.
نکته دیگری هم که از این تکنیک متوجه می شویم این است که ریشه بسیاری از مسائل مشترک است. هر چقدر ما بتوانیم به آن ریشه اصلی نزدیک تر شده و آن را حل کنیم، اقداممان موثرتر خواهد بود. پرداختن به مسائل جزئی موثر و کاری نیست همانند چرخهای اتومبیلی که روی سطحی لغزنده بوده درحالت درجا می چرخد (بکسواد می کند). راننده در این خیال است که چون موتور فعال است، کاری صورت می گیرد، در صورتی که حرکتی نیست و راننده به مقصد نزدیکتر نمی شود. این راننده اگر ماشینش را خاموش کند و به راه های غلبه بر لغزندگی بپردازد خیلی بهتر است.
تکنیک « پنج چرا» توسط "ساکی چی تویودا" ابداع شد و سپس شرکت تویوتا هنگام ارزیابی عملکرد روش های ساختش از آن استفاده کرد. مدیر بخش تولیدات شرکت تویوتا می گوید: " پایه و اساس نگرش علمی شرکت تویوتا ، همین تکنیک پنج چرا است. با استفاده از این چراها، نه تنها به علت اصلی مشکلات می رسیم بلکه راه حل هم بر ما آشکار می شود."
نکته ای که در مورد این تکنیک وجود دارد اینکه؛ زمانی که چرایی را مطرح کردید از پاسخ آن مطمئن شوید و تا هنگامی که از پاسخ مطمئن نشدید چرای دیگری را مطرح نکنید چون شما را از مسیر اصلی خارج کرده وممکن است پاسخ نهایی اصلاً درست نباشد.
امیدواریم این تکنیک را برای حل مسائل خود به کار ببرید. 

منبع : انجمن حرفه ای متفکران و محققان

۵ دلیل قانع کننده برای مهربان بودن!



می‌گویند با هر دست بدهی با همان دست می‌گیری. بخشیدن نه تنها یک حس لذت را به دنبال دارد، بلکه اعتماد به نفس فرد را بالا می‌برد.

به ‌نظر می‌رسد آنهایی که مهربان‌تر و بخشنده‌ترند، شادترند! لااقل به خاطر همین 5 دلیلی که در این مطلب می‌خوانید، محققان به شما توصیه می‌کنند که از امروز مهربان‌تر و بخشنده‌تر باشید.

1. برای اینکه از زندگی بیشتر لذت ببرید، مهربان‌تر باشید.

می‌خواهید در زندگی موفق باشید؟ بخشنده شوید! به گفته استفان انهورن، سرطان‌شناس سوئدی، بخشنده بودن یکی از عوامل دخیل در موفقیت است. بررسی‌های علمی نشان داده است وقتی شما کار خیری انجام می‌دهید، ناحیه‌ای در مغز که مربوط به لذت بردن است، فعال می‌شود. این همان ناحیه‌ای است که وقتی غذایی خوش‌مزه می‌خورید یا رابطه عاشقانه برقرار می‌کنید، فعال است.

2. برای اینکه از شر افسردگی رها شوید، مهربان‌تر باشید.

آیا می‌دانستید وقتی زمان خود را صرف کمک کردن به دیگران و برطرف کردن نگرانی آنها می‌کنید خود نیز از نظر روانی در وضعیت بهتری قرار می‌گیرید؟ تحقیقات پژوهشگران نشان داده است افراد بخشنده و خیرخواه خوشبخت‌تر بوده، احساس افسردگی کمتری می‌کنند و کمتر به بیماری‌هایی نظیر آلزایمر مبتلا می‌شوند.

3. برای اینکه به خودتان کمک کنید، مهربان‌تر باشید

وقت گذاشتن برای دیگران به معنی هدر رفت وقت نیست. بررسی‌ها روی دانش‌آموزان دبستانی نشان داده است، دانش‌آموزانی که به هم‌کلاسی‌های خود در آموختن دروس کمک می‌کنند در 2 سال آتی نمراتی بالاتر از آنچه دیگر هم‌کلاسی‌ها کسب می‌کنند، به دست می‌آورند.

4. برای اینکه سلامت قلب‌تان را تضمین کنید، مهربان‌تر باشید.

محققان به مدت 10 سال از 71 قربانی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند خواستند به دردهای خود فکر کرده و از ضارب انتقام بگیرند. بررسی‌های پزشکی نشان داد ضربان قلب آنها و فشار خون‌شان هر بار که به این موضوع فکر می‌کنند، افزایش می‌یابد. در مقابل محققان از گروهی دیگر خواستند به بخشیدن و فراموش کردن دردهای خود فکر کنند. نتایج حاکی از کاهش استرس و ناراحتی‌های قلبی عروقی در این افراد بود.

5. برای اینکه طعم خوشبختی را بچشید، مهربان‌تر باشید.

می‌گویند با هر دست بدهی با همان دست می‌گیری. بخشیدن نه تنها یک حس لذت را به دنبال دارد، بلکه اعتماد به نفس فرد را بالا می‌برد. بررسی‌های پژوهشگران کانادایی نشان داده است که در میان افراد با درآمد یکسان آن دسته که بخشنده‌‌ترند حس خوشبختی بیشتری دارند.

پند مدیریتی ماتسوشتیا

پند مدیریتی ماتسوشیتا


خلاصه:کونوسوکه ماتسوشیتا Konosuke Matsushita، متولد نوامبر 1894 در جنوب اوزاکا، کار حرفه ای خود را به عنوان کار آموز در فروشگاه هیباچی Hibachi شروع کرد . او در 15 ژوئن 1917 شرکت خود را با نام Matsushita Electric Devices Manufacturing(کارخانه تولید ابزار برقی ماتسوشیتا)، برای تولید لوازم برقی جانبی تاسیس کرد. طی اولین سال ها ، این شرکت به عرضه لامپ دو چرخه ، اتوی برقی و سپس به تولید رادیو و باتری پرداخت. در سال 1929 کونوسوکه، نام شرکت را به Matsushita Electric Manufacturing Works(کارخانه تولیدات برقی ماتسوشیتا)، تغییر داد. در 27 آوریل 1989، کونوسوکه ماتسوشیتا، بنیانگذار ماتسوشیتا الکتریک، پس از ایفای نقشی شگرف در دگرگونی های جهان و ارائه اندیشه های نوین مدیریتی، در سن 94 سالگی، دیده از جهان فرو بست .

امروزه، گروه شرکت های ماتسوشیتا، از بزرگترین تولید کنندگان محصولات الکترونیک در جهان است که تولیدات آن، طیف وسیعی از قطعات الکترونیکی تا محصولات الکترونیکی خانگی، تجهیزات اتوماسیون کارخانه ها و سیستم های کامپیوتری و مخابراتی، را دربرمی گیرد.

 

1– من فنون ویژه ای را آگاهانه به عنوان راز موفقیت به کار نمی بندم. اگر در این راه رازی وجود داشته باشد، عبارت است از شوق طبیعی من به اعتماد کردن به همکارانم و یاری خواستن از آنها، من آنگونه آدمی هستم که با همکارانش رایزنی و مشورت می کند و از خرد و راCی آنان یاری می گیرد.

 

2– شرط اول و نخست موفقیت شناخت توانایی های ذاتی خویش است. عدم شناخت توانایی ها، مانع از بهره گیری از آنها می گردد. گاه یک صدای درونی به شما می گوید چه جهتی را باید برگزینید. شناسایی توانمندی ها، مستلزم شناخت استعدادها است.

 

3– یکی از مهمترین عوامل مدیریت، داشتن دید و فلسفه مدیریت است. بدون داشتن فلسفه مدیریتی، ساختار کلی شرکت خلق نمی شود و سایر عوامل نمی توانند به پتانسیل کامل خود برسند. مدیریت باید بتواند به سئوالات مطروحه درباره زندگی اجتماعی و جهان هستی پاسخ دهد و بداند که: حقیقت چیست و راه صحیح کدام است؟

 

فلسفه مدیریت باید مبتنی بر قوانین اساسی طبیعت باشد. تعیین فلسفه مدیریت براساس وظیفه شرکت در قبال جامعه، اولین اقدام ضروری درجهت ایجاد فضای کار مناسب است.

 

4– فلسفه مدیریت من براساس فهم من از انسان است. من معتقدم، انسان در راCس موجودات هستی قرار دارد و این استعداد را دارد که سرآمد همه چیز در هستی باشد.

 

من بر این باورم که عامل انسانی مهمترین و ضروری ترین عامل در اداره هر شرکتی است. مدیر باید فیلسوفی باشد که به ذات و وجود بشر اهمیت قائل شود. یک مدیر لایق هرگز نباید فراموش کند که با انسان ها سروکار دارد.

 

60 سال پیش به کارمندانم می گفتم اگر یکی از مشتریان از شما پرسید، چه می سازید، باید در پاسخ بگویید، سرپیچ می سازیم اما انسان ها مهمترین تولید ما هستند.

 

5– روش زندگی و روش مدیریت من، ساده است. من به صورت ساده و مطابق با قوانین طبیعی کارهایم را انجام می دهم.

 

این شیوه یعنی تبعیت از عقل و وجدان پاک. اطمینان دارم چنانچه بر عقل سلیم متکی باشید، همواره پیروز هستید.

 

6– فلسفه مدیریت باید ثابت بماند اما روش ها و طرح ها باید تقریباً به طور روزمره نوسازی شوند. پیشرفت براساس قانون طبیعی، بنیان اجتماعی بشری است. به همین دلیل است که مدیریت شرکت باید دایماً به فکر توسعه و سرمایه گذاری جدید و حرکت تدریجی از فاز قدیم به جدید باشد. مدیران و کارکنان در هر کسب و کاری باید مهارت های خود را بهبود بخشند. فرآیند بهبود کارها، یک فرآیند ابدی است.

 

7– به باور من، محل کار یک مرکز آموزشی برای رشد اخلاق فردی و ارتقای سطح مهارت های فنی و تخصصی است.

 

شرکت یک محل ساده برای به دست آوردن درآمد یا پرش به یک موقعیت بالاتر نیست. فضا و محیط شرکت باید به گونه ای باشد که کارکنان تمام استعدادهای خود را بروز دهند. من از شما می خواهم با این ذهنیت کارتان را انجام دهید.

 

8– هدف نهایی هر شرکت باید داشتن تاثیر مثبت در اجتماع باشد. اگر مدیریت غافل از این باشد که ضرورت وجود شرکت بهبود اجتماع بشری است هرگز به معنای حقیقی، موفق و قوی نخواهد شد. در همین راستا لازم است شرکت ها کارکنان خود را به عنوان انسان هایی اجتماعی پرورش دهند. تجربه مرا متقاعد ساخته که شرکت نمی تواند موفق عمل کند مگر اینکه تمام کارکنانش به عنوان انسان، موفق باشند.

 

9– مدیریت باز به معنای اعتماد کردن به کارکنان، ارتباطات روان درون شرکتی، بالا بردن روحیه کارکنان و افزودن بر یکپارچگی سازمان، من اختیارات فراوان به کارکنانم واگذار می کردم و به شایستگی و کاردانی آنان اطمینان داشتم.

 

من همه را از جریان امور و کارها از جمله سود و زیان ماهانه آگاه می ساختم. همین سیاست ها به مقدار زیادی به رشد و کمال شرکت یاری بخشید.

 

10– من مدیریت را به منزله نوعی هنر می دانم. هریک از فرآیندهای مدیریت یک کار هنری و خود مدیریت هنر تکاملی است. مدیریت هرگز به منزلت یک هنر اجتماعی ارزشمند دست نمی یابد مگر چیزی ارزشمند برای گفتن داشته باشد و آن وقتی است که یک فلسفه مدیریت پشتوانه آن باشد که هم یک دید فکری بدهد و هم عناصر مختلف شرکت را هماهنگ سازد.

 

11– در میان همه عناصر مدیریت، عامل اصلی و مرکزی کارکنان هستند. من به کارکنانم برای آنچه می دانند، اعتماد دارم. اعتماد موجب می شود، آنان بیشترین نیروی خود را جهت کامیابی به کار گیرند. من باور دارم که دانایی تک تک کارکنان در تصمیمات مدیریتی منعکس می شود. نگرش و طرز تلقی من از تو بهتر هستم هرگاه از سوی شخص برجسته و بالای سازمان آشکار شود، می تواند همه کسب و کار او را در معرض خطر قرار دهد. واگذاری مسئولیت و اختیار و تشویق به قبول آن، روش مهمی برای توسعه کارکنان است، سرمایه گذاری روی افراد با دادن استقلال عمل میسر می گردد.

 

12– من به این باور رسیده ام که کارکنان از تشخیص شایستگی های خود خشنود می شوند. هیچ کس کامل نیست. هرکس نقاط قوت و ضعفی دارد اما برای انجام کاری مناسب است. به نظر من شکست بسیاری از روِسای با استعداد ناشی از این بوده است که آنان، زیردستان خود را به عنوان بدهی و نه سرمایه تلقی می کردند. شاید این قبیل روِسا صرفاً به حدی باهوش هستند که فقط خطاها را تشخیص می دهند.

 

به نظر من یک مدیر باید حداقل 70 درصد توجه خود را معطوف خصوصیات مثبت کارکنان خود نماید.

 

13– از نظر من کسی که دارای ظرفیت فراوانی جهت رشد است، یک کارمند آرمانی است. کسی که نه تنها در درون یک پیشه و تخصص رشد می کند بلکه با آن در راه رشد و تعالی گام برمی دارد، مطلوب من است. لیاقت و وفاداری لازم است لیکن استعداد فرد مهمتر است. درضمن هرکس باید طوری فعالیت نماید که گویی مدیر کسب و کار خویش است. مدیر خود بودن چیزی است که همواره آن را توصیه کرده ام.

 

14– مهم نیست چند ساعت در محل کار خود حاضر هستید بلکه میزان کارآیی شما اهمیت دارد. باید بین سختکوشی و کار در ساعت های طولانی تفاوت قائل شد. یک انسان کارآلوده که هیچ دلبستگی به هنر یا دیگر دلخوشی های زندگی ندارد، ناگزیر انسانی خمود و بی نشاط خواهد بود. من معتقدم کارگران (کارکنان) باید 2 روز در هفته تعطیل باشند تا بتوانند از زندگی خصوصی خود لذت ببرند. البته کار باید بر تفریح مقدم باشد نه برعکس.

 

15– باید بدانیم که خود مسئول اشتباهات و شکست هایمان هستیم. ازاین رو باید دقت نماییم تا از تکرار آنها پرهیز شود.

 

اینکه اشتباهی صورت نگیرد، ایده آل است. آنچه مهم است خود اشتباه نیست بلکه رفتاری است که ما از خود نشان می دهیم. شکست نیز یک ذخیره ارزشمند از آزموده ها را فراهم می آورد. باید هر شکستی به عنوان درسی برای آینده به کار آید.

 

16– ما تنها برای لقمه ای نان زندگی نمی کنیم. به دست آوردن آسایش های مادی به هیچ وجه شادی و خشنودی را تضمین نمی کند. ثروت، شخصیت و موقعیت اجتماعی ملاک موفقیت نیست.

 

جوهره انسانیت همچون الماس صیقل نیافته است. اگر انسان ها عظمت درونی خویش را باور نمایند و سخت کار کنند و اجازه دهند گوهر وجودشان بدرخشد، دنیا بهتر از این خواهد شد.

 

17– مدیر تنها زمانی نیرومند خواهد بود که به دو ستون همزاد راستگویی و اعتماد تکیه داشته باشد. در کار مدیریت، افسون ویژه ای وجود نداشته و تردستی های زیرکانه ای راه ندارد. خوشبختم که توانسته ام همواره راستگویی را در پیش گیرم.

 

18– بنیان فلسفه مدیریت، روح فروتنی (SUNAO) است. یک لغت ژاپنی است که معمولاً به فروتنی و نرمی در یک فرد و قلب پاک و بی آلایش و SUNAO خالص و بدون ریا اطلاق می گردد. اگرچه انسان ها به ساحت خدا راه نمی یابند اما روح فروتنی، انسان را خدایی می کند. یک مدیر که با روح فروتنی عمل می نماید، قادر است بایدها و نبایدها را به درستی درک نماید.

 

اغلب کسانی که در کسب و کار شکست خورده اند، از فروتنی بی بهره بوده اند. برخورداری از روح فروتنی و فکر باز و آزاد، مستلزم تلاش آگاهانه و انضباط مداوم فردی است. درمقابل، غرور انسان را نسبت به اشتباهاتش غافل نموده و این غفلت یک خطر دایمی است. وقتی اوضاع شرکت به خوبی پیش می رود و یک مدیر به تخصص مدیریتی خودش تبریک می گوید، مستعد غرور و بی قیدی شده و خود را در معرض شکست در آینده قرار داده است.

 

19– از نظر من مذهب و فعالیت های اقتصادی، دو چرخ ماشین تمدن بشری هستند. یک مذهب اصیل مروج عشق، انسانیت، حق شناسی و دیگر خصایص مثبت انسانی است. مذهب در طبیعت انسان ریشه دارد.

 

20– برای یک زندگی هدفمند انسان نیازمند داشتن کارهای در دست انجام و برنامه های ناتمام است. کار ناتمام من اکنون بیش از اداره یک شرکت است. من به دنبال دستیابی به صلح، خوشبختی و سعادت نه فقط برای ژاپن بلکه دستیابی به رفاه در سطح جهان هستم.

 

21– تا زمانی که از رهبرانی توانمند برخورداریم، آینده ای درخشان در پیش خواهیم داشت. ما نیازمند پرورش مردمان شایسته و کاردان برای شکل دادن به آینده هستیم. من بر این باورم که زمان آن فرارسیده تا در سیستم مدیریت بازنگری شده تا زمینه استفاده از استعدادها و خلاقیت های نیروهای جوان فراهم شود. از این رو دانشکده حکومت و مدیریت ماتسوشیتا را جهت تربیت مدیران و رهبران کارآمد، تاسیس کردم

منبع :http://mastor.blogfa.com/post-315.aspx

 

           

پنج صفت مداد

پنج صفت مداد 

پسرک از پدربزرگ پرسید : پدربزرگ درباره چه می نویسی؟
پدربزرگ پاسخ داد : درباره تو پسرم ، اما مهمتر از آنچه می نویسم ، مدادی است که با آن می نویسم می خواهم  وقتی بزرگ شدی ، مثل این مداد بشوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید:
ـ اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیدام .
ـ بستگی داره چطور به آن نگاه کنی ، دراین مداد پنج صفت هست که اگر به دست بیاوری برای تمام عمر به آرامش می رسی:
صفت اول : می توانی کار های بزرگ انجام دهی،اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت  می کند.این دست،خداست که همیشه تو را در مسیر اراده اش حرکت می دهد.
صفت دوم : باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود و اثری که از خود به جای می گذارد ظریف تر و باریک تر . پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی که باعث می شود انسان بهتری شویی.
صفت سوم : مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه ، از پاکن استفاده کنیم . بدان که تصحیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه  خودت را در مسیر درست نگهداری ، تصحیح خطا مهم است .
صفت چهارم :چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است . پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.
و سر انجام پنجمین صفت مداد : همیشه اثری از خود به جای می گذارد . هر کار در زندگی ات می کنی ، ردی به جای می گذارد . پس سعی کن نسبت به هر کار می کنی ، هشیار باشی و بدانی چه می کنی .

اگر کسی بدی می‌کند، در آن لحظه فقط بیمار است


از دست هیچ‌کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست نده و بدان که هروقت کسی بدی می‌کند، در آن لحظه بیمار است.

روزی سقراط، حکیم معروف یونانی مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می‌آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی‌اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت: چرا رنجیدی؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت‌کننده است.

سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می‌پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می‌شدی؟

مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی‌شدم. آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی‌شود.

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟

مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت: همه‌ی این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار می‌دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می‌شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی ازاو دیده نمی‌شود؟

بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است. باید به جای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی می‌کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ‌کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می‌کند، در آن لحظه بیمار است.

آهنگری که روحش را وقف خدا کرده بود


  آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگی‌اش اوضاع درست به نظر نمی‌آمد. حتی مشکلاتش مدام بیش‌تر می‌شد.


یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفته‌ای مرد خداترسی بشوی، زندگی‌ات بدتر شده، نمی‌خواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود داده‌ای، زندگیی‌ات بهتر نشده.

آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.

سرانجام در سکوت، پاسخی را که می‌خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می‌آورند و باید از آن شمشیر بسازم. می‌دانی چه طور این کار را می‌کنم؟ اول تکه‌ی فولاد را به اندازه‌ی جهنم حرارت می‌دهم تا سرخ شود. بعد با بی‌رحمی، سنگین‌ترین پتک را بر می‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه می‌زنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که می‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو می‌کنم، و تمام این کارگاه را بخار آب می‌گیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می‌کند و رنج می‌برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.

آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:

گاهی فولادی که به دستم می‌رسد، نمی‌تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سر، تمامش را ترک می‌اندازد. می‌دانم که این فولاد، هرگز تیغه‌ی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه زباله‌های کارگاه میاندازم.

باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می‌دانم که در آتش رنج فرو می‌روم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفته‌ام، و گاهی به شدت احساس سرما می‌کنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج می‌برد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :

«خدای من، از آنچه برای من خواسته‌ ای صرفنظر نکن تا شکلی را که  می‌خواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که می‌پسندی  ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زباله‌های فولادهای بی فایده پرتاب نکن».

ده اصل لازم برای زیبایی یک زن

۱-برای داشتن لب های جذاب کلام محبت آمیز به زبان آورید.

۲ - برای داشتن چشمان زیبا به زیبایی های مردم و خوبیهای آنها توجه کنید.

3 - برای خوش اندام ماندن غذایتان را با گرسنگان تقسیم کنید.

۴ - برای داشتن موهای زیبا بگذارید کودکی هر روز آن را نوازش کند.

۵ ـ برای داشتن فرم مناسب در حالی راه بروید که می دانید هرگز تنها نیستید.

۶ - انسانها بیشتر از اشیا احتیاج به تعمیر ،نو شدن، احیا شدن، مرمت شدن و رهاشدن دارند هیچ وقت هیچ کدام را دور نریزید.

7 - به خاطر داشته باشید هرگاه به دست یاری نیاز داشتید همیشه یکی در انتهای دست خودتان پیدا میکنید.
همین طور که سنتان بالا میرود شما متوجه میشوید که ۲ دست دارید یکی برای کمک به خودتان و یکی برای یاری دیگران.

۸ - زیبایی یک زن به لباسهایی که میپوشدبه صورتش و به مدل مویش بستگی ندارد زیبایی یک زن در چشمانش پدیدار میشود چرا که آنها دروازه های باز قلبش هستند جایی که عشقش جای دارد .

9 - زیبایی یک زن در آرایشش نیست بلکه در زیبایی واقعی روحش اوست ، مهم این است که او مشتاقانه عشقش را نثار میکند.

۱۰ - زیبایی واقعی یک زن با گذشت زمان افزایش می یابد.


منبع: سایت همدردی