وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند
وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند

الهى نامه استاد حسن زاده آملى

الهى چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.
 الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى یا من یعفو عن الکثیر و یعطى الکثیر بالقلیل از زحمت کثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچکاره ایم و تنها تو کاره اى.
الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى شان این کلمه کوچک که به این علو و عظمت است پس یا على یا عظیم شان متکلم اینهمه کلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود.
الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم.
الهى چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى چگونه گویم نشناختمت که شناختمت و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.
الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن.
الهى بسیار کسانى دعوى بندگى کرده اند و دم از ترک دنیا زده اند، تا دنیا بدیشان روى آورد جز وى همه را پشت پا زده اند این بنده در معرض امتحان درنیامده شرمسار است بحق خودت ثبت قلبى على دینک.
الهى ناتوانم و در راهم و گردنه هاى سخت در پیش است و رهزنهاى بسیار در کمین و بار گران بر دوش یا هادى اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین.
الهى از روى آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام از انس و جان شرمنده ام حتى از روى شیطان شرمنده ام که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ناپایدار.
الهى عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد.
الهى عارفان گویند عرفنى نفسک، این جاهل گوید عرفنى نفسى.
الهى اهل ادب گویند به صدرم تصرفى بفرما این بى ادب گوید بر بطنم دست تصرفى نه.
الهى در راهم، اگر در باره ام گویى لم نجد له عزما چه کنم.
الهى آزمودم تا شکم دائر است دل بائر است یا من یحیى الارض المیتة دل دائرم ده.
الهى همه گویند خدا کو حسن گوید جز خدا کو.
الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد.
الهى آن خواهم که هیچ نخواهم.
الهى ما را یاراى دیدن خورشید نیست، دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم.
الهى همه گویند بده حسن گوید بگیر.
الهى همه سرآسوده خواهند و حسن دل آسوده. 

روایتی از امام حسین (ع)

حضرت آیت الله العظمی مظاهری، در درس اخلاق هفتگی، به شرح روایتی از امام حسین «سلام‌الله‌علیه» پرداختند. اکنون در آستانۀ اربعین حسینی، خلاصۀ بیانات معظّم‌له منتشر می‌شود:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی»

روایتی از امام پنجم حضرت امام محمد باقر«سلام‌الله‌علیه» نقل شده است و آن حضرت از پدر بزرگوارشان امام سجاد«سلام‌الله‌علیه» و ایشان هم از پدرشان حضرت سیّدالشهداء«سلام ‌الله‌علیه» و آن امام بزرگوار از قول مبارک امیر مؤمنان و مولای متقیان امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» روایت را نقل می‌فرمایند.

همچنین در روایت آمده است که امام حسین و امام سجاد «سلام‌الله‌علیهما» در آخرین لحظات حیات و هنگام شهادت، روایت را وصیّت کرده‌اند. یعنی علاوه بر این‌که چهار امام معصوم این مطلب را بیان فرموده‌اند، دو امام بزرگوار در حسّاس‌ترین مواقع به ذکر روایت پرداخته‌اند. معلوم می‌شود روایت، بسیار اهمیّت دارد که این سلسلۀ نورانی و مطهّر آن را نقل فرموده‌اند.

به خصوص حضرت ابا عبدالله الحسین«سلام‌الله‌علیه» در روز عاشورا و موقعی که همۀ اصحاب و یاران به شهادت رسیده بوده‌اند، یعنی در آن موقعیت حساس، که لازم است مهم‌ترین و حساس‌ترین مطالب بیان شود، آخرین وصیت خود به فرزند برومندشان که در حقیقت آخرین وصیت ایشان به شیعیان و بلکه بشریت است را چنین بیان می فرمایند:

... «یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» [1]
ای فرزندم، از ظلم به کسی که در برابر تو ، هیچ یاری کننده‌ای به جز خداوند ندارد، بر حذر باش.


بارزترین مصداق مظلوم، حضرت اباعبداالله الحسین«سلام الله علیه» و یاران با وفای ایشان هستند. افراد شروری به آنان ظلم کردند و ایشان را با آن وضعیت به شهادت رسانیدند و پس از شهادت مردان، زنان و کودکان را به اسارت بردند. یعنی به کسانی که در آن بیابان و در اوج تشنگی، هیچ یاوری به جز خداوند متعال نداشتند، ظلم کردند.

ظلم و به خصوص ظلم به افراد بی‌پناه و بی‌یاور، اقسامی دارد که ذیلاً چند نونه از آن بیان می‌گردد:

ظلم حاکمان

مرتبه نازل‌تر ظلم به مظلوم بی یاور، ظلم برخی حکومت ها به مردم بی پناه است. افرادی که بر یک ملّت مسلط می‌شوند و نسبت به آنان ظلم روا می‌دارند و آن ملت در برابر ظلم ظالمان، یاوری جز خداوند برای خویش نمی‌یابند، مصداق روایت شریف هستند.

این مرتبه از ظلم نیز بسیار مذموم و ناپسند است و بنابر فرمایش پیامبر گرامی اسلام «صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم»، تسلّط افراد شرور بر یک ملّت، اثر وضعی کردار آن ملت است:

«سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِی یَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ کَمَا یَفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْبِ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ الْأَوَّلُ یَرْفَعُ الْبَرَکَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ الثَّانِی سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ الثَّالِثُ یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیَا بِلَا إِیمَان‏»[2]

زمانى بر امّتم خواهد آمد که از علماء فرار مى ‏کنند همان‌گونه که گوسفند از گرگ فرار مى ‏کند. هر گاه چنین شد، خداوند آنان را دچار سه بلا مى ‏کند:

 اول: برکت از اموال آنان برمى ‏دارد.

 دوم: زمامدارى ستمگر بر آنان مسلّط مى ‏کند.

 سوم: بى ‏ایمان از دنیا مى‏ روند.

ظلم کارفرما به کارگر نیز ظلم بزرگی است. به خصوص هنگامی که کارگر، مجبور است برای یک کارفرما کار کند و اگر ستم و زورگویی او را نپذیرد، اخراج می‌شود و بی‌کار می‌گردد. در بسیاری از موارد، کارفرما از احتیاج کارگر به کار، سوء استفاده می‌کند و بر وی مسلّط شده و او را استثمار می‌نماید. البته کارگر و افراد زیردست نیز باید کار خود را به نحو احسن انجام دهند و کم کاری، بدکاری و بی‌کاری نداشته باشند که حقّ النّاس و ظلم است.

ظلم اعضای خانواده نسبت به یکدیگر

مرتبۀ سوم ظلم به افراد بی پناه، ظلمی است که اعضای خانواده نسبت به هم روا می‌ دارند. ظلم زن و شوهر نسبت به یکدیگر یا آنان نسبت به اولاد و ظلم اولاد نسبت به پدر و مادر، هنگام بی پناهی و بی یاوری طرف مقابل، مصداق بحث ما است.

هنگامی که زن، پشتیبان ندارد و مجبور است به ظلم شوهر خویش بسوزد و بسازد و همچنین مرد، مجبور است برای حفظ آبرو یا جهات دیگری، ظلم همسر خویش را تحمّل کند.

سرزنش، زخم زبان، نیش و کنایه به همسری که پناه‌گاه و پشتیبان و یاوری جز خداوند ندارد، ظلم بزرگی است. گاهی اوقات یک مادر پیر و ناتوان، به جز فرزند خویش هیچ کس دیگری را در این دنیا ندارد و چاره ای جز تحمّل آزار و اذیت او و شنیدن کنایه های نیش دار او ندارد که انصافاً گناه آن فرزند، گناه بزرگی است.

قرآن کریم در مورد رعایت احترام پدر و مادر، به خصوص وقتی که آنان زیر دست انسان واقع شوند، تاکید فراوان دارد و وظیفۀ فرزند را در این گونه موارد سنگین و حساس بر می شمرد.

«وَ قَضىَ‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَنًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبرََ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لهَُّمَا أُفٍ‏ّ وَ لَا تَنهَْرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلّ‏ِ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبّ‏ِ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانىِ صَغِیرًا»[3]

و پروردگار تو حکم کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسند پس به آنها «اف» ـ سخن بیزارى و ناخوشایند ـ مگو و بر ایشان بانگ مزن ـ یا: ایشان را از خود مران  ـ و به ایشان گفتارى نیکو و درخور گرامیداشت بگو. و آن دو را از روى مهربانى بال فروتنى فرود آر، و بگو: پروردگارا، آن دو را به پاس آنکه مرا در خردى بپروردند، ببخشاى.

نکتۀ ظریف این آیات آن است که سفارش به رعایت احترام والدین در کنار سفارش به پرستش خدای یگانه واقع شده است.

ظلم به فرزند نیز مذموم و ناپسند است. دختری که مقدمات ازدواج او فراهم نشده و تحت تکلّف پدر و مادر است، شرایط حسّاسی دارد و نباید با زورگویی، درشت گویی و یا سرزنش و اهانت پدر و مادر مواجه شود.

ظلم به دیگران، به واسطۀ اهانت و آبروریزی

مرتبۀ بعدی ظلم به افراد بی یاور، که پرهیز از آن اهمیّت بسیاری دارد، گناهانی نظیر غیبت، تهمت و شایعه پراکنی است. متأسفانه این مرتبه از ظلم امروزه در جامعه بسیار رایج و شایع است. افراد در مجلس می نشینند و پشت سر کسی که حضور ندارد، غیبت می کنند یا به او تهمت می‌زنند.

در بسیاری از مجالس، برای کسی که حضور ندارد، شایعه سازی و شایعه پراکنی می کنند و چون نمی تواند از خودش دفاع کند و پاسخ شایعات را بدهد، در آن جلسه یاوری جز خداوند ندارد و مظلوم واقع می شود.

تهمت و نسبت ناروا به دیگران دادن، گناه بسیار بزرگی است که امروزه نقل محافل و مجالس شده است. من تصور می کنم کمتر مجلسی بشود یافت که این گناهان بزرگ و این ظلم های عظیم در آن نباشد. به تجربه هم اثبات شده است که افرادی که مرتکب چنین گناهانی می شوند، عاقبت به خیر نخواهند شد.

بردن آبروی دیگران و هتک حرمت و اهانت به شخصیت سایر انسان ها، حقّ النّاس است و اگر انسان نتواند جبران حقّ النّاس خویش را بکند، عاقبت سوئی در انتظار او خواهد بود.

بیش از نود درصد سخنانی که در محافل و مجالس بیان می شود، تهمت است و کسانی که مورد این ظلم واقع می شوند، از آن نسبت هایی که به آنان داده می شود، مبرّا هستند. ای کاش لااقل این سخنان غیبت بود.

من همواره به جوانان می گویم: شما را به خدا قسم می دهم تهمت نزنید و اگر راجع به کسی تهمت شنیدید، از او دفاع کنید. متأسفانه بسیار اتفاق می افتد که افراد متدیّن در جلسات حضور دارند و در مقابل آنان به دیگران تهمت زده می شود ولی یا سکوت می کنند و یا آن تهمت را همراهی می کنند که هر دو بد است.

امام حسین«سلام‌الله‌علیه» در روز عاشورا همۀ ما را از چنین ظلم‌هایی بر حذر داشته‌اند.
با تأسف باید گفت: بسیاری از رسانه های گروهی، روزنامه ها و سایت های اینترنتی، امروزه تبدیل به تهمت‌نامه، غیبت‌نامه و فحش‌نامه شده اند. مطلبی منتشر می کنند و خودشان هم می دانند که تهمت است، ولی منتظر می مانند تا تکذیب شود. اما وقتی آبروی کسی رفت و شخصیّت او در اذهان عمومی خدشه دار شد، تکذیب مطلب سودی به حال وی نمی بخشد و جبران آبروی رفته را نمی نماید.

اهانت به دیگران و بردن آبروی افراد، مثل جنگ با خداوند متعال است.

«مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ»[4]

گناه کسانی که تهمت می زنند و اهانت می کنند بسیار بزرگ است و افرادی که آن تهمت و اهانت را می شنوند و از مظلوم دفاع نمی کنند نیز گناهکارند. اهمیت این مطلب به قدری است که چهار امام بزرگوار آن را بیان فرموده‌اند و نیز در روز عاشورا، آخرین گفتگوی دو انسان کامل، دو امام معصوم، در حساس ترین مواقع، راجع به پرهیز از ظلم به کسی است که یاوری ندارد.

روایت امام حسین«ع» همیشه مصداق دارد

روایت نورانی امام حسین«سلام‌الله‌علیه» صرفاً مربوط به زمان خودشان نیست. این روایت زنده است و همواره مصداق دارد. بنابراین ذهن ما نباید فقط برود روی ظلمی که شمرابن ذی الجوشن و عمر سعد و ابن زیاد به اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» روا داشتند. بلکه باید مراقب باشیم خود ما مصداق سخن و هشدار حضرت سید الشهدا«سلام‌الله‌علیه» واقع نشویم. دفاع از مسلمانان، از اوجب واجبات است و کوتاهی از دفاع کسی که یاوری ندارد، گناه بزرگی است.

بعضی اوقات گرفتاری های دنیوی افراد صالح و شایسته، ناشی از عدم دفاع آنان از مظلومین است. یعنی غیبت یا تهمتی شنیده‌اند و نتوانسته‌اند یا نخواسته‌اند، دفاع کنند و ناخودآگاه و ناخواسته، ظالم شده اند. خداوند متعال نیز که مظهر رحمت و رأفت است و بنا دارد افراد نیکوکار و پرهیزکار را به بهشت ببرد، آنان را گرفتار می کند یا قبل از مرگ به بیماری سختی مبتلا می کند تا پاک شوند و از این دنیا بروند و این لطف از الطاف خفیّه خداست. البته این مطلب کلیّت ندارد و گرفتاری های دنیوی عوامل بسیار دیگری نیز دارد.

عالم برزخ و قیامت نیز برای افرادی که به دیگران اهانت کرده‌اند یا تهمت زده‌اند یا غیبت آنان را کرده‌اند و حتی برای کسانی که شاهد این گناهان بزرگ بوده اند و از مظلوم، دفاع نکرده اند، بسیار مشکل است. بنابر این توبه از این گناهان بزرگ، از اوجب واجبات است و باید یه آن اهمیّد داده شود.

جهنّم، از الطاف خفیّۀ خداوند

اگر افراد گناه‌کار بدون توبه از دنیا بروند، باید در جهنّم بسوزند تا کدورات گناه آنان برطرف شود، پاک شوند و لیاقت بهشت را پیدا کنند. شدّت رحمت و مغفرت پروردگار متعال به قدری است که جهنّم نیز از الطاف خفیّه او است و برای زدودن ناپاکی ها و ناخالصی ها و پاکیزه کردن انسان می باشد.
اگر آدمی ظالم شد، به خصوص اگر به کسانی که یاوری جز خداوند ندارند، ظلم کرد، جایگاه او جهنّم است و در جهنّم نیز به جای اینکه از الطاف بی‌کران الهی استفاده کند و خود را نجات دهد، حقّه بازی می کند و تصور می کند همان‌گونه که در دنیا ظلم می کرد و دیگران را فریب می داد، در جهنم نیز می تواند خداوند را فریب دهد.

«یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ»[5]

در روزى که خداوند همه آنها را برمى‏انگیزد، پس براى خدا سوگند یاد مى‏کنند آن گونه که براى شما سوگند یاد مى‏ کنند، و گمان مى‏کنند بر پایه چیزى هستند، آگاه باش که آنها همان دروغگویانند. اگر افراد ظالم و مکّار، چند روزی در دنیا به ظاهر موفق می‌شوند، خود آنان و دیگران نباید تصور کنند که خداوند خیر آنان را می‌خواهد و به آنان نعمت عطا می‌فرماید، بلکه در حقیقت خداوند متعال به این افراد مهلت می‌دهد تا هرچه می‌توانند بر گناه و ظلم خویش بیفزایند.

«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ»[6]

و کسانى که کفر ورزیدند گمان نکنند که آنچه به آنها مهلت مى‏دهیم به خیر آنهاست، جز این نیست که مهلتشان مى‏دهیم تا بر گناه بیفزایند، و براى آنها عذابى خوارکننده است.

بنابراین باید همه توجه داشته باشند و بنا بر فرمایش امام حسین«سلام‌الله‌علیه»، از ظلم به کسی که ناصر و یاوری جز خداوند تبارک و تعالی ندارد، بر حذر باشند.

اگر هم ظلمی از کسی سرزد یا شاهد ظلم دیگران بود و نتوانست از مظلوم دفاع کند، باید فوراً توبه کند و به جبران ظلم واقع شده بپردازد تا خداوند سبحان از قصور و تقصیر او بگذرد و او را بیامرزد.

پی‌نوشت‌ها:

1.‌ الکافی،ج 2 ، ص 331
2.‌ جامع الأخبار، ص 130
3.‌ اسراء / 24-23
4.‌ الکافی، ج 1، ص 144
5.‌ مجادله / 18
6.‌ آل عمران / 178

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مظاهری

کدام ریا اشکال ندارد ؟

” ریا در عبادات است و عبادتى که ریا دارد حرام است و بعضى گفته اند: ریا در عبادات مبطل هم هست ، در غیر عبادات ریا اشکال ندارد.ولى خود ریا مى تواند راه چاره و علاج ریا باشد. به این صورت که با تاأمّلات صحیح ریا را بالا ببرد!مثلاً گاهى انسان مى خواهد پیش ‍ رئیس شهربانى احترامى پیدا کند و توجّه او را به خودش جلب کند، پیش پاسبانى مى رود و سعى مى کند نظر او را جلب کند و سپس او را بین خود و رئیس شهربانى واسطه قرار دهد. در اینجا انسان خوب است با خود بگوید: این پاسبان که تنها واسطه است و اگر هم کاغذى بنویسد و وساطتى کند باز دست آخر خود رئیس شهربانى باید پاى ورقه را امضا کند.

” ریا در عبادات است و عبادتى که ریا دارد حرام است و بعضى گفته اند: ریا در عبادات مبطل هم هست ، در غیر عبادات ریا اشکال ندارد.

ولى خود ریا مى تواند راه چاره و علاج ریا باشد. به این صورت که با تاأمّلات صحیح ریا را بالا ببرد!

مثلاً گاهى انسان مى خواهد پیش ‍ رئیس شهربانى احترامى پیدا کند و توجّه او را به خودش جلب کند، پیش پاسبانى مى رود و سعى مى کند نظر او را جلب کند و سپس او را بین خود و رئیس شهربانى واسطه قرار دهد. در اینجا انسان خوب است با خود بگوید: این پاسبان که تنها واسطه است و اگر هم کاغذى بنویسد و وساطتى کند باز دست آخر خود رئیس شهربانى باید پاى ورقه را امضا کند.

پس خوب است مستقیماً نظر خود رئیس شهربانى را جلب کنم که مقام بالاترى است و اصلاً کار خوب و عمل نیک را مثلاً به خود رئیس شهربانى نشان دهم . یعنى براى مقام بالاتر ریا کنم!

همچنین اگر انسان عاقل باشد و توجه پیدا کند که مقامى بالاتر از رئیس شهربانى (مثل وزیر، نخست وزیر و رئیس جمهور) وجود دارد، مى گوید: خوب است کار خیر و عمل نیک خود را به وزیر یا به نخست وزیر و بالاخره به مقام بالاتر نشان دهم ! یعنى همیشه انسان باید ریا را براى مرتبه اقوى انجام دهد. اگر چنین باشد، در واقع مى توان گفت ریا علاج ریا مى شود.

بنابراین، اگر در عبادات نیز نسبت به اقوى و بالاترین موجود یعنى خداوند ریا کنیم اشکال ندارد و علاج ریا مى شود.

در زمینه ریا در روایت آمده است: «کسانى که در هنگام نماز به این سو و آن سو نگاه مى کنند تا مردم آنها را تماشا کنند، به صورت حمار محشور مى شوند.» واقعاً هم همینطور است ، آیا این حماریّت نیست که آدم جلو وزیر و رئیس شهربانى به پاسبان نگاه کند؟ حماریّت است آقا. ولى خوشمان مى آید، با این حماریّت ساخته ایم !

از طرفى اگر به ما حمار بگویند ناراحت مى شویم و بدمان مى آید! ولى باید گفت : کار شبانه روزى تو همین است چرا بدت مى آید؟!

لکن امان از بى سوادى و بى علمى ، این بى سوادى آدم را به جاى مکّه به ترکستان مى برد، از روز اوّل همین بى سوادى ابلیسِ دشمن ، آدم را بیچاره کرد.

خود او هم گفت : اى خدا، همه بندگانت را گمراه مى کنم (اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ). او نیز جاهل بود و با اینکه پیش از آن عابد بود، ولى علم نداشت و ناقص بود، در مورد سجده در برابر آدم علیه السّلام به خدا گفت : سجده نمى کنم ، چون (خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ)

خوب این صغراى قضیّه بود. کبراى برهانش را ببین که هر کس از آتش است بالاتر و هر کس از خاک است پایین تر است ؟!

خوب باید پرسید: به چه دلیل و به چه برهانى چنین است ؟ این لباس ظاهرى که ملاک نیست ، شما ببینید تناسب و زیبایى حیوانى مثل طاووس و دیگر حیوانات چه قدر است . روحانیت جنّ و ملک هم با روحانیت انسان مقایسه نمى شود، روح انسان هر چند لباسِ گِلى به تن دارد ولى بسیار مى تواند اوج بگیرد و بالاتر برود. اصلاً لباس که ملاک نیست ، آیا اینکه یکى عباى نائینى داشته باشد و دیگرى عباى افغانى ، نشانه کمال و نقص است ؟ ما هم اگر بى سواد شدیم مثل ابلیس مى شویم و به ضلالت مى افتیم ، لازمه ضلالت هم این است که تعدّى مى کند، یعنى انسان گمراه و ضالّ، مضلّ و گمراه کننده نیز مى گردد و مى خواهد دیگران را هم مانند خود کند، پس بترسید از بى سوادى .

امان از بى سوادى و بى علمى ، این بى سوادى آدم را به جاى مکّه به ترکستان مى برد، از روز اوّل همین بى سوادى ابلیسِ دشمن ، آدم را بیچاره کرد. خود او هم گفت : اى خدا، همه بندگانت را گمراه مى کنم (اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ). او نیز جاهل بود و با اینکه پیش از آن عابد بود، ولى علم نداشت و ناقص بود، در مورد سجده در برابر آدم علیه السّلام به خدا گفت : سجده نمى کنم ، چون (خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ)

این از بى سوادى است که آن آقا مى گوید: قرآن فرموده ( وَ الاْرْضَ وَضَعَها لِلأنامِ) پس معنایش این است که هیچ مِیزى (تفاوت و اختلاف ) نیست و همه در مالکیّت و در بهره ورى از زمین یکسانند، او نمى داند که این «لام »لام عاقبت و انتفاع است ، و نمى داند باید روایاتى را نیز که مفسّر آیه است ملاحظه کرد. این آدمهاى بى سواد، مردم مثل خود را هم گمراه مى کنند، اوّل با قرآن جلو مى آیند ولى هدف این است که همین قرآن را از دست مردم بگیرند، کار به جایى مى رسد که مى گوید: قرآن را بسوزانید.

البته ما به این امر مى خندیم ، ولى واقع همین است که اگر در استدلال قوى نباشیم دشمنان بر ما غالب مى شوند، آنها پول خرج مى کنند همین بى سوادها را با پول مى خرند. و در نتیجه این بى سوادى ، دین درست مى کند. آن بهائى گفته است که : اصلاً در قرآنِ شما نیز به «سید على محمد باب » اشاره شده است و همین (حم عسق ) یعنى «قائم سید على محمد» البته باید از چپ بخوانید!

آقا، پس ما براى تمام مطالب محتاج علم و استدلالیم و بیشتر از هر چیز به اینها محتاجیم ؛ زیرا مسئله ، مسئله دین است، باید در مقابل این بى سوادى و جُهّال وارداتى بایستیم . اینها روى افرادشان کار مى کنند، لازم نیست رسوا هم بشوند زیرا این افراد بطور مخفیانه پول مى گیرند.

پس ما باید علم کلام را خوب یاد بگیریم و در برابر اینها پاسخگو باشیم ، و گرنه گرگ ها ما را مى خورند آنچنانکه به هضم رابع برسد!! “

منبع: خبرگزاری جهان به نقل از آیت الله بهجت .

برای زن کفر است و برای مرد ایمان!


غیرت و حمیت صفتی است که در مرتبه بسیار بالا قرار دارد؛ انسان غیور مورد علاقه و محبت پروردگار است زیرا که در برابر فحشاء و بی بندباری زن و فرزند و جامعه بی تفاوت نمی باشد.
جهان: ‌غیرت یکی از صفات و ویژگی‌های طبیعی انسان است. هر کس به صورت غریزی و فطری از آن برخوردار است. 

غیرت عبارت است از تنفر طبیعی انسان از مشارکت دیگران در چیزی که محبوب او است.(۱) وجود این صفت باعث آن می‌شود که آدمی از آنچه که دوست می‌دارد و یا وظیفه محافظت از آن بدو سپرده شده است، نگاهبانی نماید. 


غیرت

قال علی علیه السلام : غَیْرَةُ الْمَرْأَةِ کُفْرٌ وَغْیْرَةُ الرَّجُلِ إیمَانٌ.(۲) غیرت زن کفر است، و غیرت مرد ایمان.

شاید در نگاه اول، نتوان دریافت که مراد آن حضرت از بیان این کلمات چه بوده و تصور نمود که چنین کلامی، نشانگر دیدگاه تبعیض آمیز اسلام و پیشوایان دینی نسبت به زنان می باشد، اما با کمی دقت، چنین تصوری از بین خواهد رفت.

با بررسی سخن عرب زبانان، به این نکته پی خواهیم برد که آنان واژه "غیرت" را در مواردی به کار می گیرند که حساسیت و عکس العمل شدیدی نسبت به موضوعی پدید آید.ضمناً باید توجه کرد که ایمان و کفر به دو مرحله اعتقادی و عملی تقسیم می شود ، ممکن است فردی به لحاظ اعتقادی ، مطلبی را پذیرفته باشد اما به جهت عملی به لوازم آن پایبند نباشد لذا در اینجا دچار کفر عملی خواهد شد که این کفر به معنی کفر اعتقادی نیست اما انسان مومن و مسلمان ملزم است که میان اعتقاد و عمل، ملازمه ایجاد کند. منظور از «کفر» در روایاتی مانند این حدیث «غیرت زن کفر است» کفر عملی می باشد.

در روایات اسلامی آمده است که خدای تعالی دارای صفت غیرت است . انسان‌های غیور را دوست دارد. به دلیل وجود همین صفت بود که کارهای زشت را حرام نموده است.«قال الصادق(علیه السلام): ان الله غیور یحب کل غیور و من غیرته حرم الفواحش ظاهرها و باطنها».(۳)

قال علی علیه السلام :"وَإِیَّاکَ وَالتَّغایُرَفِی غَیْرِ مَوْضِعِ غَیْرَةٍ، فَإِنَّ ذلِکَ یَدْعُوالصَّحِیحَةَ إِلَى السَّقَمِ، وَالْبَرِیئَةَ إِلَى الرِّیَبِ"(۴) بر حذر باش از اینکه در غیر جائیکه باید غیرت به‏خرج داد اظهار غیرت کنى،(که نشانه سوء ظن تو نسبت‏به او باشد)زیرا اظهار بى اعتمادى و سوء ظن،زنان را به ناپاکى،و بی گناهان را به آلودگى‏ سوق مى ‏دهد.

غیرت صفتی است که مردها لازم است تحصیل کنند تا نسل ها حفظ شود. اما زنان بالفطره به حفظ نسل علاقه دارند. احتیاج به پاسبانی به نام غیرت ندارند. امام علی (علیه السلام) نه غیرت صحیح بانوان را مورد انتقاد قرار داده و نه بر غیرت نادرست مردان، مهر تأیید می نهد

امام علی (علیه السلام) در این سخنان، به نکته روان شناسی مهمی اشاره کرده و حساسیت های بی مورد برخی مردان را که به بهانه غیرت ورزی، همسران خود را از هرگونه فعالیت اجتماعی باز می دارند، مورد انتقاد قرار داده است.

وقال علی علیه السلام : " قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَصِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَشَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ،عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَیْرَتِهِ"(۵) اندازه هر کس به اندازه همت او است.و صداقت هر کس به اندازه‏شخصیت او است.و شجاعت هر کس به اندازه زهد و بى‏اعتنائى او(بارزشهاى‏مادى)است.و عفت هر کس به اندازه غیرت او است.

غیرت دینی خود نعمت ارزشمندی است که نصیب همه کس نشود، بسیاری از اشخاص هستند که اگر به ناموس و مقدسات مذهبشان هتاکی شود کوچکترین عکس العملی از خود نشان نمی دهند و مانند مردگان بی حرکت و بدون احساس از کنار آن می گذرند.


انواع غیرت


غیرت بر دو قسم است:

۱-غیرت در مورد دین و دینداری؛ ۲- غیرت نسبت به ناموس.

غیرت درباره دینداری این است که انسان در برابر اهانت به دین و یا عمل نشدن به دستورهای دین دلسوزی کند. نسبت به آن بی اعتنا نباشد. برای حفظ ارزش‌های اسلامی و رشد و گسترش آن در جامعه بشری کوشش نماید. امر به معروف و نهی از منکر را که از وظایف مهم اسلامی است،‌ ترک نکند.در تاریخ گذشته خاصه در زندگانی شیعیان و دوستداران مکتب اهل بیت علیهم السلام غیرت دینی را به خوبی می توان مشاهده کرد که اکثراً به جرم غیرت نسبت به معتقدات و مقدسات خود در حبس ها و شکنجه ها به سر می بردند و یاسر به دار می شدند.

غیرت در مورد ناموس به این است که بر محافظت زن و دختر و خواهران خود بکوشد؛ از بیرون رفتن بی جهت آنان جلوگیری کند؛ از مناظر شهوت آلود منع کند؛ از پوشیدن لباس نازک و تن نما آنان را بر حذر دارد؛ آنان را از گفتگو با نامحرمان منع کند. همواره سفارش به تقوا و حفظ حجاب نماید، تا آبروی خانوادگی و اجتماعی ‌آنان محفوظ بماند.


کلام آخر:
غیرت صفتی است که مردها لازم است تحصیل کنند تا نسل ها حفظ شود. اما زنان بالفطره به حفظ نسل علاقه دارند. احتیاج به پاسبانی به نام غیرت ندارند. امام علی (علیه السلام) نه غیرت صحیح بانوان را مورد انتقاد قرار داده و نه بر غیرت نادرست مردان، مهر تأیید می نهد.


پی نوشت ها:
۱-مجمع البحرین، ج۳، ص۳۴۶.

۲-نهج البلاغه ،حکمت ۱۲۴

۳- میزان الحکمه ح۱۵۲۶۳.

۴-نهج البلاغه،نامه ۳۱

۵-همان،حکمت ۴۷

رخدادهای شگفت پس از شهادت امام حسین (ع )

رخدادهای شگفت‌ پس از شهادت امام(ع)
تاریخ انتشار : شنبه ۴ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۹
به هنگام شهادت امام حسین‌علیه‌السلام غباری به شدت سیاه و تاریک برخاست به گونه‌ای که چیزی قابل مشاهده نبود و مردم گمان کردند عذاب بر ایشان نازل شده، و این وضعیت تا ساعتی ادامه داشت سپس وضع به حال طبیعی بازگشت.

 

چکیده

رخداد عاشورا و شهادت امام حسین‌علیه‌السلام در رأس مهم‌ترین حوادث تاریخ بشریت قرار دارد. عظمت این حادثه را می‌توان با تحلیل زمینه‌ها، چرایی، چگونگی وقوع، پیامدها و آثار آن بررسی کرد. یکی از نشانه‌های عظمت این حادثه، رخدادهای شگفتی است که غالب آنها شکل خرق عادت داشته و در پی شهادت امام حسین‌علیه‌السلام به وقوع پیوست.

بعضی از این رخدادها، مربوط به اجزای نظام هستی همچون خورشید، ماه، ستارگان و زمین است. و بخشی دیگر به انبیاء و فرشتگان، و بخشی هم به جنیان و حیوانات اختصاص داشته، و برخی نیز مربوط به انسان‌هاست. دراین نوشتار، با بررسی روایات شیعه و اهل‌سنت، این رخدادها ضمن ده محور مورد بازکاوی قرار گرفته است.

کلید واژه‌ : عاشورا، امام حسین‌علیه‌السلام، حوادث خارق العاده، رخدادهای شگفت، کسوف، خسوف، بادهای سرخ و سیاه، بارش خاکستر و خون، گریه اجزای هستی، گریه انبیا، گریه فرشتگان، گریه جنیان، گریه حیوانات.

مقدمه

حادثة عاشورا به لحاظ ماهیت، اهداف و آثار، از بزرگ‌ترین رخدادهای تاریخ بشریت است؛ چرا‌ که قهرمان حادثه، شخصیتی است چون امام حسین‌ بن ‌علی ‌علیه‌ السلام، که به منظور حفظ کامل‌ترین و آخرین دین الاهی، جان خود را فدا کرد.از جمله شواهد عظمت این قیام و شدت فاجعة شهادتِ رهبر آن، رخدادهای شگفتی است که در پی شهادت آن حضرت، در جهان هستی پدید آمد. حتی در یک نگاهِ گذرا به متون تاریخی و روایی شیعی و سنی، می‌توان به تعداد زیادی ازگزارش‌های این حوادث برخورد کرد که در مجموع حکایت از آن دارند که این حادثه، در میان حوادثِ رخ داده در جامعة بشری، تافته‌ای است جدا‌بافته، و بدین لحاظ در خور دقت و بررسی.

فراوانی روایات یاد شده در منابع غیرشیعی از سویی، و وجود بعضی روایات ضعیف ـ و گاه سخیف‌ـ در میان این روایات از سوی دیگر، موجب پیدایش نوعی بدبینی نسبت به مجموع این روایات ـ به‌ویژه منقولات در منابع غیرشیعی‌ـ گشته است.برخی چنین پنداشته‌اند که نقل این‌گونه روایات توسط مورخان غیر شیعی، ناشی از نوعی حرکت مرموز و پنهان، برای ایجاد غفلت نسبت به اصل قیام و اهداف آن، و توجه دادن اذهان مردم به امور و قصه‌های عجیب است که بعضاً ریشه در اخلاق و عادات عصر جاهلی دارد. زیرا در عصر جاهلی در پی فقدان افراد مهمِ قبیله حوادث عجیبی را نقل می‌کرده‌اند.145

بعضی دیگر، به صِرف نقل این‌گونه روایات توسط مورخان متمایل به امویان همچون ابن‌سعد، آنها را غیرقابل باور خوانده‌اند؛ چراکه مدعی هستند بیشتر این‌گونه روایات توسط راویانی از اهل شام یا بصره نقل شده و در این روایات، هیچ نکوهشی از یزید یا قاتلان امام‌علیه‌السلام صورت نگرفته است. 146از سوی دیگر، بعضی از مورخان متعصب اهل سنت ـ همچون ابن‌کثیر دمشقی‌ـ این‌گونه روایات را ساخته و پرداختة شیعه و از مجعولات آنان دانسته‌اند. 147 در بررسی دیدگاه یاد شده، توجه به چند نکته ضروری است:

1. هر چند غرض‌ورزی مورخان متمایل به امویان در کم رنگ کردن هدف قیام امام حسین‌علیه‌السلام قابل انکار نیست، اما انکارحوادث شگفت‌انگیز به صرف غرض‌ورزی این دسته از مورخان نیز از دقت و انصاف علمی به دور است.

2. روایاتِ ناقلِ رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین‌علیه‌السلام، علاوه بر منابع روایی اهل سنت، در بسیاری از منابع روایی شیعه نیز به چشم می‌خورد و تعداد زیادی از آنها از امامان معصوم‌علیهم‌السلام نقل شده است.

3. مضامینِ روایاتِ یاد شده آنچنان نیست که با بداهت عقلی و شواهد نقلی ناسازگار باشد. و مواردی عجیب‌تر از آنها، در خوارقِ عاداتِ نقل شده برای پیامبران و ائمه ‌علیهم‌السلام به چشم می‌خورد. البته ناگفته نماند که در میان این روایات، مواردی نیز وجود دارند که قابل استبعاد بوده و به داستان‌سرایی شباهت بیشتر دارند تا نقل واقعیت.

4. به هر حال، خود این روایات ـ به گونه مستقیم یا غیرمستقیم ـ گویای حقانیت مسیر حسینی‌علیه‌السلام و بطلان مسیر یزیدی است. و بدین لحاظ، کسانی که با تأمل و هوشیاری کافی با این روایات مواجه شوند درس لازم را فراخواهند گرفت. ضمن اینکه در همین گزارش‌ها ـ چنان که اشاره خواهیم داشت ـ به روایاتِ جالبی درباره گرفتاری‌های دنیوی قاتلان امام حسین‌علیه‌السلام و قاتلان اصحاب آن حضرت برمی‌خوریم.

4. در صورت درستی این ادعا که مؤلفان غیرشیعی و راویان بصری یا شامی این روایات، با توجه دادن اذهان به سوی اموری عجیب و خارق‌العاده، خواسته‌اند نفس حادثة کربلا و فلسفه و زمینه‌های رخداد آن کمتر مطرح شود، باز این امر، دلیل کذب روایاتِ یاد شده و افسانه بودن آنها نمی‌تواند باشد. شاهد این مدعا، رفتارهای رسانه‌های تابع استکبار، در عصر حاضر است که گاه برای انصراف اذهان از یک حادثه و توجه دادن به حادثه‌ای دیگر، تمام گزارش‌های خبری خود را در اقدامی هماهنگ، متوجه حادثة مورد نظرِ خود می‌کنند. بنابراین، صرف عطف توجه بیشتر به یک حادثه ـ به هر منظوری که صورت پذیرد‌ـ دلیل کذب این رخداد نیست.

اکنون با عنایت به آنچه گذشت، گذری بر روایات متعدد و متنوع مربوط به رخدادهای شگفت پس از شهادت امام حسین‌علیه‌السلام خواهیم داشت. و تلاش ما بر آن خواهد بود که روایات را دسته‌بندی، بررسی و ارائه کنیم. گفتنی است که بعضی از این گزارش‌ها مربوط به رخدادهای عجیبِ مرتبط با اجزای تکوینی نظام هستی همچون خورشید، ستارگان، باد، باران، دریاها و کوه‌ها، و بعضی از آنها مرتبط با حیوانات و جنّیان، و بعضی نیز مرتبط با انبیا و فرشتگان است.

در تعدادی از این گزارش‌ها، عقوبت‌های دنیوی قاتلان شهدای کربلا و نیز تبدل ماهیت اشیا و اموال به غارت رفته از شهدا و اسرای کربلا آمده، و در گروهی دیگر، به گزارش‌های مربوط به جسم، سر، قبر و تربت مطهر امام حسین‌علیه‌السلام برمی‌خوریم. بدین لحاظ، مجموع این گزارش‌ها را در ده محور کلی ـ به گونه‌ای که در پی می‌آید‌ـ ارائه، و در بعضی موارد به تحلیل روایات خواهیم پرداخت. شایان ذکر است که بعضی از این رخدادها- همچون گریه اجزای نظام هستی و گریه انبیا و فرشتگان- برای مردم عادی قابل درک و مشاهده نبوده است.

و حوادثی همچون کسوف و خسوف، اقتضای آن را دارد که عموم مردم آن را مشاهده کرده باشند. اما حوادثی چون وزش بادهای سیاه و سرخ یا بارش خاکستر و خون یا یافت شدن خون در بعضی نقاط، و نیز تبدل اشیاء به غارت رفته، می‌تواند در نقاط خاصی همچون مناطقی که بیشتر ساکنان آن از مخالفان بوده اندـ رخ داده باشد. و رخدادهای مربوط به جسم و سر مطهر امام‌علیه‌السلام و نیز عقوبت جنایت‌کاران، طبیعی است که برای شاهدان ماجرا محسوس بوده باشد.

1. کسوف و تاریکی آسمان

یکی از رخدادهای عجیبِ پس از شهادت امام حسین‌‌علیه‌السلام در روز عاشورا، بروز کسوف (گرفتگی خورشید) است، که موجب تیرگی عجیب آسمان و حتی رؤیت ستارگان شد!148 این حادثه ـ به همراه برخی رخدادهای دیگر‌ـ وضعیتی را پدید آورد که به گفتة برخی شاهدان، مردم تصور بروز قیامت را داشتند!149 علاوه بر این، برخی از محدثان از بروز خسوف در شام روز عاشورا نیز خبر داده‌اند. 150 در بعضی از گزارش‌ها، به تلاطم و برخورد ستارگان نیز اشاره شده است. 151 به هر حال چنین تحولی در روز عاشورا، جزء گزارش‌های عجیب و مشهور در منابع شیعی و سنی است. 152

ممکن است با مشاهدة روایات یاد شده، برخی، بی‌اختیار به روایت نبوی‌صلی‌الله‌علیه‌وآله درباره کسوف آسمان پس از مرگ فرزندش ابراهیم منتقل شوند. براساس آن روایت، هنگامی که ابراهیم (فرزند رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله از ماریة قبطیه) از دنیا رفت، خورشید دچار کسوف گشت و مردم با خود گفتند: این کسوف به علت مرگ فرزند رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله رخ داده است. رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به محض شنیدن این شایعه بر فراز منبر رفته و ضمن خطبه‌ای فرمود: «ای مردم! کسوف خورشید و ماه، دو نشانه از نشانه‌های خداوند هستند و به امر الهی در حرکتند، و مطیع اویند و به خاطر مرگ و زندگی کسی دچار کسوف نمی‌شوند، پس هرگاه کسوف کردند نماز به جای آرید». 153

بدین ترتیب، چگونه می‌توان روایات حاکی از کسوف و تاریکی آسمان پس از شهادت امام حسین‌علیه‌السلام را پذیرفت؟در پاسخ باید گفت: آنچه در روایت نبوی‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نفی شده، رخداد کسوف یا خسوف به علت مرگ یا ولادت فردی از افراد است، حتی اگر فرزند پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله باشد؛ اما آنچه در روز عاشورا رخ داد صرفاً مرگِ یک فرزندِ پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نبود، بلکه حادثه‌ای عظیم در تاریخ بشر بود که از حوادث و فجایع متعددی ترکیب شده و نقطة اوجِ آن، شهادت سبط رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله با آن وضع دلخراش بود.

از این رو ـ نه فقط انسان‌های با ایمان‌ـ که نظام هستی متأثر از چنین رخدادی شد و حوادثی که در حال شرح رخدادآنها هستیم- از جمله کسوف و خسوف- نمودها و جلوه‌های این تأثر می‌باشند. و این در حالی است که با مرگ یک مؤمن ـ بر اساس برخی روایات که پس از این خواهیم آورد‌ـ تنها محل نمازش و نیز محل صعود اعمال و نزول رزق او در آسمان، بر او می‌گریند.

2. وزش بادهای سیاه و سرخ و بارش خاکستر و خون

سید ابن‌طاووس در توصیف وضعیت پدید آمده پس از شهادت امام حسین‌علیه‌السلام چنین گفته: «به هنگام شهادت امام حسین‌علیه‌السلام غباری به شدت سیاه و تاریک ـ که باد سرخی آن را همراهی می‌کرد ـ برخاست به گونه‌ای که چیزی قابل مشاهده نبود و مردم گمان کردند عذاب بر ایشان نازل شده، و این وضعیت تا ساعتی ادامه داشت سپس وضع به حال طبیعی بازگشت».154به نظر می‌رسد وزش باد سیاه و سرخ متلازم با بارش خاکستر باشد که در برخی روایات دیده می‌شود. این معنا در روایت صحیح ‌السند و مشهور شیخ صدوق از ریان‌بن‌شبیب از امام رضا‌علیه‌السلام به چشم می‌خورد که فرمود: «...هنگامی که جدّم حسین‌علیه‌السلام کشته شد آسمان خون و خاک سرخ بارید...»155

در روایت دیگرِ شیخ صدوق ـ که به صورت مسند از طریق مفضل‌بن‌عمر نقل شده‌ـ آمده که روزی امام حسن‌علیه‌السلام به برادرش امام حسین‌علیه‌السلام نگریسته و گریست و دربارة سبب گریه‌اش چنین فرمود:  ... هیچ‌ روزی همچون روز تو نیست ای اباعبدالله! سی‌هزار نفر در حالی که مدعی‌اند از امت جدّمان محمد ‌صلی ‌الله‌علیه ‌وآله‌ـ می‌باشند و خود را به اسلام نسبت می‌دهند برای کشتن تو و هتک حریمت و اسارت اهل و فرزندانت و غارت اموالت همدست می‌شوند و در چنین روزی، بنی‌امیه سزاوار لعنت (دوری از رحمت خدا) خواهند شد و آسمان خاکستر و خون خواهد بارید و همه چیز ـ حتی وحشیان بیابان و ماهیان دریاها‌ـ بر تو خواهند گریست.156

در روایت نسبتاً مفصلی که از میثم تمار نقل شده و او، بر اساس شنیده‌هایش از امیر مؤمنان علی‌علیه‌السلام، به جزئیات عجیبی از حادثة‌ عاشورا و پیامدهای شهادت امام حسین‌علیه‌السلام اشاره می‌کند، نیز بارش خاکستر به چشم می‌خورد. از آنجا که این روایت، بسیاری از شگفتی‌های مترتب بر شهادت آن حضرت را در بر دارد. بخشی از آن را از نظر می‌گذرانیم. این روایت را شیخ صدوق با سندش از جبلة مکیه و او از میثم تمار چنین نقل کرده است:

به خدا قسم، این امت، فرزند پیامبرش را در دهم محرم خواهد کشت و دشمنان خدا آن روز را روزی مبارک به شمار خواهند آورد. و این حادثه، قطعاً رخ خواهد داد و علم الهی به آن تعلق گرفته و من آن را از مولایم امیر مؤمنان‌علیه‌السلام ـ پس از تعلیم الهی به او ـ فرا گرفته‌ام. مولایم فرمود: همه چیز ـ حتی وحشیان بیابان‌ها و ماهیان دریاها و پرندگان آسمان‌ـ بر حسین‌علیه‌السلام خواهند گریست. و خورشید و ماه و ستارگان و زمین و مؤمنان از انس و جن و همة فرشتگان آسمان‌ها و زمین‌ها و رضوان و مالک و حاملان عرش نیز بر او خواهند گریست. و آسمان خون و خاکستر خواهد بارید.... 157

در دو روایت دیگر که توسط ابن‌قولویه158 و ابن‌عساکر159 نقل شده، نیز به بارش خاک سرخ از آسمان اشاره شده است.بارش خون از آسمان پس از شهادت ابی‌عبدالله‌علیه‌السلام نیز یکی از شگفت‌ترین رخدادهای تاریخی است. این رخداد به طرق متعدد در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده به گونه‌ای که جای تردید در وقوع آن باقی نمی‌ماند. در روایاتی که پیش از این نقل کردیم ضمن پیش‌گویی‌های امام حسن‌علیه‌السلام دربارة حادثة کربلا، و نیز پیش‌گویی‌های میثم تمار به نقل از امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السلام دربارة این حادثه، به بارش خون و خاکستر از آسمان اشاره شده بود.160

در روایت مسند شیخ طوسی از عماربن‌ابی‌عمار نیز آمده که: «در روز قتل حسین‌علیه‌السلام، آسمان خون تازه بارید». 161 در برخی منابع روایی نیز از فردی به نام قرظة‌بن‌عبیدالله چنین نقل شده:در نیمة یک روز آسمان باریدن گرفت و چون به دستار سفید رنگی (که به آن باران خورده بود) نگریستم آنرا به رنگ خون یافتم. و شترم به بستر رودخانه رفت که آب بنوشد اما خونین شده بود. و سپس دریافتم که آن روز، حسین‌علیه‌السلام کشته شده بود.162

در روایت ابن‌قولویه از مردی از اهالی بیت‌المقدس نیز آمده که: «تا سه روز بر ما خون تازه می‌بارید!»،163 و به گفتة حمادبن‌سلمه: «در شب‌های پس از قتل حسین، بر مردم خون می‌بارید».164 در روایت مسند دولابی از ابراهیم نخعی نیز چنین می‌خوانیم: «هنگامی که امام حسین‌علیه‌السلام کشته شد، آفاق آسمان سرخ گشت. سپس شکافته شد و خون بارید». 165

در نقل قاضی نعمان از زنی به نام ام‌سالم نیز آمده که: آن‌گاه که امام حسین‌بن‌علی‌علیه‌السلام کشته شد از آسمان، بارانی همچو خون باریدن گرفت به گونه‌ای که خانه‌ها و دیوارها سرخ رنگ شد و این رویداد به بصره و کوفه و شام و خراسان نیز رسید در حدی که ما تردیدی در نزول عذاب نداشتیم.166در روایت نَضْرة اَزْدیه نیز می‌خوانیم: «آن‌گاه که حسین کشته شد از آسمان خون باریدن گرفت و کوزه‌ها و سبوهایمان پر از خون گشت!»167

3. مشاهدة خون در نقاط گوناگون

یکی از رویدادهای بسیار شگفت و شایان توجه پس از شهادت امام حسین‌علیه‌السلام، مشاهدة خون در نقاط مختلف است. تنوع روایات حاکی از این حادثه، و اعتبار سندی برخی از این روایات، موجب حصول اطمینان به وقوع این رویداد می‌شود. روایاتِ یاد شده را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد: بعضی از آنها، از یافت شدن خون در زیر سنگ‌ها و کلوخ‌ها در نقاط مختلف حکایت دارند. و بعضی دیگر، وقوع این رویداد را در ناحیة شام و در بیت‌‌المقدس گزارش کرده‌اند.

در برخی روایات، به خونین شدن آب چاه‌ها و نهر‌ها اشارت رفته، و در بعضی دیگر به خونین شدن خاک به امانت سپرده شدة کربلا توسط پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به ام‌سلمه! و در روایتی، ریزش خون از دیوارهای دارالامارة کوفه، به هنگام ورود سرمطهر امام حسین‌علیه‌السلام نقل شده و بالاخره در روایتی دیگر، به ریزش خون از درخت ام‌معبد اشاره شده است. و به جز اینها، روایات دیگری نیز در این زمینه به چشم می‌خورد که در ادامه به بیان و بررسی این موارد می‌پردازیم.

الف)‌ خونین‌شدن خاک کربلا نزد ام‌سلمه

تعدادی از منابع شیعی و غیرشیعی، 168 روایتی را از ام‌سلمه ـ همسر گرامی رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله ‌ـ نقل کرده‌اند که با توجه به تعدد منابع گزارش‌کننده و نیز شخصیت مقبول و برجستة ام‌سلمه در میان همسران پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، این روایت شایان توجه است. بر اساس روایت ابن‌قولویه از امام صادق‌علیه‌السلام در یک نوبت که رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، در حُجرة ام‌سلمه بود و جبرئیل نیز نزد آن حضرت حضور داشت، ناگاه حسین‌علیه‌السلام داخل شد.

در این هنگام، جبرئیل به رسول خدا‌علیه‌السلام عرض کرد: امتت این فرزند تو را خواهند کشت!‌ آیا خاک زمینی که در آن کشته خواهد شد نشانت ندهم؟ رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: آری. پس جبرئیل دست برد و مشتی از خاک کربلا را به آن حضرت داد، که به رنگ سرخ بود.169 رسول خدا نیز ام سلمه را از ماجرا با خبر ساخته، فرمود: جبرئیل مرا از اینکه امتم حسین را خواهند کشت آگاه ساخته، و این تربت را به من داده، هرگاه خون تازه در آن دیدی، بدان که حسین کشته شده است.ام‌سلمه آن خاک را درون شیشه‌ای نهاد. این شیشه و خاک درونش نزد ام‌سلمه بود تا زمانی که امام حسین‌علیه‌السلام قصد خروج از مدینه کرد. ام‌سلمه نزد حضرت رفته، با نگرانی، پیش‌گویی رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله دربارة شهادت آن حضرت و جریان خاک را بازگو کرد.

امام‌علیه‌السلام در پاسخش فرمود: اگر نروم نیز کشته خواهم شد! سپس دستی بر چشمان ام‌سلمه کشید، و او، مکان شهادت امام‌علیه‌السلام و یارانش در کربلا را مشاهده کرد. در این هنگام امام‌علیه‌السلام مقداری از خاک کربلا را به ام‌سلمه داد و فرمود: اگر این خاک و خاکی که رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله داده، خونین شد بدان که من کشته شده‌ام.وی پس از عزیمت امام‌علیه‌السلام به کربلا، همواره به آن خاک می‌نگریست و عصر روز عاشورا آن را خونین یافت؛ ازاین‌رو، فریاد واحسینا وابن‌ رسول‌الله سر داد. زنان مدینه نیز همراه او گریستند، و در مدینه آنچنان غوغایی بر پا شد که مثل آن دیده نشده بود.170

ب‌) یافت شدن خون، زیر سنگ‌ها و کلوخ‌ها

بنابر نقل ابن‌قولویه از امام صادق‌علیه‌السلام، در جریان مواجهة هشام‌بن‌عبدالملک با امام باقر‌علیه‌السلام در شام، هنگامی که هشام دربارة چگونگی آگاهی مردمِ نواحی مختلف از قتل امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السلام پرسید، آن حضرت فرمود: در شب قتل امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السلام تا طلوع فجر، هیچ سنگی از روی زمین برداشته نشد جز اینکه زیر آن خون تازه یافتند.

و این وضعیت در شب قتل هارون (برادر حضرت موسی‌علیه‌السلام) و یوشع‌بن‌نون و شمعون‌بن‌حمون صفا و در شب بالا رفتن حضرت عیسی‌علیه‌السلام به آسمان و شب پس از قتل حسین‌بن‌علی‌علیه‌السلام نیز به وقوع پیوسته است. با شنیدن این سخنان، چهرة هشام از خشم دگرگون شد و از امام باقر‌علیه‌السلام پیمان گرفت که تا او زنده است این روایت را برای کسی بازگو نکند!171

همچنین بنابه نقل ابن‌عساکر، هنگامی که عبدالملک‌بن‌مروان از فرزند رأس الجالوت (بزرگ عالمان مسیحی) دربارة علامت قتل امام حسین‌علیه‌السلام پرسید، او در پاسخ اظهار داشت: «هیچ سنگی در آن روز برداشته نشد جز اینکه زیر آن خون تازه می‌یافتند».172 این مضمون که پس از شهادت امام حسین ‌علیه‌ السلام، زیر هر سنگی که برداشتند خون تازه یافتند ـ به جز موارد یاد شده‌ـ در تعداد دیگری نیز از منابع شیعی و سنی به چشم می‌خورد.173

چنان‌که گفته شد، در بعضی از روایات، وقوع این رویداد در ناحیة بیت‌المقدس گزارش شده است. به عنوان نمونه، در روایت شیخ صدوق، از فاطمه بنت علی‌علیه‌السلام آمده که: «پس از قتل امام حسین‌علیه‌السلام هیچ سنگی در بیت‌المقدس از زمین برداشته نشد جز آنکه زیر آن خون تازه یافتند!»174ابن‌قولویه نیز در روایتی، سخن فردی از اهالی شام را چنین گزارش کرده که گفته: «به خدا سوگند! ما اهالی بیت‌المقدس و اطراف و نواحی آن، شامِ قتل امام حسین‌علیه‌السلام را چنین شناختیم که هیچ سنگ و کلوخی را برنداشتیم جز آنکه در زیر آن خون تازه و جوشان یافتیم».175

همین مضمون از محمد بن مسلم بن ‌شهاب زُهْری ـ وابسته به دربار اموی‌ـ نیز نقل شده است؛ وی پس از آنکه این حقیقت را برای عبدالملک‌بن‌مروان بیان کرد، او نیز ضمن تأیید مطلب،176 زهری را از بازگویی آن برای دیگران منع نمود! و زهری این خبر را پس از مرگ وی بازگو کرد.177شاید بتوان گفت، سبب تأکید روایاتِ دستة دوم بر منطقة شام و نیز بیت‌المقدس، حضورِ بیشترِ دشمنان اهل‌بیت‌علیهم‌السلام و غلبة خاندان اموی بر این مناطق بوده باشد. و به همین لحاظ، این رویداد در این مناطق، از نمودِ بیشتری برخوردار بوده است.

ج) خونین شدن آب چاه‌ها و نهرها

پیش‌تر به بارش خون از آسمان به دنبال شهادت امام حسین‌علیه‌السلام اشاره کردیم. طبیعی است اشیا و زمینی که چنین بارشی بر آن صورت گرفته سرخ رنگ شود. اما روایات دیگری حکایت از آن دارند که با شهادت آن حضرت، آب چاه‌ها و برکه‌ها و نهرها به رنگ خون درآمده است و در این روایات، سخنی از بارش خون در میان نیست. به عنوان نمونه از فردی به نام قرظة‌بن‌عبیدالله نقل شده که گفته: «روزی که امام حسین‌علیه‌السلام به قتل رسید، شترم به وادی رفت تا آب بنوشد اما آب وادی خونین بود!»178 از فرد دیگری به نام عمروبن‌زیاد نیز نقل شده که: «در روز قتل امام حسین‌علیه‌السلام چاه‌های ما مملو از خون شد!»

179 از نضرة أزدیه180 ـ از اهالی بصره181 ـ نیز نقل شده که گفته: پس از قتل امام حسین‌علیه‌السلام آسمان خون بارید و همه چیزمان، از جمله چاه‌ها، ظروف و خمره‌هامان از خون پر شد!»182 و قریب به همین مضمون، از فردی به نام عماربن‌ابی‌عمار نقل شده است. 183 در بعضی از متون نیز چنین می‌خوانیم: «صبح‌گاه روز پس از قتل امام حسین‌علیه ‌السلام، هر دیگی که غذا در آن طبخ کردند و نیز همة ظروف آب، خونین شد!»184با تأمل در روایات یاد شده می‌توان گفت این حادثه بایستی در نقاط خاصی روی داده باشد. به عنوان مثال، در روایت نضرة أزدیه، به وقوع حادثه در ناحیة بصره اشاره شده است. و می‌دانیم که مردم این منطقه در آن زمان دارای گرایش‌های عثمانی بوده و دشمنان اهل بیت‌علیهم‌السلام در آنجا سُکنی داشتند.

روایاتی نیز که از خونین شدن ظروف آب یا محتویات دیگ غذا حکایت دارند بایستی درباره کسانی باشند که نقشی در وقوع حادثة کربلا داشته‌اند؛ زیرا بر اساس روایاتی که پس از این خواهیم آورد، گوشت شتران به غارت رفته از حرم امام حسین‌علیه‌السلام به هنگام طبخ خونین شد! و نمی‌توان پذیرفت که ظروف و غذا و آب شرب مردم همة نواحی، خونین شده باشد!

د) ریزش خون از درخت ام‌معبد

ام‌معبد خزاعی، زنی بادیه‌نشین بود و در مسیر مکه به مدینه در خیمه‌ای، سکونت داشت. رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در مسیر هجرت به مدینه به خیمة او رسید و به برکت قدوم مبارک آن حضرت، گوسفند لاغر و بی‌شیرِ ام‌معبد، دارای شیر فراوانی شد که همه حاضران نوشیده و سیراب شدند. سپس درخت عوسجه‌ای (تمشک وحشی) که در کنار خیمه بود به برکت آب وضوی آن حضرت که به پای آن ریخت، جان تازه‌ای گرفت، رشد کرد، خارهایش ریخت، ریشه‌اش قوی و شاخه‌هایش فراوان شد و برگ‌های سبز و میوه‌های بزرگ و خوشبو یافت.

این درخت پس از این ماجرا، در دلِ آن بیابان خشکیده، مایة برکت برای خانوادة ام‌معبد و رهگذران، و نیز موجب شفای بیماران بود. و حتی گوسفندان و شترانی که از برگ آن می‌خوردند فربه و پرشیر می‌شدند. بدین لحاظ، رفته‌رفته، مردم آن نواحی، نام «مبارکه» را برای آن درخت برگزیدند.این وضعیت ادامه داشت تا اینکه روزی، مردم آن ناحیه، با کمال تعجب مشاهده کردند که میوه‌های درخت فرو ریخته و برگ‌هایش زرد شده! و مدتی بعد، خبر رحلت رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در همان روزِ پژمردگی درخت، به آن ناحیه رسید. از آن پس، میوة درخت کمتر از قبل بود و کیفیت آن نیز به لحاظ بزرگی و طعم و بو، پایین‌تر!

این وضع نیز تا سی ‌سال استمرار داشت تا آنکه روزی، مشاهده شد که خارهای درخت بازگشته و همة میوه‌هایش نیز فرو ریخته و از سرسبزی درخت نیز کاسته شده است. و به دنبال آن، خبر شهادت امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السلام به گوش مردم آن ناحیه رسید. مدت زیادی بدین منوال گذشت تا اینکه روزی مشاهده شد از ساقة درخت، خون تازه جاری شده و برگ‌های آن نیز به گونه‌ای همچون خونابه‌ای که از گوشت جاری است، خونین شده است! ازاین‌رو، مردم ناحیه، با خود می‌گفتند که حتماً امر عظیمی رخ داده است؛ و ناگاه در اوایل شب، صدای ناله‌ای از سوی درخت شنیدند که این بیت را ترنّم می‌کرد:

أیا ابنَ النبی و یا ابنَ الوصی

ای فرزند نبی و‌ای فرزند وصی   

ویا مِنْ بقیّة السادات الأکرمینا

و ‌ای کسی که باقی‌ماندة سروران بزرگواری!

و رفته‌رفته صدای ناله و گریة بیشتری به گوش می‌رسید که آنچه گفته می‌شد چندان مفهوم نبود. و پس از این واقعه، خبر شهادت امام حسین‌علیه‌السلام به آن ناحیه رسید، و آن درخت نیز کاملاً خشکید و بادها و باران‌های بیابان آن را در هم شکستند و هیچ اثری از آن باقی نماند.185عبدالله‌بن‌محمد انصاری (یکی از راویان این جریان) می‌گوید: در مدینه، دعبل‌بن‌علی خزاعی را ملاقات و این خبر را برایش بازگو کردم. و او در تأیید خبر، از طریق پدر و جد و سپس مادر جدش (سعیده بنت ماری الخزاعیه) نقل کرد که او، آن درخت را دیده و در عصر امام علی‌علیه‌السلام از میوه‌اش نیز خورده است.186

ه‍ ) ریزش خون از دیوار دارالامارة کوفه

بنا به نقلی از حاجب و دربان ابن‌زیاد، هنگامی که سر مطهر امام حسین‌علیه‌السلام را به دارالامارة کوفه وارد کرده و مقابل ابن‌زیاد نهادند، نگاه این دربان به دیوارهای دارالاماره جلب می‌شود و مشاهده می‌کند که از دیوارها خون جاری شده است187 برخی از منابع، این ماجرا را از ایوب‌بن‌عبیدالله‌بن‌زیاد گزارش کرده‌اند. 188 و بعید نیست که وی نیز همچون دربانِ پدرش، شاهد این صحنه بوده باشد..

بررسی روایات

به‌جز آنچه گذشت، روایات دیگری نیز ـ به‌ویژه در منابع اهل سنت‌ـ به چشم می‌خورد. 189 در یک نگاه کلی به مجموع روایات، با توجه به وجود روایات صحیحه و نیز کثرت گزارش‌ها، اصل پیدایش خون در نقاط مختلف پس از شهادت امام حسین‌علیه‌السلام جای تردید ندارد.اما در خصوص برخی از روایات، همچون ریزش خون از دیوار دارالامارة کوفه که راوی آن، دربان یا فرزند ابن‌زیاد است، و یا روایت ریزش خون از درخت ام‌معبد که سند معتبری ندارد، و یا خونین شدن آب چاه‌ها و نهرها که اخبار آحاد، از راویانی ـ بعضاً‌ـ مجهول بر آن دلالت دارند، باید گفت با توجه به امکان رخداد این حوادث و عدم استحالة عقلی و بلکه تأیید آنها با روایات متعددی که حکایت از پیدایش خون در نقاط مختلف ـ همچون زیرسنگها و کلوخ‌ها‌ـ دارند، می‌توان نسبت به وقوع این حوادث اطمینان نسبی یافت. هرچند اگر این روایات به‌خودی‌خود ـ و بی‌توجه به شواهد و مؤیدات‌ـ بررسی شوند برای اثبات مطلب کافی نخواهند بود.

پی نوشت و منابع در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

داستان شمشیر ابوالفضل العباس (ع)

سید مهدی شجاعی در کتاب «سقای آب و ادب» که شرحی است خواندنی از تولد تا شهادت قمر بنی هاشم، حضرت عباس(ع)، فصلی شیوا و مستند و حزن​انگیز درباره آخرین تلاش​های علمدار کربلا برای آب​آوردن از فرات دارد؛ گزیده ای از آن را در ادامه می​خوانید:
 
«این عباس علی است. خسته، گرسنه، تشنه، داغدیده و مصیبت زده. داغ هایی که هر کدام به تنهایی برای از پا درآوردن مردی کافی است؛ داغ سه برادر، داغ یک فرزند، داغ چندین برادرزاده و خواهرزاده و داغ چند ده عزیز و همدل و همراه. نه خستگی، نه تشنگی، نه گرسنگی، نه این همه داغ، هیچکدام تاب از کف عباس نربوده و توان عباس را نفرسوده، اما دیدن تشنگی حسین(ع) و بچه های حسین، طاقتش را سوزانده و او را راهی شریعه کرده است.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

رابطه سحرخیزی با افزایش روزی

شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: من نمی‌توانم با دستم کار کنم و راه تجارت را نیز به خوبی نمی‌دانم و اکنون محروم محتاج هستم. آن حضرت فرمود: کارگری کن و بر سر خود بار ببر تا بی‌نیاز شوی!

به گزارش فارس، سحرخیزی و کسب روزی حلال از جمله اموری است که سیره بسیاری از پیامبران و ائمه اطهار علیهم‌السلام بوده و احادیث فراوانی نیز در این خصوص وارد شده است که در این نوشتار به گزیده‌ای از این احادیث که در کتاب گران‌سنگ «مفاتیح‌الحیات» علامه جوادی آملی آمده است اشاره می‌کنیم.



اهمیت سحرخیزی و کار

رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرماید: سحرخیزی مبارک است و همه نعمت‌ها به ویژه، روزی را می‌افزاید.۱ همچنین آن حضرت می‌فرماید: صبحگاهان در پی نیازمندی‌هایتان بروید چرا که آسان به دست می‌آیند.۲

امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید: صبح زود در پی روزی رفتن، روزی را افزون می‌کند۳ و کسی که خواستار جاودانگی است -که جاودانگی وجود ندارد- باید سحرخیز باشد۴ و هیچ سحرخیزی در اره خدا برتر از سحرخیزی برای تأمین معاش فرزندان و خانواده نیست.۵

از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است که ایشان می‌فرماید: جدیت و تلاش کنید! هرگاه نماز صبح گزاردید و بازگشتید صبحگاهان در پی روزی روید و کسب حلال کنید چراکه خدای عزّ و جل روزیتان دهد و یاریتان رساند۶؛ سپس فرمود: امام سجاد علیه‌السلام هنگام صبح در پی روزی بیرون می‌رفت، پرسیدند: ای فرزند رسول خدا کجا می‌روی؟ فرمود: برای پذیرش صدقه برای خانوده‌ام. پرسیدند: آیا برای خانواده‌ات صدقه می‌پذیری؟ فرمود: هر که کسب حلال کند صدقه عائله خود را از خدا می‌پذیرد و به آنان می‌رساند.۷



کارگری، سیره انبیا و اولیا

خداوند متعال در قرآن کریم درباره حضرت داود (ع) می‌فرماید: و به او فن زره‌سازی را که به سود شماست آموختیم، تا شما را در جنگ‌هایتان از آسیب‌های سخت سلاح‌ها حفظ کند، پس آیا شما سپاسگزار نعمت‌های ما خواهید بود؟ ۸

نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ غذایی بهتر از غذای فراهم آمده از کار خویش نخورد و داود پیامبر نیز از دسترنج خود می‌خورد.۹

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: خدای عزّ و جل به داود نبی(ع) وحی فرمود که تو بنده خوبی هستی به شرط آنکه از بیت‌المال ارتزاق نکنی و با دستان خویش کار کنی. داود علیه‌السلام چهل روز گریست؛ آن گاه خدا به آهن وحی فرمود که برای بنده‌ام داود نرم شو، آهن به فرمان خدا برای او نرم شد و از این رو حضرت داود (ع) هر روز زرهی می‌ساخت و آن را به هزار درهم می‌فروخت و از بیت‌المال بی‌نیاز شد.۱۰

رسول خدا صلی الله علیه و آله هم سنگی را بر شانه خود حمل کرد و در یکی از دیوارهای باغ خود به کار برد که آن سنگ هنوز در آنجا هست.۱۱



پرهیز از تنبلی و کم همتی

امام علی (ع) می‌فرماید: اگر کار، سخت و توان‌فرسا است، بی‌کاری دایمی هم فسادآور است.۱۲

حضرت صادق(ع) خطاب به فرزندش می‌فرماید: از دو خصلت تنبلی و بی‌حوصلگی (بیقراری) بپرهیز که این دو مانع بهره‌گیری تو از دنیا و آخرت می‌شوند.۱۳

همچنین می‌فرماید: سست نباش تا آن که تو را می‌شناسد تحقیرت نکند۱۴، منفورترین مردم نزد خدا کسی است که شب خواب و روز بیکار باشد.۱۵

ابن عباس می‌گوید: حضرت رسول (ص) هرگاه کسی را می‌دید و از او خوشش می‌آمد می‌پرسید: آیا حرفه‌ای داری؟ اگر می‌گفت: نه، می‌فرمود: از چشمم افتاد. پرسیدند: چرا ای رسول خدا؟ فرمود: چون هرگاه مؤمن دارای حرفه‌ای نباشد به ناچار از دینش برای تأمین زندگی‌اش بهره می‌برد (دین فروشی می‌کند)۱۶



پی‌نوشت‌ها:

۱- بحارالانوار، ج۷۳، ص۳۱۸

۲- کتاب الخصال، ج۲، ص۳۹۴

۳- وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۳۴۸

۴- عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۳۸

۵- دعائم الاسلام، ج۲، ص۱۵

۶- الکافی، ج۵، ص۷۹

۷- همان، ج۴، ص۱۲

۸- سوره انبیاء، آیه ۸۰

۹- کنزالعمال، ج۴، ص۸

۱۰- الکافی، ج۵، ص۷۴

۱۱- همان، ص۷۶ و ۷۷

۱۲- الارشاد، ج۱، ص۲۹۸

۱۳- الکافی، ج۵، ص۸۵

۱۴- تحف العقول، ص۳۰۴

۱۵- الکافی، ج۵، ص۷۲

۱۶- بحارالانوار، ج۸۴، ص۱۵۸


برداشت از سایت الف . آی آر

انواع موسیقی


آیت‌الله جوادی آملی: برخی موسیقی‌ها فرشته‌مَنِشی را در آدم احیا می‌کند

 
 
مرکز خبر حوزه -  آیت‌الله جوادی ‌آملی در پاسخ به پرسشی پیرامون موسیقی ضمن بیان خاطره‌ای در این خصوص، اقسام موسیقی و تفاوت غزل با ترانه را تبیین نمودند.

این مرجع تقلید  در پاسخ به این سئوال که به نظر شما، موسیقی‏های متداول چه تأثیری بر روان آدمی می‏گذارد؟ مرقوم داشته‌‌ است:

ابن سینا (رحمه‌الله) در نمط نهم اشارات و تنبیهات می‏نویسد: گاهی عارف به «نغمه رخم»، یعنی آهنگ ملایم نیاز دارد تا او را متّعظ کند. در درس مرحوم الهی قمشه‏ای (قدس‌سرّه)، وقتی به این قسمت از شرح اشارات رسیدیم (سه نفر در آن درس حاضر بودیم)، پس از درس، از استاد اجازه گرفتیم تا جناب آقای ربّانی خراسانی که از علمای بزرگ تهران بود (یکی از آن سه نفر)، هر شب پس از درس، یکی از غزلهای استاد را برای ما بخوانند که ایشان هم اجازه دادند.

گاه، مناجات یک جوان را اداره می‏کند. گاه نیز یک غزل یا قصیده، کمبودهای درونی او را ترمیم می‏کند؛ امّا لذت غزل هرگز در ترانه یافت نمی‏شود. ترانه لذتی کاذب ایجاد می‏کند؛ اما غزل شهدی است که لذت صادق را به همراه دارد و تا پایان عمر با انسان همراه است. غزلهای حافظ و سعدی چنین است.

به هر حال، اگر کسی خود را با ترانه سرگرم کند، در سنین بالاتر، خود متوجه می‏شود که با ذائقه او هماهنگ نیست، در حالی که انسان با مناجات و غزل انس دیگری دارد. غزل حافظ همیشه می‏ماند و هرچه سن بالاتر برود، انسان با آن بیشتر مأنوس می‏شود.

همه می‏دانیم که آهنگهای طرب‏‌انگیز، خوی حیوانی را در ما زنده می‏کند. آهنگهایی که فرشته‏‌مَنِشی را در آدم احیا می‏کند، به انسان سبکباری می‏دهد و بشر را از شهوت و غضب دور می‏کند نیز می‏شناسیم. به آهنگهای مشکوک گوش نمی‏دهیم.

* موسیقی بر سه قسم است:
1. موسیقی‏هایی که حالتی روحانی در انسان ایجاد می‏کند که اشکال ندارد.
2. موسیقی‏هایی که به مجالس لهو و لعب اختصاص دارد و شهوت را تحریک می‏کند که این دسته نامشروع است.
3. دسته‏ ای از موسیقی‏ها هم مشکوک است، پس با داشتن راه صحیح، دیگر به دنبال مشکوک نمی‏رویم. خواندن غزلها و مناجاتها با صدای خوب، خصیصه ما ایرانیان است. ما ایرانیان به آواز بیش از نواختن علاقه داریم که بسیار خوب است و بیش از آن هم نیاز نیست.

در فرهنگ شیعی ما، مستحب است کسی که اذان می‏گوید، «صیّت»، یعنی خوش صوت باشد تا نیاز قوه سامعه تأمین شود. اشعار خوبی وجود دارد که اگر با صدای خوش خوانده شود، این نیاز انسان را تأمین می‏کند.

از طرفی، اشعاری که در اثر پیمودن این راه فرا گرفته، همه عمر برای او می‏ماند و هرچه سن بالاتر می‏رود، بهره او از این اشعار بیشتر می‏شود.


منبع : عصر ایران

حدیث قدسی 2

ای فرزند آدم :


حاجت از من می طلبی ولی من بر آورده نمی کنم ،


چرا که به منافع تو آگاهم ( و می دانم این را که از من می خواهی به تو ضرر میرساند )


سپس تو نسبت به خواسته ات اصرار می کنی


در نتیجه آنچه که می خواهی به تو می دهم .


آنگاه از همان داده هایم بر معصیت و گناه کمک می جویی .


پس اراده می کنم که آبروی ترا بریزم .


و تو دست به دعا بلند می کنی .


و من آبروی تو را حفظ می کنم .


چقدر با تو با خوبی برخورد کنم و تو بابدی و زشتی با من معامله می کنی .


نزدیک است به تو به گونه ای خشمگین شوم که بعد از آن هیچگاه راضی نگردم .


http://ghadeer.org/hadis/h_ghodsi/1/ghods001.htm#link3

حدیث قدسی

ای فرزند آدم :


همانا من بی نیازی هستم که محتاج و فقیر نمی شوم . مرا اطاعت کن ، ترا نیز بی نیاز کنم که


محتاج کسی نشوی .


ای فرزند آدم :


من زنده ای هستم که نمی میرم ، مرا اطاعت کن ، تو را نیز زنده ای قراردهم که نمی میرد .


ای فرزند آدم :


همانا من به شیء می گویم چنین و چنان شو ، می شود ، تونیز مرا اطاعت کن ،( به چنان


قدرتی )  تو را می رسانم که به هرچه بگویی چنین و چنان شو می شود.


منبع : http://ghadeer.org/hadis/h_ghodsi/1/ghods001.htm#link3