یا رب مکن از لطف پریشان ما را هر چند که هست جرم و عصیان ما را
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم محتاج بغیر خود مگردان ما را
یا رب ز کرم دری برویم بگشا راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
گر بر در دیر مینشانی ما را گر در ره کعبه میدوانی ما را
اینها همگی لازمهی هستی ماست خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را
یا رب به محمد و علی و زهرا یا رب به حسین و حسن و آلعبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا بیمنت خلق یا علی الاعلا
ای شیر سرافراز زبردست خدا ای تیر شهاب ثاقب شست خدا
آزادم کن ز دست این بیدستان دست من و دامن تو ای دست خدا
در دیده بجای خواب آبست مرا زیرا که بدیدنت شتابست مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی ای بیخبران چه جای خوابست مرا
منصور حلاج آن نهنگ دریا کز پنبهی تن دانهی جان کرد جدا
روزیکه انا الحق به زبان میآورد منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
پرسیدم ازو واسطهی هجران را گفتا سببی هست بگویم آن را
من چشم توام اگر نبینی چه عجب من جان توام کسی نبیند جان را
هرگاه که بینی دو سه سرگردانرا عیب ره مردان نتوان کرد آنرا
تقلید دو سه مقلد بیمعنی بدنام کند راه جوانمردان را