وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند
وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند

160نکته ی مدیریتی


1- در انجام کارها روی شیوه‌ای خاص تأکید نکنید. شاید کسی بتواند از مسیر کوتاه‌تر و بهتری شما را به مقصد برساند.

2- توجه داشته باشید دانش و تجربه، هیچ کدام به تنهایی رهگشا نیستند، مثل اکسیژن و هیدروژن که از ترکیب معینی از آنها هوای تنفس ما تأمین می‌شود، می‌توان با آمیختن دانش و تجربه، راهکارهای حیاتی و استثنایی خلق کرد.

3- از هر فرصتی برای استخدام و به کارگیری افراد برجسته استفاده کنید.

4- به خاطر داشته باشید رعایت استانداردهای محیط کار در کارایی کارمندان مؤثر است.

5- با فرق گذاشتن بیهوده بین افراد گروه، انگیزه کاری آنها را از بین نبرید.

6- از مشورت و نظرخواهی با نیروی جوان ابایی نداشته باشید.

7- با رفتارهای ضد و نقیض، اعتماد زیردستان را از خود سلب نکنید.

8- در به وجود آوردن فضای رقابتی سالم، کوشا باشید.

9- برای ارتقای سطح دانش کارمندان و افزایش بهره‌وری آنان، کلاسهای آموزشی ترتیب دهید و از لوازم کمک آموزشی بهره گیرید.

10- دقت کنید که توبیخ کارمند خطاکار، باید متناسب با اشتباهاتش تعیین شود.

11- مطمئن شوید مأمور خریدی که برای سازمان در نظر گرفته‌اید، علاوه بر کاردانی و رعایت اصول درست بازاریابی، مورد اعتماد، زرنگ و خوش‌سلیقه نیز هست و همان‌گونه که بر قیمت کالاها توجه دارد، بر زیبایی و کیفیت آنها نیز اهمیت می‌دهد.

12- در صورت لزوم با قاطعیت نه بگویید.

13- سعی کنید با اصول ساده روانشناسی آشنا شوید.

14- طوری رفتار کنید که دیگران شما را به عنوان الگو انتخاب کنند و آینده کاری دلخواه خود را در قالب شخصیت شما مجسم کنند.

15- هرگز در حضور کارمندان با دیگر معاشرین خود، پشت سر افراد بدگویی نکنید.

16- رعایت سلسله مراتب کاری را به مسئولین و سرپرستان گوشزد کنید.

17- برای آزمودن کارمندانتان با آزمایشهای فاقد ارزش و بی‌اساس، شخصیت آنان را زیر سؤال نبرید.

18- با شروع به موقع جلسات، وقت‌شناسی را عملاً به حاضرین بیاموزید.

19- برای گیراتر شدن سخنان خود، همیشه چند عبارت کلیدی از بزرگان و افراد برجسته در ذهن داشته باشید و در موقع لزوم آنها را به کار ببرید.

20- در انجام کارها به سه نکته بیش از بقیه نکات توجه کنید: اعتماد به نفس، اعتماد به نفس، اعتماد به نفس.

21- انتقاد پذیر باشید.

22- با بی‌توجهی، تلاش و زحمات زیردستان را بی‌ارزش نکنید.

23- با وسواس بیهوده در انتخاب، زمان را از دست ندهید و به خاطر داشته باشید زمان برای شما متوقف نمی‌شود.

24- برای حل مشکلات احتمالی، دوراندیش باشید و مطمئن باشید با در نظر داشتن چند راهکار تخصصی، هرگز در موارد اضطراری غافلگیر نخواهید شد.

25- نقش تبلیغات را در سودآوری سازمان نادیده نگیرید.

26- خواسته‌های خود را واضح و روشن بیان کنید و اطمینان حاصل کنید که کارمندان به خوبی از جزئیات وظیفه‌ای که به عهده آنان است، مطلع هستند.

27- از هر کس، مطابق دانش و تجربه‌اش توقع داشته باشید تا بهترین نتیجه را بدست آورید.

28- وظایف کارمندان را متناسب با توانایی‌های فیزیکی و حرفه‌ای آنان تعیین کنید.

29- اگر از موضوعی علمی اطلاعی ندارید، یا احتیاج به توضیحات بیشتری دارید، بدون هیچ تردیدی سؤال کنید.

30- در موارد بحرانی، خونسردی خود را حفظ کنید و چند استراتژی بحران‌زدایی مناسب با فعالیت سازمانی خود را پیش‌بینی و طراحی کنید تا در موارد لزوم از آنها استفاده کنید.

31- از رفتارهایی که شما را در سازمان عصبی معرفی می‌کند، پرهیز کنید.

32- انتقامجو نباشید.

33- زمان پیاده‌سازی تصمیم‌گیری‌ها، به اندازه اخذ تصمیمات، مهم است. چون ممکن است اجرای یک نقشه خوب تجاری در زمان نامناسب با شکست روبه‌رو شود.

34- در مورد چیزی که نمی‌دانید، به کسی اطلاعات اشتباه ندهید و از گفتن نمی‌دانم، هراسی نداشته باشید.

35- با محول کردن مسئولیت به کارمندان مستعد و خلاق، زمینه رشد و خلاقیت آنان را فراهم کنید.

36- بدون تفکر و درنگ پاسخ ندهید.

37- نحوه چیدمان میز کارمندان و محل استقرار آنها را طوری انتخاب کنید که افراد فراموش نکنند در محل کارشان هستند و نباید بیش از حد مجاز باز هم به گفت‌و‌گو بپردازند.

38- حرفه‌ای‌ترین و بهترین حسابدار و مشاور حقوقی را استخدام کنید.

39- به مشکلات مالی افراد توجه کنید و درخواستهای موجه اخذ وام آنان را به تعویق نیندازید.

40- همیشه به خاطر داشته باشید تواضع و متانت بر شکوه شما می‌افزاید.

41- اگر قاطعیت مدیر با مهربانی توأم باشد، تأثیر شگفت‌انگیزی بر اطرافیان خواهد داشت و فرمانبری با ترس جای خود را به انجام وظیفه با حس مسئولیت‌پذیری می‌دهد.

42- سامانه‌ای را جهت اخذ پیشنهاد اختصاص دهید و به کارمندان اطمینان دهید که در کمال رازداری به پیشنهادهای مطرح شده رسیدگی می‌کنید.

43- مطمئن شوید که حق و حقوق دیگران توسط مسئولین و سرپرستان سازمان رعایت می‌شود.

44- چند ساعت از یک روز مشخص در ماه را به بازدید از سطوح مختلف سازمان و گفت‌وگوی رودررو با کارمندان اختصاص دهید.

45- در سمینارهای مرتبط با فعالیت خود شرکت کنید.

46- در کمک رسانی‌های مراسم خیریه پیشقدم باشید.

47- با درایت و زیرکی همیشه در کمین شکار فرصتهای طلایی باشید.

48- صبر و حوصله را از مهمترین ارکان موفقیت تلقی کنید.

49- مسئولیت‌پذیر باشید.

50- به منظور اطلاع حاصل کردن از مطالب جدید علمی، در چند سایت اینترنتی مرتبط عضو شوید.

 51- چند تکه کلام اختصاصی و جالب برای خود انتخاب کنید.

52- تفکر و تعمق قبل از پاسخگویی راحت‌تر از پیدا کردن چاره‌ای برای تغییر آنچه عنوان شده می‌باشد.

53- وقتی می‌خواهید کاری را به کسی محول کنید، روشی را برای عنوان کردنش انتخاب کنید تا حس مسئولیت افراد برانگیخته شود.

54- علت شکست‌های سازمانی را تجزیه و تحلیل کنید تا ضمن تشخیص مسیر نادرست، از تکرار آن جلوگیری کنید.

55- با بی‌اهمیت جلوه دادن کارهای کارمندان، زحمات آنان را بی‌ارزش نکنید.

56- با انجام ورزشهای فکری، قابلیت‌های ذهنی خود را تقویت کنید.

57- به هر کس فراخور فعالیت و بازده کاری‌اش پاداش دهید و با در نظر گرفتن پاداشهای مساوی، حرکت افراد شایسته گروه را کند نکنید.

58- با به کارگیری مشاورین کارآزموده و متعهد، موقعیت بازار کار را تحلیل کنید و استراتژی به کار بگیرید که همیشه یک گام از رقبا جلوتر باشید.

59- اجازه ندهید بار مسئولیت کارمندان بی‌کفایت و کند بر دوش کارمندان خبره و ساعی تحمیل شود زیرا افراد با درک این بی‌عدالتی انگیزه خود را از دست می‌دهند.

60- دانش حرفه‌ای خود را تا حدی بالا ببرید که در موارد لزوم در مقابل کلیه سؤالات حرفه‌ای حاضر جواب باشید.

61- زمان استخدام، افراد علاوه بر تست‌های مقرر شده، تست‌هایی انجام دهید که مطمئن شوید کسی را که به کار می‌گمارید، تنبل نیست! زیرا افراد تنبل فشار کاری دیگران را بیشتر می کنند.

62- هنگام دست دادن، دست افراد را محکم و صمیمانه بفشارید.

63- وقتی عصبانی هستید، درباره دیگران تصمیم‌گیری نکنید.

64- همیشه وقت‌شناس باشید. برای حضور به موقع، می‌توانید از ترفند قدیمی 5 دقیقه جلو کشیدن ساعت استفاده کنید.

65- هرگز امید ارتقا را از زیردستان نگیرید، زیرا به طور یقین، انگیزه آنها برای تلاش از بین می‌رود.

66- سعی کنید در صورت لزوم در دسترس باشید و شانس حرف زدن را به همه سطوح سازمان بدهید. در این صورت شاید با ایده‌های درخشانی روبه‌رو شوید.

67- به کارمندان ساعی و متعهد بگویید که چقدر برای سازمان مفید هستند و شما به آنها علاقه و اعتماد دارید.

68- هیچگاه اجازه ندهید کسی حالت افسردگی و ناامیدی شما را ببیند.

69- به شایعات بی‌اساس بی‌توجه باشید و در مورد زیردستان از روی دهن‌بینی قضاوت نکنید.

70- خشکی جلسات طولانی را با شوخ‌طبعی قابل تحمل کنید.

71- از سرزنش کردن دیگران در جمع خودداری کنید.

72- برای همه سطوح سازمان حتی خدمه و نامه‌رسانها احترام قائل شوید.

73- از منشی خود بخواهید روز تولد کارمندان، کارت تبریکی را که توسط شما امضا شده است، برایشان ارسال کند.
74- در موقع امضا کردن نامه‌‌ها و مکتوبات آنها را به دقت مطالعه کنید و از امضا کردن آنها، زمانی که حوصله و تمرکز ندارید پرهیز کنید.

75- خوش‌‌ژست و خوش‌بیان باشید و در جمع با انرژی و اشتیاق حاضر شوید.

76- با قدردانی به موقع از کارمندان، انرژی کاری آنان را افزایش دهید و حسن خلاقیت را در آنان تقویت کنید.

77- موقع حرف زدن با اعتماد به نفس به چشمان افراد نگاه کنید و همیشه متبسم باشید.

78- هرگز برای پیشبرد اهداف کاری خود، دیگران را با وعده‌های بی‌اساس فریب ندهید.

79- سعی کنید اسامی کارمندان را به خاطر بسپارید و در حین صحبت کردن با آنان، اسمشان را به زبان بیاورید.

80- همواره به خاطر داشته باشید به کار بردن الفاظ مؤدبانه از اقتدار شما نمی‌کاهد.

81- اشتباهات زیردستان را بیش از حد لازم به آنها گوشزد نکنید.

82- امین و رازدار افراد باشید.

83- روی اشتباهات خود پافشاری نکنید و بی‌تعصب خطاهای خود را بپذیرید.

84- با عبارات کنایه‌آمیز و نیشدار به دیگران درس عبرت ندهید.

85- با آرامش و خونسردی به حرفهای دیگران گوش کنید و برای صرفه‌جویی در زمان مرتباً حرف آنان را قطع نکنید.

86- روش محاسبات مالی را تا حدی یاد بگیرید تا قادر به تجزیه و تحلیل‌های گزارشات مالی سازمان باشید.

87- در جلسات دائماً به ساعت خود نگاه نکنید.

88- به نحوه پوشش و ظاهر خود توجه کنید.

89- تا صحت و سقم مسأله‌ای روشن نشده، کسی را مؤاخذه نکنید.

90- معاشرین چاپلوس خود را جدی نگیرید.

91- نکات جالب و پندآموز کتابهایی را که می‌خوانید، در دفتری یادداشت کنید و در موارد مناسب آنها را به کار ببرید.

92- انعطاف‌پذیر باشید.

93- بدون توهین به عقاید دیگران، با آنها مخالفت کنید.

94- نسبت به قول خود پایبند باشید.

95- در موقعیت‌های بحرانی بر خود مسلط باشید و نگذارید زیردستان از اضطراب شما آگاه شوند.

96- برای حرف زدن زیباترین و خوش‌آهنگ‌ترین الفاظ را انتخاب کنید.

97- ریسک‌‌پذیر باشید.

98- نحوه استفاده از نرم‌افزارهای مرتبط با کار خود را بیاموزید.

99- برای ثبت ایده‌های درخشانی که ناگهان به ذهن می‌رسند، همیشه یک قلم و کاغذ به همراه داشته باشید.

100- کتابخانه سازمان را به روز کنید و اسامی کتابهایی را که اضافه می‌شود به صورت لیست منتشر شده در اختیار کارمندان قرار دهید


101- مطمئن شوید ابراز رضایت شغلی افراد به سبب ترس از توبیخ مسئولین و سرپرستان نیست.

102- به واسطه مدیر بودن خود، از دیگران توقع بیجا نداشته باشید.

103- در اولین فرصت در خاتمه دادن به مشاجرات و کدورتهایی که بین کارمندان پیش می‌آید، حکمیت کنید و برقرار کننده صلح و آشتی باشید.

104- در مصاحبه‌ استخدامی افراد به سوابق کاری آنان توجه و به خاطر داشته باشید کارمند موفق کارنامه‌ای پربار به همراه دارد.

105- از انحصاری کردن خدمات رفاهی سازمان پرهیز کنید و اجازه دهید همه سطوح از این خدمات بهره‌مند شوند.

106- زمان دقیق پیاده‌سازی تصمیمات اخذ شده را پیدا کنید، چون ممکن است اجرای یک نقشه خوب، در زمان نامناسب با شکست روبه‌رو شود.

107- برای حفظ اطلاعات سازمانی، از بهترین و پیشرفته‌ترین سیستم حفاظتی استفاده کنید.

108- زبده‌ترین کادر بازاریابی را گردآوری کنید و حتی زمانی که سوددهی سازمان در وضع مناسبی قرار دارد، از آنان بخواهید ریتم فعالیت‌های خود را کند نکرده و همچنان به صورت جدی ادامه دهند.

109- به منظور جلوگیری از تک‌روی و رقابت‌های ناسالم، روحیه انجام کار گروهی در سازمان را تقویت کنید.

110- از عنوان کردن فرامین غیرقابل اجرا و غیرمنطقی احتراز جویید، زیرا جز خدشه‌دار کردن شخصیت حرفه‌ای شما پیامدی ندارد.

111- عملکرد افراد را در زمان اضافه‌کاری کنترل کنید تا بدینوسیله از سوء استفاده افراد ناشایست که به عنوان اضافه‌کاری در سازمان به انجام کارهای شخصی یا اتلاف وقت می‌پردازند، جلوگیری شود.

112- از نگارش واژه‌ای که از صحت املای آن اطمینان ندارید، پرهیز کنید و برای حصول اطمینان از نگارش صحیح لغاتی که فراموش کرده‌اید، همیشه یک فرهنگ لغت در دسترس داشته باشید.

113- وقتی در مورد موضوعی محرمانه صحبت می‌کنید، مراقب استراق سمع دیگران باشید.

114- اموال مهم سازمان را بیمه کنید.

115- در سلام کردن و ایجاد ارتباط دوستانه پیشقدم باشید.

116- مراقب سلامتی خود باشید و هرگز از یاد مبرید عقل سالم در بدن سالم است.

117- مطمئن شوید کادر مالی شما به موقع در پرداخت صورت حساب‌ها اقدام می‌کنند و پرداختها بنا به دلایل غیرموجه، به تعویق نمی‌افتد. چون تأخیر در پرداخت‌ها به اعتبار مالی شما لطمه جبران‌ناپذیری وارد می‌کند.

118- عیب‌جو و بهانه‌گیر نباشید و اجازه ندهید این دو خصلت در شما به عادت مبدل شود.

119- هرگز از خاطر نبرید انسان، اشرف مخلوقات است و با درایت و پشتکار می‌تواند برای هر مشکلی، راه حل مناسبی پیدا کند.
120- برخی از بازنشستگان پس از بازنشستگی تمایل به ادامه کار دارند، اگر می‌خواهید این افراد را به کار بگیرید توجه داشته باشید توانایی و انرژی و یا انگیزه‌ کافی جهت نیل به اهداف سازمانی در این افراد وجود داشته باشد و درخواست کار آنها صرفاً به دلیل رفع نیاز مالی نباشد.

121- همواره هوشیار باشید کسی در سازمان جهت حفظ عنوان شغلی و موقعیت خود به عنوان ترمز برای نیروهای فعال و پرانرژی عمل نکند.

122- از اشتباهات خود درس بگیرید و آن را به دیگران نیز درس بدهید.

123- حتی وقتی موردی پیش آمده که به شدت ترسیده‌‌اید، اجازه ندهید اطرافیان از این حس شما مطلع شوند.

124- افراد متخصص سازمان را برای اخذ نشریه‌های تخصصی آبونه کنید.

125- هیچکس را دست کم نگیرید.

126- حامی ضعیفان باشید و اجازه ندهید حق کسی ضایع شود.

127- اگر در جمعی هستید که موضوع مورد بحث را نمی‌دانید و روشن شدن این امر به اعتبار علمی شما لطمه خواهد زد، لازم نیست با اظهار نظر در مورد آن، عدم آگاهی خود را عیان سازید. می‌توانید سکوت کنید تا در اولین فرصت به تکمیل اطلاعات خود بپردازید.

128- آرام و شمرده صحبت کنید.

129- زمانی که از کسی اشتباهی سر می‌زند، با رفتار صحیح و منطقی او را شرمنده کنید، نه با توهین و ناسزا.

130- به اندازه کافی استراحت کنید و اجازه ندهید خستگی و استرس به سلامت روحی شما لطمه وارد کند.

131- هر از چند گاهی جلسه‌ای به منظور پرسش و پاسخ با حضور سرپرستان ترتیب دهید تا از صحبت عملکرد و برنامه‌های آنان مطمئن شوید.

132- سرپرستان و مسئولین، پل ارتباطی مدیریت و کارمندان هستند، تا از استحکام این پل مطمئن نشده‌اید بی‌محابا گام برندارید، چون در غیر این صورت ممکن است سقوط کنید.

133- کارمندان را تشویق کنید تا با ابتکار در انجام کارهایشان راههایی برای صرفه‌جویی و پایین آوردن هزینه‌ها پیدا کنند.

134- کتاب قانون تجارت را در دسترس داشته باشید.

135- با توجه بیش از حد به افراد خاص، حسادت دیگران را برانگیخته نکنید.

136- به دیگران فرصت جبران اشتباهاتشان را بدهید.

137- نقاط ضعف و قوت خود را کشف کنید.

138- مطمئن شوید هیچ منبع انرژی، بیهوده به هدر نمی‌رود. برای مثال کسی را موظف کنید تا از خاموش بودن چراغها و بسته بودن شیرهای آب پس از اتمام ساعات اداری و خروج نیروها اطمینان حاصل کند.

139- با اولین برخورد، در مورد کسی قضاوت نکنید.

140- حس ششم خود را نادیده نگیرید.

141- هر کسی را فقط با خودش مقایسه کنید، نه دیگران.

142- برای هر بخش، یک جعبه کمک‌های اولیه تهیه کنید.

143- اعجاز عبارات تأکیدی و مثبت را نادیده نگیرید.

144- راحت‌ترین مبلمان و چشم‌نوازترین وسایل را برای اتاق خود تهیه کنید و برای استفاده بهینه از فضا و زیبایی محیط از طراحان داخلی کمک بگیرید.

145- پنجره‌ها را مسدود نکنید، اجازه دهید همگان از نور و هوای تازه که ارزانترین موهبتهای الهی هستند، بهره‌مند شوند. گاهی وزش یک نسیم می‌تواند آرامش چشمگیری برای محیط به ارمغان بیاورد.

146- از انجام هر جابه‌جایی برای نیروی انسانی در محیط کار، نمی‌توان نتیجه مطلوب گردش شغلی را حاصل نمود. اگر جابه‌جایی کارمندان اصولی و حساب شده نباشد، باعث افت راندمان کاری و دلزدگی آنان از کارشان می‌‌شود.

147- مراقب باشید و اجازه ندهید سرپرستان و مسئولان برای پیاده‌سازی نظرات شخصی و اجرای فرامین خود، خودسرانه دستوری را به اسم شما اعلام کنند، زیرا در این صورت اگر این دستورات صحیح و قابل اجرا نباشد، از حسن شهرت و محبوبیت شما کاسته خواهد شد.

148- سرمایه‌های مالی، وقت و انرژی نیروی انسانی را با آموزشهای غیرضروری به هدر ندهید. برای هر کسی آموزشی را تدارک ببینید تا بتواند از آن در بهبود بخشیدن کارهایش استفاده کند. در غیر این صورت وقتی فرصتی برای استفاده از این آموخته‌ها دست ندهد، خیلی زود به ورطه فراموشی سپرده می‌شود و هرگز تبدیل به یک مهارت نمی‌شود.

149- بی‌طرفانه راجع به مسائل تصمیم‌گیری کنید تا زاویه دید شما وسعت پیدا کند.

150- با هر نوع بی‌انضباطی مبارزه کنید.

151- روز خود را با خوردن صبحانه‌ای مقوی آغاز کنید.

152- از ایمن بودن آسانسورها و سایر وسایل مهم اطمینان حاصل کنید و اگر احتیاج به تعبیر یا تغییر دارند، بدون فوت وقت اقدام کنید.

153- حتی اگر سن شما از کارمندان کمتر است، آنچنان دلسوزانه با مسائلشان برخورد کنید تا لقب "پدر سازمان" را کسب کنید.

154- جهت حفظ سلامتی و چالاکی هر روز حداقل 15 دقیقه نرمش کنید.

155- در برخی از برنامه‌ریزی‌ها و اخذ تصمیمات از کارکنان نیز نظرخواهی کنید تا با این مشارکت صمیمیت بیشتری بین مدیریت و کارکنان برقرار گردد و حس مسئولیت‌پذیری افراد افزایش یابد.

156- از کارکنان بخواهید اگر با مشکلی روبه‌رو می‌شوند ضمن اعلام آن مشکل چند راه حل مناسب نیز ارائه دهند.

157- گاهی اوقات بدون اطلاع قبلی وارد اتاق کارکنان شوید و شخصاً با آنان به گفت‌وگو بپردازید.

158- با برقراری امنیت شغلی در محیط روحیه کاری افراد را بهبود ببخشید.

159- اگر به افراد شخصیت بدهید و با برخوردهای نادرست عزت نفس آنان را پایمال نکنید آنان به مثابه اهرم عمل می‌کنند و قادر خواهند بود مسئولیت‌هایی که به عهده آنان است بدون استرس و فشار روحی و با کیفیت بهتری به انجام برسانند.

160- مشوق و ترویج‌دهنده کار تیمی باشید تا هماهنگی و همسویی کارکنان جایگزین رقابت‌های ناسالم شود.

تئوری مدیریتی پتوهای خیس !

پتوهای خیس مواردی هستند که انگیزه، روحیه، رضایت، خلاقیت، استعداد و شکوفایی کارکنان را سرکوب می کنند.
این پتوهای خیس همچنان که شعله های آتش را فرو می نشانند انگیزه و روحیه کارکنان را از بین می برند.
در همه جای سازمان های ناموفق مدیران در حال پهن کردن پتوهای خیس هستند در حالیکه مدیران سازمان های موفق همواره در پی جمع آوری پتوهای خیس هستند.

لیست برخی از پتوهای خیس به شرح زیر است:
- برای یادگیری وقت ندارم.
- ایده خوبی است، ولی زمان آن مناسب نیست.
- بودجه آن را ندارم.
- تئوری با عمل تفاوت بسیار دارد.
- کار دیگری برای انجام دادن ندارید.
- فکر می کنم با خط مشی سازگار نیست.
- در حوزه فعالیتی ما نیست، بگذارید کس دیگری آن را انجام دهد.
- آیا از کار خودت ناراضی هستی؟
- این بهبود نیست یک حس عمومی است.
- من نتیجه این کار را می دانم. حتی اگر این کار را انجام ندهید.
- جواب قابل توضیح برای آن ندارم.
- نمی توانی به ایده بهتری فکر کنی؟

چگونه به هدف بزنیم ؟

کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه ی کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد. جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد. آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود. کماندار پیر از او می خواهد آنچه را می بیند شرح دهد.
می گوید: «آسمان را می بینم. ابرها را. درختان را. شاخه های درختان و هدف را.» کمانگیر پیر می گوید: «کمانت را بگذار زمین تو آماده نیستی.»
جنگجوی دومی پا پیش می گذارد .کمانگیر پیر می گوید: «آنچه را می بینی شرح بده.»
جنگجو می گوید: «فقط هدف را می بینم.»
پیرمرد فرمان می دهد: «پس تیرت را بینداز. تیر بر نشان می نشیند.»
پیرمرد می گوید: «عالی بود. موقعی که تنها هدف را می بینید نشانه گیریتان درست خواهد بود و تیرتان بر طبق میلتان به پرواز در خواهد آمد.»
تمرکز افکار بر روی هدف به سادگی حاصل نمیشود.اما مهارتی است که کسب آن امکانپذیر است و ارزش آن در زندگی همچون تیراندازی بسیار زیاد است.

بر اهداف خود متمرکز شوید.
تمرکز افکار بر روی هدف به سادگی حاصل نمی شود. اما مهارتی است که کسب آن امکانپذیر است و ارزش آن در زندگی همچون تیراندازی بسیار زیاد است.

خودت‌ را پنهان‌ کن‌ تا دیده‌ شوی


تا زمانی که ضمیر ناخودآگاهت را متقاعد نکنی که انسان موفقی هستی، شکست خواهی خورد.

در وبلاگی  به نقل از «اسکاول شین» آمده است: دانه‌ کوچک‌ بود و کسی‌ او را نمی‌دید... سال‌های‌ سال‌ گذشته‌ بود و او هنوز همان‌ دانه‌ کوچک‌ بود.

دانه‌ دلش‌ می‌خواست‌ به‌ چشم‌ بیاید، اما نمی‌دانست‌ چگونه. گاهی‌ سوار باد می‌شد و از جلوی‌ چشم‌ها می‌گذشت...

گاهی‌ خودش‌ را روی‌ زمینه روشن‌ برگ‌ها می‌انداخت‌ و گاهی‌ فریاد می‌زد و می‌گفت: من‌ هستم، من‌ اینجا هستم، تماشایم‌ کنید.

اما هیچ‌کس‌ جز پرنده‌هایی‌ که‌ قصد خوردنش‌ را داشتند یا حشره‌هایی‌ که‌ به‌ چشم‌ آذوقه‌ زمستان‌ به‌ او نگاه‌ می‌کردند، کسی‌ به‌ او توجه‌ نمی‌کرد.

دانه‌ خسته‌ بود از این‌ زندگی، از این‌ همه‌ گم‌ بودن‌ و کوچکی‌ خسته‌ بود، یک‌ روز رو به‌ خدا کرد و گفت: نه، این‌ رسمش‌ نیست. من‌ به‌ چشم‌ هیچ‌ کس‌ نمی‌آیم. کاش‌ کمی‌ بزرگتر، کمی‌ بزرگتر مرا می‌آفریدی.

خدا گفت: تو بزرگی، بزرگتر از آنچه‌ فکر می‌کنی. حیف‌ که‌ هیچ‌ وقت‌ به‌ خودت‌ فرصت‌ بزرگ‌ شدن‌ ندادی. رشد، ماجرایی‌ است‌ که‌ تو از خودت‌ دریغ‌ کرده‌ای. راستی‌ یادت‌ باشد تا وقتی‌ که‌ می‌خواهی‌ به‌ چشم‌ بیایی، دیده‌ نمی‌شوی. خودت‌ را از چشم‌ها پنهان‌ کن‌ تا دیده‌ شوی.

دانه‌ کوچک‌ معنی‌ حرف‌های‌ خدا را خوب‌ نفهمید، اما رفت‌ زیر خاک‌ و خودش‌ را پنهان‌ کرد. رفت‌ تا به‌ حرف‌های‌ خدا بیشتر فکر کند.

سال‌ها بعد دانه‌ کوچک‌ سپیداری‌ بلند و باشکوه‌ بود که‌ هیچ‌ کس‌ نمی‌توانست‌ ندیده‌اش‌ بگیرد؛ سپیداری‌ که‌ به‌ چشم‌ همه‌ می‌آمد ...

تا زمانی که ضمیر ناخودآگاهت را متقاعد نکنی که انسان موفقی هستی، شکست خواهی خورد. این قانع کردن با تاکید و تکرار موثر به وجود می‌آید.

روایتی متفاوت از زندگی رهبر حزب الله

روایتی متفاوت از زندگی رهبر حزب الله؛
چرا صهیونیست ها نمی توانند سید حسن را ترور کنند؟
پس از گذشت هفده سال، رسانه‌های رژیم صهیونیستی زوایای تازه‌ای از ترور "سید عباس موسوی" دبیرکل سابق حزب الله لبنان را افشا و اعلام کردند که مشخص می کند، شخص "ایهود باراک" وزیر جنگ رژیم صهیونیستی عملیات ترور موسوی را با هدف وارد کردن ضربه کوبنده به حزب الله طراحی نموده است.../این منابع ادامه دادند: یک هواپیمای بدون سرنشین اسرائیلی از نوع "شوال " با پرواز در ارتفاع بالا تحرکات سید حسن نصرالله را در نزدیک مرکز امنیتی وابسته به حزب الله در منطقه ضاحیه در جنوب بیروت زیر نظر داشت اما...
اخیرا چند رسانه بین المللی از ایجاد چندفرصت موساد برای ترور"سید حسن نصرالله" خبر دادند. حال با توجه به اینکه این امر از از اهداف همیشگی رژیم صهیونیستی است، این سوال پیش می آید که موساد چرا تاکنون نصرالله را مانند دبیرکل پیشین حزب الله، حاج عماد مغنیه یا سران حماس ترور نکرده است؟
 
به گزارش "تابناک"، آن زمان که "سید عباس موسوی" دبیرکل پیشین حزب الله به همراه چند تن از همراهان و نیز همسر و فرزندش در روز 28 بهمن 1370 در مسیر بازگشت از مراسم یادبود هشتمین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب در جبشیت لبنان توسط قوای صهیونیستی به شهادت رسید، همه به این باور رسیدند که حزب الله مسیر سختی را برای ادامه حیات سران خود در پیش دارد و تل آویو مقامات آتی حزب الله را نیز آسوده نخواهد گذاشت.

از زمان ترور سید"عباس موسوی" دبیرکل پیشین حزب الله در فوریه 1992 تاکنون، رژیم صهیونیستی از هیچ تلاشی برای ترور سید حسن نصر الله فرو گذار نکرده است.

پس از گذشت هفده سال ، رسانه‌های رژیم صهیونیستی زوایای تازه‌ای از ترور "عباس الموسوی " دبیرکل سابق حزب الله لبنان را افشا و اعلام کردند که مشخص می کند، شخص "ایهود باراک " وزیر جنگ رژیم صهیونیستی عملیات ترور عباس موسوی را با هدف وارد کردن ضربه کوبنده به حزب الله طراحی نموده است. بررسی ابعاد این ترور به خوبی نشان می دهد که آیا اسرائیل توان ترور سیدحسن نصرالله را دارد یا نه و در محاسبات خود برای این عملیات به چه می اندیشد؟
 
عباس موسوی چگونه ترور شد؟

یکی از چهار خلبانی که عملیات ترور "سیدعباس موسوی" را به انجام رساندند، به تازگی در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی "معاریو"، اشاره نمود که دو فروند از هلی کوپترها در فرودگاه "مخانیم" در حالت آماده باش بودند و دو فروند دیگر در فرودگاه "بیتست"؛ تا آن که پس از سه ساعت دستور پرواز صادر شد. این درحالی بود که یک واحد کوچک نظامی در زمین، تحرکات موسوی را زیر نظر داشت.

این سرتیپ خلبان می گوید: پس از اتمام سخنرانی موسوی در روستای "جبشیت" به مناسبت سالگرد شهادت یکی از رهبران حزب الله (شیخ راغب حرب)، به ما اطلاع داده شد که کاروان حامل موسوی و همراهان وی حرکت کرده اند. ما به سرعت پرواز کردیم تا فرصت را از دست ندهیم.

نقشه این بود که کاروان را در یک بزرگراه که از مناطق مسکونی به دور باشد، هدف قرار دهیم. درحالی که دو تا از هلی کوپترها برای کاروان رفته بودند، دو تای دیگر نیز در مقابل سواحل لبنان گشت می زدند تا اگر ماشین ها مسیر خود را به سمت جاده ساحلی تغییر دادند، آنان را بزنند.
 
من حدود ده دقیقه پس از پرواز توانستم کاروان آنان را ببینم که متشکل از چند ماشین مشکی و یک جیپ حامل محافظان بود. کاروان ها با سرعت بالایی درحال حرکت بودند. اما ما توانستیم ماشین موسوی را شناسایی کنیم که چند بار برای رد گم کنی جای خود را تغییر داد. عملاً پس از این کار، فاقد قدرت تشخیص و شناسایی ماشین موسوی بودیم.

در تماسی که گرفته شد، دستور انهدام و بمباران تمام ماشین ها به ما داده شد تا حذف هدف مورد نظر، به صورت مطمئن انجام گیرد.

این خلبان صهیونیست می افزاید: سرانجام هلی کوپترها که خدمه آنها در ایالات متحده آموزش می بینند، موشک اول را از فاصله 5 کیلومتری شلیک کردند که به انفجار ماشین اول و انهدام آن منجر شد.(خلبان احتمال می دهد که آن ماشین، ماشین موسوی بوده است.) در پی انفجار، ماشین پشت سری از مسیر منحرف شد و با ماشینی که گفته شده متعلق به جنبش امل است، برخورد کرد.

ما فاصله خود را با کاروان کم کردیم، دیدیم که جیپ محافظان در کنار ماشین آتش گرفته توقف کرده است. درحالی که سایر ماشین ها چنان که انتظار داشتیم به طرف جاده ساحلی در حرکت بودند. یک موشک به سمت جیپ شلیک کردم که به خطا رفت اما موشک سوم درحالی که ماشین خالی بود، آن را هدف قرار داده و منهدم نمود.

هلی کوپتر دوم نیز با آتش مسلسل سنگین محافظانی را که بر روی زمین خوابیده بودند هدف گرفت بدون آن که بدانیم به کدام شان اصابت کرده است. در همان موقع دو هلی کوپتری که بر فراز دریا حرکت می کردند، به ماشین هایی که از مهلکه گریخته بودند، نزدیک شده و آنان را هدف قرار دادند.

بعد از فرود، خبر کشته شدن موسوی و همراهان وی را در رسانه ها شنیدم. عملیات پرواز ده دقیقه به طول انجامید درحالی که پنج دقیقه پیش از بازگشت هلی کوپتر به فرودگاه "ریمون"، عملیات زدن موسوی انجام شد.

پیش از عملیات ما می دانستیم که فردی که قرار است هدف قرار گیرد، فرد مهمی است، خصوصاً آن که کاروان وی نیز موید این امر بود؛ اما به ما گفته نشد که هدف موسوی است.
در تحقیق و بررسی ای که سازمان اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی(امان) در سال 2006 توسط ژنرال احتیاط "عاموس گالبوع" انجام داد، انتقادهایی را متوجه تصمیم گیری ویژه در مورد ترور موسوی در پی داشت و در آن فاش شد که نقشه اصلی ربودن موسوی برای مذاکره با حزب الله در مورد خلبان "رون آراد" بود.
 
چرا عباس موسوی ترور شد؟

پس از ربوده شدن "رون آراد" خلبان ارتش صهیونیستی در لبنان، فرماندهی کل استخبارات نظامی این رژیم تصمیم گرفت طی عملیاتی 3 تن از مقامات حزب الله لبنان را ربوده تا آنها را با "آراد" مبادله کند اما در نهایت این عملیات به ترور سید عباس موسوی، دبیرکل سابق حزب الله لبنان منجر شد.

پایگاه خبری "الجوار" پس از اعلام این مطلب نوشت: "رانین برگمن" روزنامه نگار و کارشناس مسائل امنیتی در روزنامه "یدیعوت آحارنوت" طی اظهاراتی چگونگی طراحی برای ترور سید عباس موسوی در اتاق عملیات استخبارات نظامی ارتش صهیونیستی را فاش کرد.

"برگمن" در ادامه افزود: ماه آوریل 1991 میلادی مسأله ربوده شدن "رون آراد"‌ در حال بررسی در اتاق عملیات استخبارات نظامی ارتش اسرائیل بود. ابتدا یکی از حاضرین در جلسه پیشنهاد کرد که 3 تن از مقامات حزب الله ربوده شوند تا آنها را با "آراد" مبادله کنیم.

می‌خواستیم "موازنه اسراء" ایجاد کنیم. نام 3 تن از مقامات حزب الله مطرح شد که یکی از آنها "موسوی" بود.

وی افزود: بررسی ها همچنان ادامه داشت تا اینکه 13 فوریه "شموئل آراد" رئیس بخش عملیات در استخبارات ارتش،‌ طرح عملیات را بین مقامات پخش کرد. بر اساس آن نقشه قرار بود 14 فوریه "عباس موسوی"‌ به اسارت درآید. 16 آوریل جنبش جهاداسلامی عملیاتی انجام داد و در آن 3 سرباز اسرائیلی کشته شدند. این مسأله خشم مقامات نظامی اسرائیل را برانگیخت. 7 صبح همان روز فرماندهان نظامی وارد اتاق ستاد ارتش شده تا موضوع کشته شدن 3 سرباز و چگونگی انتقام گیری را بررسی کنند.

در آن زمان "ایهود باراک" وزیر جنگ فعلی رژیم صهیونیستی، فرمانده ستاد بود. پس از پایان مذاکرات تصمیم گرفتند فورا نقشه و طرح ربودن "عباس موسوی" را به ترور وی تبدیل کنند. البته این پیشنهاد مخالفانی نیز در ستاد ارتش رژیم صهیونیستی داشت زیرا آنان از پیامد چنین کاری می ترسیدند. حتی وزیر جنگ آن زمان با این عملیات مخالف بود زیرا می ترسید که خود موسوی برای حضور در مراسم نرود. "اسحاق شامیر"‌ نخست وزیر وقت رژیم صهیونستی هم از صبح آن روز با این عملیات مخالف بود اما ساعت چهار بعد از ظهر که به دفترش آمد، پس از شنیدن حرف‌های مقامات نظامی، با عملیات ترور موافقت کرد. ساعت چهار و ده دقیقه به کاروان عباس موسوی حمله موشکی شد.
 
آرزوی دست نیافتنی در جنگ 33 روزه

با نگاهی به تلاش های رژیم صهیونیستی برای ترور سید حسن نصرالله در جریان حمله به لبنان در سال 2006 میلادی می توان به خوبی دریافت که این رژیم تلاش های خود را در فعال کردن شبکه های جاسوسی و اقدامات تروریستی و همچنین پروازهای جاسوسی جهت ترور دبیرکل حزب الله لنبان که نقش اول را در اداره عملیات نظامی حزب الله به عهده داشت ،افزایش داد ولی در جنگ 33 روزه اسرائیل تمام ضاحیه که احتمال حضور نصرالله در آن را می داد با خاک یکسان کرد اما نتوانست از وی حتی اثری پیدا کند و بدین ترتیب ترور سید حسن نصرالله به یک آورزی دست نیافتنی برای رژیم صهیونیستی تبدیل شد.

ژنرال دان حالوتس فرمانده ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی پس از پایان جنگ اعتراف کرد که اسرائیل قصد داشت در جنگ 33 روزه سید حسن نصر الله را ترور کند ولی موفق نشد. وی اضافه کرد: تلاش بسیاری کردیم تا با کمک فناوری‌های بسیار پیشرفته، مکان نصرالله را شناسایی کرده و وی را ترور کنیم، اما به این کار موفق نشدیم.

حالوتس در زمان جنگ سال ‪ ۲۰۰۶ رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی بود که به دلیل ناکامی اسراییل در جنگ و پس از انتشار گزارش انتقادی کمیته وینوگراد درباره نتایج جنگ، ناگزیر به استعفاء شد.
 
 چرا نصرالله ترور نمی شود؟

نافرجام ماندن عملیات ترور سید حسن نصر الله را نه می توان به حس انسان دوستی رژیم صهیونیستی در حفط جان زنان و کودکان و شهروندان عادی ربط داد و نه به احترام گذاشتن آن به حاکمیت ارضی کشورها و مقررات بین المللی.(آنچنان که اخیرا موساد کنسل شدن برخی عملباتهای خود را به این دلایل عنوان کرده است)

رژیم صهیونیستی به دو دلیل از ترور سید حسن نصرالله عاجز است: اولا عدم توانایی ذاتی در انجام عملیات و ثانیا هراس از پیامدها و عواقب ترور دبیر کل حزب الله لبنان.

رژیم صهیونیستی نگران این است که مبادا ترور این شخصیت محبوب لبنانی منجر به تحقق یافتن آروزی سید حسن نصرالله در نابودی رژیم صهیونیستی شود.

پس از کشف شبکه های جاسوسی رژیم صهیونیستی و انجام تحقیقات مشخص شد که این شبکه ها در انجام عملیات جمع آوری اطلاعات از مسئولان رده بالای حزب الله و زیر نظر گرفتن آمد و شد و محل زندگی آنها هدفی جز دسترسی به دبیرکل حزب الله لبنان و ترور این شخصیت نداشتند.
 
 اعتراف اخیر رژیم صهیونیستی به ناتوانی

رسانه های خبری رژیم صهیونیستی گاهی اوقات از اقدام نیروی امنیتی خود برای ترور سید حسن نصرالله خبر می دهند که این امر با توجه به روحیه خون آشامی این رژیم بعید بنظر نمی رسد ولی آنچه عجیب و بعید به نظر می رسد وقتی است که از انجام عملیات ترور به دلایل انسانی و یا احترام به تمامیت ارضی کشور ها صرف نظر می کند.

تنها چند روز پس از ترور اخیر محمود المبحوح از رهبران حماس با برنامه ریزی های گسترده در دبی ،یک مسوول امنیتی این رژیم ادعا کرد: اسراییل در سفر اخیر سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان به سوریه، برای هدف قراردادن وی چند فرصت داشته اما ازآن استفاده نکرده است.

موساد در ادامه این خبر جهت سرپوش گذاشتن بر ناتوانی خود در اطلاع از نحوه و زمان سفر نصرالله، ادعا کرد: نصرالله برای جلوگیری از جلب نظر با لباس مبدل و یک ماشین معمولی به دمشق منتقل شده است.

از سوی دیگر منابع بلندپایه صهیونیست در گفت‌وگو با روزنامه الجریده کویت ادعا کردند: سرویس امنیتی و جاسوسی رژیم صهیونیستی در برهه اخیر برای زیر نظر گرفتن تحرکات سید حسن نصرالله تلاش‌های زیادی کرده و طی چند ماه گذشته نزدیک بود دبیر کل حزب الله دو مرتبه هدف قرار گیرد.

این منابع ادامه دادند: یک هواپیمای بدون سرنشین اسرائیلی از نوع "شوال " با پرواز در ارتفاع بالا تحرکات سید حسن نصرالله را در نزدیک مرکز امنیتی وابسته به حزب الله در منطقه ضاحیه در جنوب بیروت زیر نظر داشت.

به ادعای منابع صهیونیست به محض مطلع شدن از ساختمان حضور دبیر کل حزب الله به سرویس اطلاعات خارجی [موساد] دستور داده شده در عملیاتی سریع السیر سید حسن نصرالله را هدف قرار دهند اما به دلیل وجود شمار زیادی کودک در ساختمان این عملیات صورت نگرفت.

منابع صهیونیست دومین بار ردیابی دیبر کل حزب الله از سوی رژیم صهیونیستی را زمانی عنوان کردند که سید حسن نصرالله در فوریه گذشته برای دیدار با "بشار الاسد "، رئیس جمهور سوریه و "محمود احمدی‌نژاد "، رئیس جمهور ایران به دمشق رفته بود.

این منابع ادعا کردند که موساد در آن زمان تحرکات دبیر کل حزب الله را رصد کرده بود اما وی چند دقیقه پس از ورود به خاک سوریه توانست مخفی شده و از صحنه رادار اسرائیلی‌ها خارج شود.

روزنامه فرامنطقه‌ای"الشرق الاوسط" نیز پس از سفر محرمانه سید حسن نصرالله به دمشق و حضور در نشست روسای جمهور ایران و سوریه در این شهر، این سفر را دارای پیام اطلاعاتی برای اسرائیل دانست و نوشت: اسرائیلی‌ها که تصور می‌کردند پس از جنگ 2006 نصرالله را در محاصره اطلاعاتی و کنترل خود دارند اما این سفر نشان داد که قدرت اطلاعاتی آنان انگونه که تبلیغ می‌کنند، نیست زیرا با همه توان اطلاعاتی نتوانستند تشخیص دهند سید حسن به دمشق رفته است.

این روزنامه نوشت که سید حسن نصرالله احتمالا با یک خودروی قدیمی بدون آنکه جلب توجه کند از لبنان به دمشق رفت و مستقیم به کاخ ریاست جمهوری سوریه انتقال یافت.

"یدیعوت آحارنوت" نیز همان زمان نوشت: مسافت بین بیروت پایتخت لبنان و دمشق پایتخت سوریه زیاد دور نیست بلکه با یک سفر کوتاه مدت می توان به دمشق رسید اما برای سید حسن نصرالله که چند سالی است از سوی سازمان‌های اطلاعاتی اسرائیل تحرکاتش کاملا کنترل می شود رفتن به دمشق و مشارکت در یک جلسه علنی باید همراه با نوعی عملیات اطلاعاتی " پیچیده و هوشمندانه ویژه " صورت گرفته باشد.
 
آیا رژیم صهیونیستی در یک قدمی ترور نصرالله بوده است؟

رژیم صهیونیستی اینگونه اطلاعات را برای بزرگ نمایی کردن عملکرد نیروی امنیتی خود در اختیار رسانه های خبری قرار می دهد و این اتفاق معمولا بعد از افتضاح در عمل تروریستی رخ می دهد.

چه کسی می تواند بهانه های رژیم صهیونیستی در عدم توانایی ترور سید حسن نصرالله را باور کند؟ چگونه این رژیم که از قتل زنان وکودکان در فلسطین و لبنان لحظه ای ابا نمی کند و جنایت قانای اول (1996میلادی)و قانای دوم (2006میلادی) را مرتکب می شود و حتی به آمبولانس حامل اطفال را در منطقه منصوری رحم نمی کند و آن را به آتش می کشد ، دم از انسان دوستی و انسانیت می زند.

آیا رژیم صهیونیستی که بارها حریم هوایی لبنان را مورد تعرض قرار داده است و حتی به بهانه وجود تأسیسات اتمی به حریم کشور سوریه نیز تجاوز می کند قائل به احترام حاکمیت اراضی کشورها است است ؟ بدیهی است که این رژیم سعی می کند با آوردن بهانه های واهی ضعف نیروهای امنیتی و اطلاعاتی خود را پوشش دهد.
 
 آیا نصرالله زندگی سختی را دارد؟

بدون تردید رژیم صهیونیستی در پی کشف محل اقامت سید حسن نصر الله است و با چراغ سبز آمریکا تلاش برای ترور این شخصیت مهم لبنانی را ادامه می دهد.

اینک مسئولان امنیتی حزب الله نیز با درک حجم توطئه از ظاهر شدن سید حسن نصر الله در امکان عمومی و حتی خصوصی جلوگیری می کنند بطوریکه از زمان پایان حمله رژیم صهیونیسی به لبنان در سال 2006 میلادی سید حسن نصرالله تنها سه بار در ملاء عام با مردم سخنرانی کرده است.

اما دیدارهای سید حسن نصر الله با مسئولان لبنانی و غیر لبنانی با هماهنگی کامل مسئولان امنیتی حزب الله و به صورت کاملا مخفیانه صورت می گیرد و خبر این دیدارها بعد از گذشت مدتی و پس از کسب موافقت حزب الله به دست رسانه های خبری می سد.

عکسهای دیدارها در زاویه ای بسته منتشر می شود و افرادی که به ملاقات دبیرکل حزب الله می روند نقل می کنند که خود نیز به خوبی نمی دانند کجا دبیرکل حزب الله را ملاقات کرده اند و تنها لحظه ای پس از پایان دیدار ولو با مقامات ارشد لبنان ، دبیرکل حزب الله در آن محل قابل رویت نیست.

قطعا برای مردی به بزرگی نصرالله که محبوبیت بالایی در میان مردم نه تنها لبنان بلکه بسیاری از ملت های جهان دارد ، زندگی دور از مردم و اجتماعات پرشور حزب الله چندان راحت نیست اما با توجه به عزم جدی اسرائیل برای ترور وی، به نظر می رسد حفظ جان از حضور در محافل مهم تر باشد.
 
ناگفته های از زندگی سید حسن نصرالله از زبان خودش

دبیرکل حزب الله خود زندگی اش را چنین روایت می کند: نامم حسن نصرالله است فرزند "سیدعبدالکریم" و "مهدیه صفی الدین". در تاریخ سی و یکم ماه آب سال 1962 متولد شدم.
 
اصالتا اهل روستای "بازوریه" در منطقه صور واقع در جنوب لبنان هستم ولی محل حقیقی تولدم یکی از محلات حومه شرقی شهر بیروت است. طبعا وضعیت معیشتی خانواده که جزو خانواده های فقیر ومستضعف بودند، همچون باقی خانواده های شیعه ای که در تلاش برای پیدا کردن یک فرصت شغلی و لقمه ای نان از جنوب لبنان به بیروت مهاجرت کردند، بود. تا آن جا که به یاد دارم، مدرسه النجاح یا الکفاح- الان شک دارم- واقع در همان منطقه ای که به دنیا آمدم یعنی حومه شرقی بیروت، مدرسه ابتدایی من بود.
 
بعد از آن در مدرسه دیگری در مقطع راهنمایی - که در لبنان به آن تکمیلی می گوییم - مشغول به تحصیل شدم و این دوره را به اتمام رساندم. در همین اثناء بود که جنگ داخلی درلبنان به وقوع پیوست یعنی در سال های هفتاد و چهار- هفتادو پنج. در پی آغاز این جنگ، مدارس تعطیل شد و حومه شرقی بیروت که درآن شیعیان ومسلمانان سکونت داشتند، به دست نیروهای لبنانی و"حزب کتائب" سقوط کرد. در اثر جنگ، ما این منطقه را ترک کرده و به روستای بازوریه در جنوب لبنان بازگشتیم.

من از زمان کودکی علاقه شدیدی به کسب علوم دینی داشتم و خیلی زیاد دوست داشتم که در حوزه درس بخوانم و وقتی که به هر فرد معممی نگاه می کردم، سخت به صورت آنان خیره می شدم. از کودکی هر گاه که در محضر برخی مشایخ می نشستم، برای مدتی طولانی به عمامه آنان نگاه می کردم، یعنی به خود عمامه و چین و پیچش آن. آن موقع عمامه به صورت تکه ای پارچه بود که دستاری سیاه رنگ بر آن پییچیده شده بود.
 
دستار پدرم را می گرفتم وآن را برتکه ای پارچه می پیچیدم و به عمامه اضافه می کردم سپس آن را بر سر می گذاشتم. وقتی که کوچک بودم انگیزه ومیل شدیدی به سمت کسب علم و این پوشش داشتم. پس در آن زمان به فکر این افتادم که به نجف بروم.

ما 9 خواهر و برادر هستیم که هر کدام یک سال با هم فاصله سنی داریم. من فرزند ارشد خانواده هستم. سه برادر دارم که حسین یک سال از من کوچک تر است و بعد از او ما یک خواهر دارم به نام زینب. بعد از او فاطمه، بعد محمد، بعدش جعفر، بعد از آن ذکیه، بعد امینه و بعدش هم سعاد. یعنی پنج خواهر و سه برادر در خانواده برای من وجود دارد.

در خانواده ما هیچ فرد روحانی ای وجود ندارد. نه در خانواده خودمان، بلکه در عموها، پسر عموها، پدر بزرگم، برادران پدر بزرگم، پسران برادران پدر بزرگم و پدران شان. یعنی مطمئن هستم که در سه چهار نسل پدرم و پدربزرگم و پدر بزرگ پدرم و پدر بزرگ پدر بزرگم یعنی دراین چند نسل در فامیل ما، هیچ روحانی ای وجود ندارد.

درحقیقت ترتیب مذهبی ای که باعث شد من طلبه بشوم، یکی از توفیقات الهی است. گفتم که در خانه ما دین داری به صورت خیلی عادی بود. یعنی دین داری پدر و مادرم این بود که فقط نماز می خواندند و در ماه رمضان روزه می گرفتند.

بسیار شکر می کنم.تقریبا می توانم بگویم کسی با من در این مورد صحبت نکرد و دستم را نگرفت که به این را ه ببرد. من تا آن جا که در خاطرم هست، خیلی کوچک بودم که در خانه مان نسخه هایی از قرآن کریم بود. من قرآن را در دست می گرفتم و می خواندم. البته همه چیز را درک نمی کردم، اما بهشت و جهنم و عذاب درذهن من حک می شد.

بعدها پیش کتاب فروش دوره گردی که مجلات و کتب را در راه پخش می کرد، رفتم و نزد او کتابی را که اسمش "ارشاد القلوب" بود یافتم. در آن زمان من هشت نه سال داشتم. این کتاب را پیدا کردم و از او گرفتم. کتاب ارشاد القلوب "دیلمی" همه اش مواعظ و قصص است که بر روی من خیلی تاثیر گذاشت و من معتقدم که این کتاب تاثیر بسیار زیادی بر زندگی من داشت. از آن زمان شروع به جست وجوی کتاب های اسلامی کردم. درحالی که کتابخانه های اسلامی را نمی شناختم و بلد نبودم. به خاطردارم که در آن موقع پیش یکی از دست فروش ها، کتاب "قضاوت های امیرالمومنین (ع)" را که کتاب کوچکی بود، پیدا کردم. هر کتابی را که پیدا می کردم به خانه می آوردم و شروع به خواندن آن می کردم و قبل از این که کتاب را تمام کنم، دو باره از اول شروع می کردم به خواندن. به خاطر این که علاقه و عطش زیادی داشتم که بخوانم و بدانم.

چند سالی را به همین منوال گذراندم. در محله ما هیچ فرد متدینی نبود. من با هیچ روحانی یا آدم متدینی آشنا نشدم. در محله ما حاجی مسنی بود که ریش داشت ودر مغازه خود نماز می خواند. من با این نظر که او فرد متدینی است، می رفتم تا فقط ریشش و چگونگی نماز خواندن او را تماشا کنم. خیلی او را دوست داشتم.

پدرم که سیدموسی صدر را دوست می داشت،عکس هایی از سیدموسی را به خانه مان آورد و من می نشستم و زمانی طولانی به عکس سیدموسی که سید و روحانی و معمم بود، خیره می شدم. یعنی در جست وجوی هر فرد روحانی یا متدین یا هرکسی بودم که از او استفاده ببرم و با او مرتبط شوم. تا این که تحصیلات ابتدایی را تمام کردم. سنم تقریبا ده یازده سال بود که برای ادامه تحصیلات در مقطع راهنمایی، به منطقه دیگری رفتم که نزدیک مسجدی بود که سید فضل الله در آن نماز می خواند.
 
 در آن جا با گروهی از جوانان با ایمان آشنا شدم و شروع به رفت و آمد به مسجد کردم. اما در سال های اول، یعنی قبل از این که به ده سالگی برسم، تقریبا چند سال فقط توفیقی الهی و تکیه بر توانایی ها و چیزهای اندک و ناچیز شخصی داشتم.

آن سال ها، با خواندن قرآن و برخی کتاب ها، شب هنگام خواب هایی می دیدم و از آتش جهنم می ترسیدم. در آن زمان، آن حالت معنوی بهتر از الان بود. به خاطر دارم که بر نمازشب مداومت داشتم و از وقتی که مسئول شدم دیگر اهل نماز و این چیزها نیستم. (با خنده و مزاح) یعنی در آن موقع وقتی قرآن تلاوت می کردم یا نماز می خواندم یا به این موضوعات اهتمام داشتم، بسیار توجه و حضور قلب داشتم یعنی صفحه نفسم پاک بود و به این دنیا، محکم بسته و گرفتار نشده بودم. این در دوره خردسالی بود.

تاسف بیشتری که می خورم، از این است که تا زمان رفتنم به نجف، روزی پیش نیامد که من و پدر و مادرم و برادران و خواهرانم بر یک سفره جمع شویم و غذا بخوریم. بدین صورت بود که من و برادران و خواهرانم تنهایی غذا می خوردیم و پدر و مادرم در مغازه بودند. یا مادرم با ما غذا می خورد یا پدرم. اما همه خانواده ما ... به این بسنده می کنم که بر سر یک سفره غذا با هم رو به رو نشدیم. برای این که پدرم نماز صبحش را می خواند و به مغازه می رفت و ساعت دوازده شب برمی گشت. مادرم هم برای کمک به او می رفت که او اندکی استراحت می کرد یا نماز می خواند. طبعا این از خاطرات تلخی است که در بچگی از آن رنج می بردیم.