وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند
وصیت

وصیت

آنچه دوست دارم فرزندانم بدانند

160نکته ی مدیریتی


1- در انجام کارها روی شیوه‌ای خاص تأکید نکنید. شاید کسی بتواند از مسیر کوتاه‌تر و بهتری شما را به مقصد برساند.

2- توجه داشته باشید دانش و تجربه، هیچ کدام به تنهایی رهگشا نیستند، مثل اکسیژن و هیدروژن که از ترکیب معینی از آنها هوای تنفس ما تأمین می‌شود، می‌توان با آمیختن دانش و تجربه، راهکارهای حیاتی و استثنایی خلق کرد.

3- از هر فرصتی برای استخدام و به کارگیری افراد برجسته استفاده کنید.

4- به خاطر داشته باشید رعایت استانداردهای محیط کار در کارایی کارمندان مؤثر است.

5- با فرق گذاشتن بیهوده بین افراد گروه، انگیزه کاری آنها را از بین نبرید.

6- از مشورت و نظرخواهی با نیروی جوان ابایی نداشته باشید.

7- با رفتارهای ضد و نقیض، اعتماد زیردستان را از خود سلب نکنید.

8- در به وجود آوردن فضای رقابتی سالم، کوشا باشید.

9- برای ارتقای سطح دانش کارمندان و افزایش بهره‌وری آنان، کلاسهای آموزشی ترتیب دهید و از لوازم کمک آموزشی بهره گیرید.

10- دقت کنید که توبیخ کارمند خطاکار، باید متناسب با اشتباهاتش تعیین شود.

11- مطمئن شوید مأمور خریدی که برای سازمان در نظر گرفته‌اید، علاوه بر کاردانی و رعایت اصول درست بازاریابی، مورد اعتماد، زرنگ و خوش‌سلیقه نیز هست و همان‌گونه که بر قیمت کالاها توجه دارد، بر زیبایی و کیفیت آنها نیز اهمیت می‌دهد.

12- در صورت لزوم با قاطعیت نه بگویید.

13- سعی کنید با اصول ساده روانشناسی آشنا شوید.

14- طوری رفتار کنید که دیگران شما را به عنوان الگو انتخاب کنند و آینده کاری دلخواه خود را در قالب شخصیت شما مجسم کنند.

15- هرگز در حضور کارمندان با دیگر معاشرین خود، پشت سر افراد بدگویی نکنید.

16- رعایت سلسله مراتب کاری را به مسئولین و سرپرستان گوشزد کنید.

17- برای آزمودن کارمندانتان با آزمایشهای فاقد ارزش و بی‌اساس، شخصیت آنان را زیر سؤال نبرید.

18- با شروع به موقع جلسات، وقت‌شناسی را عملاً به حاضرین بیاموزید.

19- برای گیراتر شدن سخنان خود، همیشه چند عبارت کلیدی از بزرگان و افراد برجسته در ذهن داشته باشید و در موقع لزوم آنها را به کار ببرید.

20- در انجام کارها به سه نکته بیش از بقیه نکات توجه کنید: اعتماد به نفس، اعتماد به نفس، اعتماد به نفس.

21- انتقاد پذیر باشید.

22- با بی‌توجهی، تلاش و زحمات زیردستان را بی‌ارزش نکنید.

23- با وسواس بیهوده در انتخاب، زمان را از دست ندهید و به خاطر داشته باشید زمان برای شما متوقف نمی‌شود.

24- برای حل مشکلات احتمالی، دوراندیش باشید و مطمئن باشید با در نظر داشتن چند راهکار تخصصی، هرگز در موارد اضطراری غافلگیر نخواهید شد.

25- نقش تبلیغات را در سودآوری سازمان نادیده نگیرید.

26- خواسته‌های خود را واضح و روشن بیان کنید و اطمینان حاصل کنید که کارمندان به خوبی از جزئیات وظیفه‌ای که به عهده آنان است، مطلع هستند.

27- از هر کس، مطابق دانش و تجربه‌اش توقع داشته باشید تا بهترین نتیجه را بدست آورید.

28- وظایف کارمندان را متناسب با توانایی‌های فیزیکی و حرفه‌ای آنان تعیین کنید.

29- اگر از موضوعی علمی اطلاعی ندارید، یا احتیاج به توضیحات بیشتری دارید، بدون هیچ تردیدی سؤال کنید.

30- در موارد بحرانی، خونسردی خود را حفظ کنید و چند استراتژی بحران‌زدایی مناسب با فعالیت سازمانی خود را پیش‌بینی و طراحی کنید تا در موارد لزوم از آنها استفاده کنید.

31- از رفتارهایی که شما را در سازمان عصبی معرفی می‌کند، پرهیز کنید.

32- انتقامجو نباشید.

33- زمان پیاده‌سازی تصمیم‌گیری‌ها، به اندازه اخذ تصمیمات، مهم است. چون ممکن است اجرای یک نقشه خوب تجاری در زمان نامناسب با شکست روبه‌رو شود.

34- در مورد چیزی که نمی‌دانید، به کسی اطلاعات اشتباه ندهید و از گفتن نمی‌دانم، هراسی نداشته باشید.

35- با محول کردن مسئولیت به کارمندان مستعد و خلاق، زمینه رشد و خلاقیت آنان را فراهم کنید.

36- بدون تفکر و درنگ پاسخ ندهید.

37- نحوه چیدمان میز کارمندان و محل استقرار آنها را طوری انتخاب کنید که افراد فراموش نکنند در محل کارشان هستند و نباید بیش از حد مجاز باز هم به گفت‌و‌گو بپردازند.

38- حرفه‌ای‌ترین و بهترین حسابدار و مشاور حقوقی را استخدام کنید.

39- به مشکلات مالی افراد توجه کنید و درخواستهای موجه اخذ وام آنان را به تعویق نیندازید.

40- همیشه به خاطر داشته باشید تواضع و متانت بر شکوه شما می‌افزاید.

41- اگر قاطعیت مدیر با مهربانی توأم باشد، تأثیر شگفت‌انگیزی بر اطرافیان خواهد داشت و فرمانبری با ترس جای خود را به انجام وظیفه با حس مسئولیت‌پذیری می‌دهد.

42- سامانه‌ای را جهت اخذ پیشنهاد اختصاص دهید و به کارمندان اطمینان دهید که در کمال رازداری به پیشنهادهای مطرح شده رسیدگی می‌کنید.

43- مطمئن شوید که حق و حقوق دیگران توسط مسئولین و سرپرستان سازمان رعایت می‌شود.

44- چند ساعت از یک روز مشخص در ماه را به بازدید از سطوح مختلف سازمان و گفت‌وگوی رودررو با کارمندان اختصاص دهید.

45- در سمینارهای مرتبط با فعالیت خود شرکت کنید.

46- در کمک رسانی‌های مراسم خیریه پیشقدم باشید.

47- با درایت و زیرکی همیشه در کمین شکار فرصتهای طلایی باشید.

48- صبر و حوصله را از مهمترین ارکان موفقیت تلقی کنید.

49- مسئولیت‌پذیر باشید.

50- به منظور اطلاع حاصل کردن از مطالب جدید علمی، در چند سایت اینترنتی مرتبط عضو شوید.

 51- چند تکه کلام اختصاصی و جالب برای خود انتخاب کنید.

52- تفکر و تعمق قبل از پاسخگویی راحت‌تر از پیدا کردن چاره‌ای برای تغییر آنچه عنوان شده می‌باشد.

53- وقتی می‌خواهید کاری را به کسی محول کنید، روشی را برای عنوان کردنش انتخاب کنید تا حس مسئولیت افراد برانگیخته شود.

54- علت شکست‌های سازمانی را تجزیه و تحلیل کنید تا ضمن تشخیص مسیر نادرست، از تکرار آن جلوگیری کنید.

55- با بی‌اهمیت جلوه دادن کارهای کارمندان، زحمات آنان را بی‌ارزش نکنید.

56- با انجام ورزشهای فکری، قابلیت‌های ذهنی خود را تقویت کنید.

57- به هر کس فراخور فعالیت و بازده کاری‌اش پاداش دهید و با در نظر گرفتن پاداشهای مساوی، حرکت افراد شایسته گروه را کند نکنید.

58- با به کارگیری مشاورین کارآزموده و متعهد، موقعیت بازار کار را تحلیل کنید و استراتژی به کار بگیرید که همیشه یک گام از رقبا جلوتر باشید.

59- اجازه ندهید بار مسئولیت کارمندان بی‌کفایت و کند بر دوش کارمندان خبره و ساعی تحمیل شود زیرا افراد با درک این بی‌عدالتی انگیزه خود را از دست می‌دهند.

60- دانش حرفه‌ای خود را تا حدی بالا ببرید که در موارد لزوم در مقابل کلیه سؤالات حرفه‌ای حاضر جواب باشید.

61- زمان استخدام، افراد علاوه بر تست‌های مقرر شده، تست‌هایی انجام دهید که مطمئن شوید کسی را که به کار می‌گمارید، تنبل نیست! زیرا افراد تنبل فشار کاری دیگران را بیشتر می کنند.

62- هنگام دست دادن، دست افراد را محکم و صمیمانه بفشارید.

63- وقتی عصبانی هستید، درباره دیگران تصمیم‌گیری نکنید.

64- همیشه وقت‌شناس باشید. برای حضور به موقع، می‌توانید از ترفند قدیمی 5 دقیقه جلو کشیدن ساعت استفاده کنید.

65- هرگز امید ارتقا را از زیردستان نگیرید، زیرا به طور یقین، انگیزه آنها برای تلاش از بین می‌رود.

66- سعی کنید در صورت لزوم در دسترس باشید و شانس حرف زدن را به همه سطوح سازمان بدهید. در این صورت شاید با ایده‌های درخشانی روبه‌رو شوید.

67- به کارمندان ساعی و متعهد بگویید که چقدر برای سازمان مفید هستند و شما به آنها علاقه و اعتماد دارید.

68- هیچگاه اجازه ندهید کسی حالت افسردگی و ناامیدی شما را ببیند.

69- به شایعات بی‌اساس بی‌توجه باشید و در مورد زیردستان از روی دهن‌بینی قضاوت نکنید.

70- خشکی جلسات طولانی را با شوخ‌طبعی قابل تحمل کنید.

71- از سرزنش کردن دیگران در جمع خودداری کنید.

72- برای همه سطوح سازمان حتی خدمه و نامه‌رسانها احترام قائل شوید.

73- از منشی خود بخواهید روز تولد کارمندان، کارت تبریکی را که توسط شما امضا شده است، برایشان ارسال کند.
74- در موقع امضا کردن نامه‌‌ها و مکتوبات آنها را به دقت مطالعه کنید و از امضا کردن آنها، زمانی که حوصله و تمرکز ندارید پرهیز کنید.

75- خوش‌‌ژست و خوش‌بیان باشید و در جمع با انرژی و اشتیاق حاضر شوید.

76- با قدردانی به موقع از کارمندان، انرژی کاری آنان را افزایش دهید و حسن خلاقیت را در آنان تقویت کنید.

77- موقع حرف زدن با اعتماد به نفس به چشمان افراد نگاه کنید و همیشه متبسم باشید.

78- هرگز برای پیشبرد اهداف کاری خود، دیگران را با وعده‌های بی‌اساس فریب ندهید.

79- سعی کنید اسامی کارمندان را به خاطر بسپارید و در حین صحبت کردن با آنان، اسمشان را به زبان بیاورید.

80- همواره به خاطر داشته باشید به کار بردن الفاظ مؤدبانه از اقتدار شما نمی‌کاهد.

81- اشتباهات زیردستان را بیش از حد لازم به آنها گوشزد نکنید.

82- امین و رازدار افراد باشید.

83- روی اشتباهات خود پافشاری نکنید و بی‌تعصب خطاهای خود را بپذیرید.

84- با عبارات کنایه‌آمیز و نیشدار به دیگران درس عبرت ندهید.

85- با آرامش و خونسردی به حرفهای دیگران گوش کنید و برای صرفه‌جویی در زمان مرتباً حرف آنان را قطع نکنید.

86- روش محاسبات مالی را تا حدی یاد بگیرید تا قادر به تجزیه و تحلیل‌های گزارشات مالی سازمان باشید.

87- در جلسات دائماً به ساعت خود نگاه نکنید.

88- به نحوه پوشش و ظاهر خود توجه کنید.

89- تا صحت و سقم مسأله‌ای روشن نشده، کسی را مؤاخذه نکنید.

90- معاشرین چاپلوس خود را جدی نگیرید.

91- نکات جالب و پندآموز کتابهایی را که می‌خوانید، در دفتری یادداشت کنید و در موارد مناسب آنها را به کار ببرید.

92- انعطاف‌پذیر باشید.

93- بدون توهین به عقاید دیگران، با آنها مخالفت کنید.

94- نسبت به قول خود پایبند باشید.

95- در موقعیت‌های بحرانی بر خود مسلط باشید و نگذارید زیردستان از اضطراب شما آگاه شوند.

96- برای حرف زدن زیباترین و خوش‌آهنگ‌ترین الفاظ را انتخاب کنید.

97- ریسک‌‌پذیر باشید.

98- نحوه استفاده از نرم‌افزارهای مرتبط با کار خود را بیاموزید.

99- برای ثبت ایده‌های درخشانی که ناگهان به ذهن می‌رسند، همیشه یک قلم و کاغذ به همراه داشته باشید.

100- کتابخانه سازمان را به روز کنید و اسامی کتابهایی را که اضافه می‌شود به صورت لیست منتشر شده در اختیار کارمندان قرار دهید


101- مطمئن شوید ابراز رضایت شغلی افراد به سبب ترس از توبیخ مسئولین و سرپرستان نیست.

102- به واسطه مدیر بودن خود، از دیگران توقع بیجا نداشته باشید.

103- در اولین فرصت در خاتمه دادن به مشاجرات و کدورتهایی که بین کارمندان پیش می‌آید، حکمیت کنید و برقرار کننده صلح و آشتی باشید.

104- در مصاحبه‌ استخدامی افراد به سوابق کاری آنان توجه و به خاطر داشته باشید کارمند موفق کارنامه‌ای پربار به همراه دارد.

105- از انحصاری کردن خدمات رفاهی سازمان پرهیز کنید و اجازه دهید همه سطوح از این خدمات بهره‌مند شوند.

106- زمان دقیق پیاده‌سازی تصمیمات اخذ شده را پیدا کنید، چون ممکن است اجرای یک نقشه خوب، در زمان نامناسب با شکست روبه‌رو شود.

107- برای حفظ اطلاعات سازمانی، از بهترین و پیشرفته‌ترین سیستم حفاظتی استفاده کنید.

108- زبده‌ترین کادر بازاریابی را گردآوری کنید و حتی زمانی که سوددهی سازمان در وضع مناسبی قرار دارد، از آنان بخواهید ریتم فعالیت‌های خود را کند نکرده و همچنان به صورت جدی ادامه دهند.

109- به منظور جلوگیری از تک‌روی و رقابت‌های ناسالم، روحیه انجام کار گروهی در سازمان را تقویت کنید.

110- از عنوان کردن فرامین غیرقابل اجرا و غیرمنطقی احتراز جویید، زیرا جز خدشه‌دار کردن شخصیت حرفه‌ای شما پیامدی ندارد.

111- عملکرد افراد را در زمان اضافه‌کاری کنترل کنید تا بدینوسیله از سوء استفاده افراد ناشایست که به عنوان اضافه‌کاری در سازمان به انجام کارهای شخصی یا اتلاف وقت می‌پردازند، جلوگیری شود.

112- از نگارش واژه‌ای که از صحت املای آن اطمینان ندارید، پرهیز کنید و برای حصول اطمینان از نگارش صحیح لغاتی که فراموش کرده‌اید، همیشه یک فرهنگ لغت در دسترس داشته باشید.

113- وقتی در مورد موضوعی محرمانه صحبت می‌کنید، مراقب استراق سمع دیگران باشید.

114- اموال مهم سازمان را بیمه کنید.

115- در سلام کردن و ایجاد ارتباط دوستانه پیشقدم باشید.

116- مراقب سلامتی خود باشید و هرگز از یاد مبرید عقل سالم در بدن سالم است.

117- مطمئن شوید کادر مالی شما به موقع در پرداخت صورت حساب‌ها اقدام می‌کنند و پرداختها بنا به دلایل غیرموجه، به تعویق نمی‌افتد. چون تأخیر در پرداخت‌ها به اعتبار مالی شما لطمه جبران‌ناپذیری وارد می‌کند.

118- عیب‌جو و بهانه‌گیر نباشید و اجازه ندهید این دو خصلت در شما به عادت مبدل شود.

119- هرگز از خاطر نبرید انسان، اشرف مخلوقات است و با درایت و پشتکار می‌تواند برای هر مشکلی، راه حل مناسبی پیدا کند.
120- برخی از بازنشستگان پس از بازنشستگی تمایل به ادامه کار دارند، اگر می‌خواهید این افراد را به کار بگیرید توجه داشته باشید توانایی و انرژی و یا انگیزه‌ کافی جهت نیل به اهداف سازمانی در این افراد وجود داشته باشد و درخواست کار آنها صرفاً به دلیل رفع نیاز مالی نباشد.

121- همواره هوشیار باشید کسی در سازمان جهت حفظ عنوان شغلی و موقعیت خود به عنوان ترمز برای نیروهای فعال و پرانرژی عمل نکند.

122- از اشتباهات خود درس بگیرید و آن را به دیگران نیز درس بدهید.

123- حتی وقتی موردی پیش آمده که به شدت ترسیده‌‌اید، اجازه ندهید اطرافیان از این حس شما مطلع شوند.

124- افراد متخصص سازمان را برای اخذ نشریه‌های تخصصی آبونه کنید.

125- هیچکس را دست کم نگیرید.

126- حامی ضعیفان باشید و اجازه ندهید حق کسی ضایع شود.

127- اگر در جمعی هستید که موضوع مورد بحث را نمی‌دانید و روشن شدن این امر به اعتبار علمی شما لطمه خواهد زد، لازم نیست با اظهار نظر در مورد آن، عدم آگاهی خود را عیان سازید. می‌توانید سکوت کنید تا در اولین فرصت به تکمیل اطلاعات خود بپردازید.

128- آرام و شمرده صحبت کنید.

129- زمانی که از کسی اشتباهی سر می‌زند، با رفتار صحیح و منطقی او را شرمنده کنید، نه با توهین و ناسزا.

130- به اندازه کافی استراحت کنید و اجازه ندهید خستگی و استرس به سلامت روحی شما لطمه وارد کند.

131- هر از چند گاهی جلسه‌ای به منظور پرسش و پاسخ با حضور سرپرستان ترتیب دهید تا از صحبت عملکرد و برنامه‌های آنان مطمئن شوید.

132- سرپرستان و مسئولین، پل ارتباطی مدیریت و کارمندان هستند، تا از استحکام این پل مطمئن نشده‌اید بی‌محابا گام برندارید، چون در غیر این صورت ممکن است سقوط کنید.

133- کارمندان را تشویق کنید تا با ابتکار در انجام کارهایشان راههایی برای صرفه‌جویی و پایین آوردن هزینه‌ها پیدا کنند.

134- کتاب قانون تجارت را در دسترس داشته باشید.

135- با توجه بیش از حد به افراد خاص، حسادت دیگران را برانگیخته نکنید.

136- به دیگران فرصت جبران اشتباهاتشان را بدهید.

137- نقاط ضعف و قوت خود را کشف کنید.

138- مطمئن شوید هیچ منبع انرژی، بیهوده به هدر نمی‌رود. برای مثال کسی را موظف کنید تا از خاموش بودن چراغها و بسته بودن شیرهای آب پس از اتمام ساعات اداری و خروج نیروها اطمینان حاصل کند.

139- با اولین برخورد، در مورد کسی قضاوت نکنید.

140- حس ششم خود را نادیده نگیرید.

141- هر کسی را فقط با خودش مقایسه کنید، نه دیگران.

142- برای هر بخش، یک جعبه کمک‌های اولیه تهیه کنید.

143- اعجاز عبارات تأکیدی و مثبت را نادیده نگیرید.

144- راحت‌ترین مبلمان و چشم‌نوازترین وسایل را برای اتاق خود تهیه کنید و برای استفاده بهینه از فضا و زیبایی محیط از طراحان داخلی کمک بگیرید.

145- پنجره‌ها را مسدود نکنید، اجازه دهید همگان از نور و هوای تازه که ارزانترین موهبتهای الهی هستند، بهره‌مند شوند. گاهی وزش یک نسیم می‌تواند آرامش چشمگیری برای محیط به ارمغان بیاورد.

146- از انجام هر جابه‌جایی برای نیروی انسانی در محیط کار، نمی‌توان نتیجه مطلوب گردش شغلی را حاصل نمود. اگر جابه‌جایی کارمندان اصولی و حساب شده نباشد، باعث افت راندمان کاری و دلزدگی آنان از کارشان می‌‌شود.

147- مراقب باشید و اجازه ندهید سرپرستان و مسئولان برای پیاده‌سازی نظرات شخصی و اجرای فرامین خود، خودسرانه دستوری را به اسم شما اعلام کنند، زیرا در این صورت اگر این دستورات صحیح و قابل اجرا نباشد، از حسن شهرت و محبوبیت شما کاسته خواهد شد.

148- سرمایه‌های مالی، وقت و انرژی نیروی انسانی را با آموزشهای غیرضروری به هدر ندهید. برای هر کسی آموزشی را تدارک ببینید تا بتواند از آن در بهبود بخشیدن کارهایش استفاده کند. در غیر این صورت وقتی فرصتی برای استفاده از این آموخته‌ها دست ندهد، خیلی زود به ورطه فراموشی سپرده می‌شود و هرگز تبدیل به یک مهارت نمی‌شود.

149- بی‌طرفانه راجع به مسائل تصمیم‌گیری کنید تا زاویه دید شما وسعت پیدا کند.

150- با هر نوع بی‌انضباطی مبارزه کنید.

151- روز خود را با خوردن صبحانه‌ای مقوی آغاز کنید.

152- از ایمن بودن آسانسورها و سایر وسایل مهم اطمینان حاصل کنید و اگر احتیاج به تعبیر یا تغییر دارند، بدون فوت وقت اقدام کنید.

153- حتی اگر سن شما از کارمندان کمتر است، آنچنان دلسوزانه با مسائلشان برخورد کنید تا لقب "پدر سازمان" را کسب کنید.

154- جهت حفظ سلامتی و چالاکی هر روز حداقل 15 دقیقه نرمش کنید.

155- در برخی از برنامه‌ریزی‌ها و اخذ تصمیمات از کارکنان نیز نظرخواهی کنید تا با این مشارکت صمیمیت بیشتری بین مدیریت و کارکنان برقرار گردد و حس مسئولیت‌پذیری افراد افزایش یابد.

156- از کارکنان بخواهید اگر با مشکلی روبه‌رو می‌شوند ضمن اعلام آن مشکل چند راه حل مناسب نیز ارائه دهند.

157- گاهی اوقات بدون اطلاع قبلی وارد اتاق کارکنان شوید و شخصاً با آنان به گفت‌وگو بپردازید.

158- با برقراری امنیت شغلی در محیط روحیه کاری افراد را بهبود ببخشید.

159- اگر به افراد شخصیت بدهید و با برخوردهای نادرست عزت نفس آنان را پایمال نکنید آنان به مثابه اهرم عمل می‌کنند و قادر خواهند بود مسئولیت‌هایی که به عهده آنان است بدون استرس و فشار روحی و با کیفیت بهتری به انجام برسانند.

160- مشوق و ترویج‌دهنده کار تیمی باشید تا هماهنگی و همسویی کارکنان جایگزین رقابت‌های ناسالم شود.

تئوری مدیریتی پتوهای خیس !

پتوهای خیس مواردی هستند که انگیزه، روحیه، رضایت، خلاقیت، استعداد و شکوفایی کارکنان را سرکوب می کنند.
این پتوهای خیس همچنان که شعله های آتش را فرو می نشانند انگیزه و روحیه کارکنان را از بین می برند.
در همه جای سازمان های ناموفق مدیران در حال پهن کردن پتوهای خیس هستند در حالیکه مدیران سازمان های موفق همواره در پی جمع آوری پتوهای خیس هستند.

لیست برخی از پتوهای خیس به شرح زیر است:
- برای یادگیری وقت ندارم.
- ایده خوبی است، ولی زمان آن مناسب نیست.
- بودجه آن را ندارم.
- تئوری با عمل تفاوت بسیار دارد.
- کار دیگری برای انجام دادن ندارید.
- فکر می کنم با خط مشی سازگار نیست.
- در حوزه فعالیتی ما نیست، بگذارید کس دیگری آن را انجام دهد.
- آیا از کار خودت ناراضی هستی؟
- این بهبود نیست یک حس عمومی است.
- من نتیجه این کار را می دانم. حتی اگر این کار را انجام ندهید.
- جواب قابل توضیح برای آن ندارم.
- نمی توانی به ایده بهتری فکر کنی؟

چگونه به هدف بزنیم ؟

کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه ی کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد. جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد. آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود. کماندار پیر از او می خواهد آنچه را می بیند شرح دهد.
می گوید: «آسمان را می بینم. ابرها را. درختان را. شاخه های درختان و هدف را.» کمانگیر پیر می گوید: «کمانت را بگذار زمین تو آماده نیستی.»
جنگجوی دومی پا پیش می گذارد .کمانگیر پیر می گوید: «آنچه را می بینی شرح بده.»
جنگجو می گوید: «فقط هدف را می بینم.»
پیرمرد فرمان می دهد: «پس تیرت را بینداز. تیر بر نشان می نشیند.»
پیرمرد می گوید: «عالی بود. موقعی که تنها هدف را می بینید نشانه گیریتان درست خواهد بود و تیرتان بر طبق میلتان به پرواز در خواهد آمد.»
تمرکز افکار بر روی هدف به سادگی حاصل نمیشود.اما مهارتی است که کسب آن امکانپذیر است و ارزش آن در زندگی همچون تیراندازی بسیار زیاد است.

بر اهداف خود متمرکز شوید.
تمرکز افکار بر روی هدف به سادگی حاصل نمی شود. اما مهارتی است که کسب آن امکانپذیر است و ارزش آن در زندگی همچون تیراندازی بسیار زیاد است.

خودت‌ را پنهان‌ کن‌ تا دیده‌ شوی


تا زمانی که ضمیر ناخودآگاهت را متقاعد نکنی که انسان موفقی هستی، شکست خواهی خورد.

در وبلاگی  به نقل از «اسکاول شین» آمده است: دانه‌ کوچک‌ بود و کسی‌ او را نمی‌دید... سال‌های‌ سال‌ گذشته‌ بود و او هنوز همان‌ دانه‌ کوچک‌ بود.

دانه‌ دلش‌ می‌خواست‌ به‌ چشم‌ بیاید، اما نمی‌دانست‌ چگونه. گاهی‌ سوار باد می‌شد و از جلوی‌ چشم‌ها می‌گذشت...

گاهی‌ خودش‌ را روی‌ زمینه روشن‌ برگ‌ها می‌انداخت‌ و گاهی‌ فریاد می‌زد و می‌گفت: من‌ هستم، من‌ اینجا هستم، تماشایم‌ کنید.

اما هیچ‌کس‌ جز پرنده‌هایی‌ که‌ قصد خوردنش‌ را داشتند یا حشره‌هایی‌ که‌ به‌ چشم‌ آذوقه‌ زمستان‌ به‌ او نگاه‌ می‌کردند، کسی‌ به‌ او توجه‌ نمی‌کرد.

دانه‌ خسته‌ بود از این‌ زندگی، از این‌ همه‌ گم‌ بودن‌ و کوچکی‌ خسته‌ بود، یک‌ روز رو به‌ خدا کرد و گفت: نه، این‌ رسمش‌ نیست. من‌ به‌ چشم‌ هیچ‌ کس‌ نمی‌آیم. کاش‌ کمی‌ بزرگتر، کمی‌ بزرگتر مرا می‌آفریدی.

خدا گفت: تو بزرگی، بزرگتر از آنچه‌ فکر می‌کنی. حیف‌ که‌ هیچ‌ وقت‌ به‌ خودت‌ فرصت‌ بزرگ‌ شدن‌ ندادی. رشد، ماجرایی‌ است‌ که‌ تو از خودت‌ دریغ‌ کرده‌ای. راستی‌ یادت‌ باشد تا وقتی‌ که‌ می‌خواهی‌ به‌ چشم‌ بیایی، دیده‌ نمی‌شوی. خودت‌ را از چشم‌ها پنهان‌ کن‌ تا دیده‌ شوی.

دانه‌ کوچک‌ معنی‌ حرف‌های‌ خدا را خوب‌ نفهمید، اما رفت‌ زیر خاک‌ و خودش‌ را پنهان‌ کرد. رفت‌ تا به‌ حرف‌های‌ خدا بیشتر فکر کند.

سال‌ها بعد دانه‌ کوچک‌ سپیداری‌ بلند و باشکوه‌ بود که‌ هیچ‌ کس‌ نمی‌توانست‌ ندیده‌اش‌ بگیرد؛ سپیداری‌ که‌ به‌ چشم‌ همه‌ می‌آمد ...

تا زمانی که ضمیر ناخودآگاهت را متقاعد نکنی که انسان موفقی هستی، شکست خواهی خورد. این قانع کردن با تاکید و تکرار موثر به وجود می‌آید.

روایتی متفاوت از زندگی رهبر حزب الله

روایتی متفاوت از زندگی رهبر حزب الله؛
چرا صهیونیست ها نمی توانند سید حسن را ترور کنند؟
پس از گذشت هفده سال، رسانه‌های رژیم صهیونیستی زوایای تازه‌ای از ترور "سید عباس موسوی" دبیرکل سابق حزب الله لبنان را افشا و اعلام کردند که مشخص می کند، شخص "ایهود باراک" وزیر جنگ رژیم صهیونیستی عملیات ترور موسوی را با هدف وارد کردن ضربه کوبنده به حزب الله طراحی نموده است.../این منابع ادامه دادند: یک هواپیمای بدون سرنشین اسرائیلی از نوع "شوال " با پرواز در ارتفاع بالا تحرکات سید حسن نصرالله را در نزدیک مرکز امنیتی وابسته به حزب الله در منطقه ضاحیه در جنوب بیروت زیر نظر داشت اما...
اخیرا چند رسانه بین المللی از ایجاد چندفرصت موساد برای ترور"سید حسن نصرالله" خبر دادند. حال با توجه به اینکه این امر از از اهداف همیشگی رژیم صهیونیستی است، این سوال پیش می آید که موساد چرا تاکنون نصرالله را مانند دبیرکل پیشین حزب الله، حاج عماد مغنیه یا سران حماس ترور نکرده است؟
 
به گزارش "تابناک"، آن زمان که "سید عباس موسوی" دبیرکل پیشین حزب الله به همراه چند تن از همراهان و نیز همسر و فرزندش در روز 28 بهمن 1370 در مسیر بازگشت از مراسم یادبود هشتمین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب در جبشیت لبنان توسط قوای صهیونیستی به شهادت رسید، همه به این باور رسیدند که حزب الله مسیر سختی را برای ادامه حیات سران خود در پیش دارد و تل آویو مقامات آتی حزب الله را نیز آسوده نخواهد گذاشت.

از زمان ترور سید"عباس موسوی" دبیرکل پیشین حزب الله در فوریه 1992 تاکنون، رژیم صهیونیستی از هیچ تلاشی برای ترور سید حسن نصر الله فرو گذار نکرده است.

پس از گذشت هفده سال ، رسانه‌های رژیم صهیونیستی زوایای تازه‌ای از ترور "عباس الموسوی " دبیرکل سابق حزب الله لبنان را افشا و اعلام کردند که مشخص می کند، شخص "ایهود باراک " وزیر جنگ رژیم صهیونیستی عملیات ترور عباس موسوی را با هدف وارد کردن ضربه کوبنده به حزب الله طراحی نموده است. بررسی ابعاد این ترور به خوبی نشان می دهد که آیا اسرائیل توان ترور سیدحسن نصرالله را دارد یا نه و در محاسبات خود برای این عملیات به چه می اندیشد؟
 
عباس موسوی چگونه ترور شد؟

یکی از چهار خلبانی که عملیات ترور "سیدعباس موسوی" را به انجام رساندند، به تازگی در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی "معاریو"، اشاره نمود که دو فروند از هلی کوپترها در فرودگاه "مخانیم" در حالت آماده باش بودند و دو فروند دیگر در فرودگاه "بیتست"؛ تا آن که پس از سه ساعت دستور پرواز صادر شد. این درحالی بود که یک واحد کوچک نظامی در زمین، تحرکات موسوی را زیر نظر داشت.

این سرتیپ خلبان می گوید: پس از اتمام سخنرانی موسوی در روستای "جبشیت" به مناسبت سالگرد شهادت یکی از رهبران حزب الله (شیخ راغب حرب)، به ما اطلاع داده شد که کاروان حامل موسوی و همراهان وی حرکت کرده اند. ما به سرعت پرواز کردیم تا فرصت را از دست ندهیم.

نقشه این بود که کاروان را در یک بزرگراه که از مناطق مسکونی به دور باشد، هدف قرار دهیم. درحالی که دو تا از هلی کوپترها برای کاروان رفته بودند، دو تای دیگر نیز در مقابل سواحل لبنان گشت می زدند تا اگر ماشین ها مسیر خود را به سمت جاده ساحلی تغییر دادند، آنان را بزنند.
 
من حدود ده دقیقه پس از پرواز توانستم کاروان آنان را ببینم که متشکل از چند ماشین مشکی و یک جیپ حامل محافظان بود. کاروان ها با سرعت بالایی درحال حرکت بودند. اما ما توانستیم ماشین موسوی را شناسایی کنیم که چند بار برای رد گم کنی جای خود را تغییر داد. عملاً پس از این کار، فاقد قدرت تشخیص و شناسایی ماشین موسوی بودیم.

در تماسی که گرفته شد، دستور انهدام و بمباران تمام ماشین ها به ما داده شد تا حذف هدف مورد نظر، به صورت مطمئن انجام گیرد.

این خلبان صهیونیست می افزاید: سرانجام هلی کوپترها که خدمه آنها در ایالات متحده آموزش می بینند، موشک اول را از فاصله 5 کیلومتری شلیک کردند که به انفجار ماشین اول و انهدام آن منجر شد.(خلبان احتمال می دهد که آن ماشین، ماشین موسوی بوده است.) در پی انفجار، ماشین پشت سری از مسیر منحرف شد و با ماشینی که گفته شده متعلق به جنبش امل است، برخورد کرد.

ما فاصله خود را با کاروان کم کردیم، دیدیم که جیپ محافظان در کنار ماشین آتش گرفته توقف کرده است. درحالی که سایر ماشین ها چنان که انتظار داشتیم به طرف جاده ساحلی در حرکت بودند. یک موشک به سمت جیپ شلیک کردم که به خطا رفت اما موشک سوم درحالی که ماشین خالی بود، آن را هدف قرار داده و منهدم نمود.

هلی کوپتر دوم نیز با آتش مسلسل سنگین محافظانی را که بر روی زمین خوابیده بودند هدف گرفت بدون آن که بدانیم به کدام شان اصابت کرده است. در همان موقع دو هلی کوپتری که بر فراز دریا حرکت می کردند، به ماشین هایی که از مهلکه گریخته بودند، نزدیک شده و آنان را هدف قرار دادند.

بعد از فرود، خبر کشته شدن موسوی و همراهان وی را در رسانه ها شنیدم. عملیات پرواز ده دقیقه به طول انجامید درحالی که پنج دقیقه پیش از بازگشت هلی کوپتر به فرودگاه "ریمون"، عملیات زدن موسوی انجام شد.

پیش از عملیات ما می دانستیم که فردی که قرار است هدف قرار گیرد، فرد مهمی است، خصوصاً آن که کاروان وی نیز موید این امر بود؛ اما به ما گفته نشد که هدف موسوی است.
در تحقیق و بررسی ای که سازمان اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی(امان) در سال 2006 توسط ژنرال احتیاط "عاموس گالبوع" انجام داد، انتقادهایی را متوجه تصمیم گیری ویژه در مورد ترور موسوی در پی داشت و در آن فاش شد که نقشه اصلی ربودن موسوی برای مذاکره با حزب الله در مورد خلبان "رون آراد" بود.
 
چرا عباس موسوی ترور شد؟

پس از ربوده شدن "رون آراد" خلبان ارتش صهیونیستی در لبنان، فرماندهی کل استخبارات نظامی این رژیم تصمیم گرفت طی عملیاتی 3 تن از مقامات حزب الله لبنان را ربوده تا آنها را با "آراد" مبادله کند اما در نهایت این عملیات به ترور سید عباس موسوی، دبیرکل سابق حزب الله لبنان منجر شد.

پایگاه خبری "الجوار" پس از اعلام این مطلب نوشت: "رانین برگمن" روزنامه نگار و کارشناس مسائل امنیتی در روزنامه "یدیعوت آحارنوت" طی اظهاراتی چگونگی طراحی برای ترور سید عباس موسوی در اتاق عملیات استخبارات نظامی ارتش صهیونیستی را فاش کرد.

"برگمن" در ادامه افزود: ماه آوریل 1991 میلادی مسأله ربوده شدن "رون آراد"‌ در حال بررسی در اتاق عملیات استخبارات نظامی ارتش اسرائیل بود. ابتدا یکی از حاضرین در جلسه پیشنهاد کرد که 3 تن از مقامات حزب الله ربوده شوند تا آنها را با "آراد" مبادله کنیم.

می‌خواستیم "موازنه اسراء" ایجاد کنیم. نام 3 تن از مقامات حزب الله مطرح شد که یکی از آنها "موسوی" بود.

وی افزود: بررسی ها همچنان ادامه داشت تا اینکه 13 فوریه "شموئل آراد" رئیس بخش عملیات در استخبارات ارتش،‌ طرح عملیات را بین مقامات پخش کرد. بر اساس آن نقشه قرار بود 14 فوریه "عباس موسوی"‌ به اسارت درآید. 16 آوریل جنبش جهاداسلامی عملیاتی انجام داد و در آن 3 سرباز اسرائیلی کشته شدند. این مسأله خشم مقامات نظامی اسرائیل را برانگیخت. 7 صبح همان روز فرماندهان نظامی وارد اتاق ستاد ارتش شده تا موضوع کشته شدن 3 سرباز و چگونگی انتقام گیری را بررسی کنند.

در آن زمان "ایهود باراک" وزیر جنگ فعلی رژیم صهیونیستی، فرمانده ستاد بود. پس از پایان مذاکرات تصمیم گرفتند فورا نقشه و طرح ربودن "عباس موسوی" را به ترور وی تبدیل کنند. البته این پیشنهاد مخالفانی نیز در ستاد ارتش رژیم صهیونیستی داشت زیرا آنان از پیامد چنین کاری می ترسیدند. حتی وزیر جنگ آن زمان با این عملیات مخالف بود زیرا می ترسید که خود موسوی برای حضور در مراسم نرود. "اسحاق شامیر"‌ نخست وزیر وقت رژیم صهیونستی هم از صبح آن روز با این عملیات مخالف بود اما ساعت چهار بعد از ظهر که به دفترش آمد، پس از شنیدن حرف‌های مقامات نظامی، با عملیات ترور موافقت کرد. ساعت چهار و ده دقیقه به کاروان عباس موسوی حمله موشکی شد.
 
آرزوی دست نیافتنی در جنگ 33 روزه

با نگاهی به تلاش های رژیم صهیونیستی برای ترور سید حسن نصرالله در جریان حمله به لبنان در سال 2006 میلادی می توان به خوبی دریافت که این رژیم تلاش های خود را در فعال کردن شبکه های جاسوسی و اقدامات تروریستی و همچنین پروازهای جاسوسی جهت ترور دبیرکل حزب الله لنبان که نقش اول را در اداره عملیات نظامی حزب الله به عهده داشت ،افزایش داد ولی در جنگ 33 روزه اسرائیل تمام ضاحیه که احتمال حضور نصرالله در آن را می داد با خاک یکسان کرد اما نتوانست از وی حتی اثری پیدا کند و بدین ترتیب ترور سید حسن نصرالله به یک آورزی دست نیافتنی برای رژیم صهیونیستی تبدیل شد.

ژنرال دان حالوتس فرمانده ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی پس از پایان جنگ اعتراف کرد که اسرائیل قصد داشت در جنگ 33 روزه سید حسن نصر الله را ترور کند ولی موفق نشد. وی اضافه کرد: تلاش بسیاری کردیم تا با کمک فناوری‌های بسیار پیشرفته، مکان نصرالله را شناسایی کرده و وی را ترور کنیم، اما به این کار موفق نشدیم.

حالوتس در زمان جنگ سال ‪ ۲۰۰۶ رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی بود که به دلیل ناکامی اسراییل در جنگ و پس از انتشار گزارش انتقادی کمیته وینوگراد درباره نتایج جنگ، ناگزیر به استعفاء شد.
 
 چرا نصرالله ترور نمی شود؟

نافرجام ماندن عملیات ترور سید حسن نصر الله را نه می توان به حس انسان دوستی رژیم صهیونیستی در حفط جان زنان و کودکان و شهروندان عادی ربط داد و نه به احترام گذاشتن آن به حاکمیت ارضی کشورها و مقررات بین المللی.(آنچنان که اخیرا موساد کنسل شدن برخی عملباتهای خود را به این دلایل عنوان کرده است)

رژیم صهیونیستی به دو دلیل از ترور سید حسن نصرالله عاجز است: اولا عدم توانایی ذاتی در انجام عملیات و ثانیا هراس از پیامدها و عواقب ترور دبیر کل حزب الله لبنان.

رژیم صهیونیستی نگران این است که مبادا ترور این شخصیت محبوب لبنانی منجر به تحقق یافتن آروزی سید حسن نصرالله در نابودی رژیم صهیونیستی شود.

پس از کشف شبکه های جاسوسی رژیم صهیونیستی و انجام تحقیقات مشخص شد که این شبکه ها در انجام عملیات جمع آوری اطلاعات از مسئولان رده بالای حزب الله و زیر نظر گرفتن آمد و شد و محل زندگی آنها هدفی جز دسترسی به دبیرکل حزب الله لبنان و ترور این شخصیت نداشتند.
 
 اعتراف اخیر رژیم صهیونیستی به ناتوانی

رسانه های خبری رژیم صهیونیستی گاهی اوقات از اقدام نیروی امنیتی خود برای ترور سید حسن نصرالله خبر می دهند که این امر با توجه به روحیه خون آشامی این رژیم بعید بنظر نمی رسد ولی آنچه عجیب و بعید به نظر می رسد وقتی است که از انجام عملیات ترور به دلایل انسانی و یا احترام به تمامیت ارضی کشور ها صرف نظر می کند.

تنها چند روز پس از ترور اخیر محمود المبحوح از رهبران حماس با برنامه ریزی های گسترده در دبی ،یک مسوول امنیتی این رژیم ادعا کرد: اسراییل در سفر اخیر سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان به سوریه، برای هدف قراردادن وی چند فرصت داشته اما ازآن استفاده نکرده است.

موساد در ادامه این خبر جهت سرپوش گذاشتن بر ناتوانی خود در اطلاع از نحوه و زمان سفر نصرالله، ادعا کرد: نصرالله برای جلوگیری از جلب نظر با لباس مبدل و یک ماشین معمولی به دمشق منتقل شده است.

از سوی دیگر منابع بلندپایه صهیونیست در گفت‌وگو با روزنامه الجریده کویت ادعا کردند: سرویس امنیتی و جاسوسی رژیم صهیونیستی در برهه اخیر برای زیر نظر گرفتن تحرکات سید حسن نصرالله تلاش‌های زیادی کرده و طی چند ماه گذشته نزدیک بود دبیر کل حزب الله دو مرتبه هدف قرار گیرد.

این منابع ادامه دادند: یک هواپیمای بدون سرنشین اسرائیلی از نوع "شوال " با پرواز در ارتفاع بالا تحرکات سید حسن نصرالله را در نزدیک مرکز امنیتی وابسته به حزب الله در منطقه ضاحیه در جنوب بیروت زیر نظر داشت.

به ادعای منابع صهیونیست به محض مطلع شدن از ساختمان حضور دبیر کل حزب الله به سرویس اطلاعات خارجی [موساد] دستور داده شده در عملیاتی سریع السیر سید حسن نصرالله را هدف قرار دهند اما به دلیل وجود شمار زیادی کودک در ساختمان این عملیات صورت نگرفت.

منابع صهیونیست دومین بار ردیابی دیبر کل حزب الله از سوی رژیم صهیونیستی را زمانی عنوان کردند که سید حسن نصرالله در فوریه گذشته برای دیدار با "بشار الاسد "، رئیس جمهور سوریه و "محمود احمدی‌نژاد "، رئیس جمهور ایران به دمشق رفته بود.

این منابع ادعا کردند که موساد در آن زمان تحرکات دبیر کل حزب الله را رصد کرده بود اما وی چند دقیقه پس از ورود به خاک سوریه توانست مخفی شده و از صحنه رادار اسرائیلی‌ها خارج شود.

روزنامه فرامنطقه‌ای"الشرق الاوسط" نیز پس از سفر محرمانه سید حسن نصرالله به دمشق و حضور در نشست روسای جمهور ایران و سوریه در این شهر، این سفر را دارای پیام اطلاعاتی برای اسرائیل دانست و نوشت: اسرائیلی‌ها که تصور می‌کردند پس از جنگ 2006 نصرالله را در محاصره اطلاعاتی و کنترل خود دارند اما این سفر نشان داد که قدرت اطلاعاتی آنان انگونه که تبلیغ می‌کنند، نیست زیرا با همه توان اطلاعاتی نتوانستند تشخیص دهند سید حسن به دمشق رفته است.

این روزنامه نوشت که سید حسن نصرالله احتمالا با یک خودروی قدیمی بدون آنکه جلب توجه کند از لبنان به دمشق رفت و مستقیم به کاخ ریاست جمهوری سوریه انتقال یافت.

"یدیعوت آحارنوت" نیز همان زمان نوشت: مسافت بین بیروت پایتخت لبنان و دمشق پایتخت سوریه زیاد دور نیست بلکه با یک سفر کوتاه مدت می توان به دمشق رسید اما برای سید حسن نصرالله که چند سالی است از سوی سازمان‌های اطلاعاتی اسرائیل تحرکاتش کاملا کنترل می شود رفتن به دمشق و مشارکت در یک جلسه علنی باید همراه با نوعی عملیات اطلاعاتی " پیچیده و هوشمندانه ویژه " صورت گرفته باشد.
 
آیا رژیم صهیونیستی در یک قدمی ترور نصرالله بوده است؟

رژیم صهیونیستی اینگونه اطلاعات را برای بزرگ نمایی کردن عملکرد نیروی امنیتی خود در اختیار رسانه های خبری قرار می دهد و این اتفاق معمولا بعد از افتضاح در عمل تروریستی رخ می دهد.

چه کسی می تواند بهانه های رژیم صهیونیستی در عدم توانایی ترور سید حسن نصرالله را باور کند؟ چگونه این رژیم که از قتل زنان وکودکان در فلسطین و لبنان لحظه ای ابا نمی کند و جنایت قانای اول (1996میلادی)و قانای دوم (2006میلادی) را مرتکب می شود و حتی به آمبولانس حامل اطفال را در منطقه منصوری رحم نمی کند و آن را به آتش می کشد ، دم از انسان دوستی و انسانیت می زند.

آیا رژیم صهیونیستی که بارها حریم هوایی لبنان را مورد تعرض قرار داده است و حتی به بهانه وجود تأسیسات اتمی به حریم کشور سوریه نیز تجاوز می کند قائل به احترام حاکمیت اراضی کشورها است است ؟ بدیهی است که این رژیم سعی می کند با آوردن بهانه های واهی ضعف نیروهای امنیتی و اطلاعاتی خود را پوشش دهد.
 
 آیا نصرالله زندگی سختی را دارد؟

بدون تردید رژیم صهیونیستی در پی کشف محل اقامت سید حسن نصر الله است و با چراغ سبز آمریکا تلاش برای ترور این شخصیت مهم لبنانی را ادامه می دهد.

اینک مسئولان امنیتی حزب الله نیز با درک حجم توطئه از ظاهر شدن سید حسن نصر الله در امکان عمومی و حتی خصوصی جلوگیری می کنند بطوریکه از زمان پایان حمله رژیم صهیونیسی به لبنان در سال 2006 میلادی سید حسن نصرالله تنها سه بار در ملاء عام با مردم سخنرانی کرده است.

اما دیدارهای سید حسن نصر الله با مسئولان لبنانی و غیر لبنانی با هماهنگی کامل مسئولان امنیتی حزب الله و به صورت کاملا مخفیانه صورت می گیرد و خبر این دیدارها بعد از گذشت مدتی و پس از کسب موافقت حزب الله به دست رسانه های خبری می سد.

عکسهای دیدارها در زاویه ای بسته منتشر می شود و افرادی که به ملاقات دبیرکل حزب الله می روند نقل می کنند که خود نیز به خوبی نمی دانند کجا دبیرکل حزب الله را ملاقات کرده اند و تنها لحظه ای پس از پایان دیدار ولو با مقامات ارشد لبنان ، دبیرکل حزب الله در آن محل قابل رویت نیست.

قطعا برای مردی به بزرگی نصرالله که محبوبیت بالایی در میان مردم نه تنها لبنان بلکه بسیاری از ملت های جهان دارد ، زندگی دور از مردم و اجتماعات پرشور حزب الله چندان راحت نیست اما با توجه به عزم جدی اسرائیل برای ترور وی، به نظر می رسد حفظ جان از حضور در محافل مهم تر باشد.
 
ناگفته های از زندگی سید حسن نصرالله از زبان خودش

دبیرکل حزب الله خود زندگی اش را چنین روایت می کند: نامم حسن نصرالله است فرزند "سیدعبدالکریم" و "مهدیه صفی الدین". در تاریخ سی و یکم ماه آب سال 1962 متولد شدم.
 
اصالتا اهل روستای "بازوریه" در منطقه صور واقع در جنوب لبنان هستم ولی محل حقیقی تولدم یکی از محلات حومه شرقی شهر بیروت است. طبعا وضعیت معیشتی خانواده که جزو خانواده های فقیر ومستضعف بودند، همچون باقی خانواده های شیعه ای که در تلاش برای پیدا کردن یک فرصت شغلی و لقمه ای نان از جنوب لبنان به بیروت مهاجرت کردند، بود. تا آن جا که به یاد دارم، مدرسه النجاح یا الکفاح- الان شک دارم- واقع در همان منطقه ای که به دنیا آمدم یعنی حومه شرقی بیروت، مدرسه ابتدایی من بود.
 
بعد از آن در مدرسه دیگری در مقطع راهنمایی - که در لبنان به آن تکمیلی می گوییم - مشغول به تحصیل شدم و این دوره را به اتمام رساندم. در همین اثناء بود که جنگ داخلی درلبنان به وقوع پیوست یعنی در سال های هفتاد و چهار- هفتادو پنج. در پی آغاز این جنگ، مدارس تعطیل شد و حومه شرقی بیروت که درآن شیعیان ومسلمانان سکونت داشتند، به دست نیروهای لبنانی و"حزب کتائب" سقوط کرد. در اثر جنگ، ما این منطقه را ترک کرده و به روستای بازوریه در جنوب لبنان بازگشتیم.

من از زمان کودکی علاقه شدیدی به کسب علوم دینی داشتم و خیلی زیاد دوست داشتم که در حوزه درس بخوانم و وقتی که به هر فرد معممی نگاه می کردم، سخت به صورت آنان خیره می شدم. از کودکی هر گاه که در محضر برخی مشایخ می نشستم، برای مدتی طولانی به عمامه آنان نگاه می کردم، یعنی به خود عمامه و چین و پیچش آن. آن موقع عمامه به صورت تکه ای پارچه بود که دستاری سیاه رنگ بر آن پییچیده شده بود.
 
دستار پدرم را می گرفتم وآن را برتکه ای پارچه می پیچیدم و به عمامه اضافه می کردم سپس آن را بر سر می گذاشتم. وقتی که کوچک بودم انگیزه ومیل شدیدی به سمت کسب علم و این پوشش داشتم. پس در آن زمان به فکر این افتادم که به نجف بروم.

ما 9 خواهر و برادر هستیم که هر کدام یک سال با هم فاصله سنی داریم. من فرزند ارشد خانواده هستم. سه برادر دارم که حسین یک سال از من کوچک تر است و بعد از او ما یک خواهر دارم به نام زینب. بعد از او فاطمه، بعد محمد، بعدش جعفر، بعد از آن ذکیه، بعد امینه و بعدش هم سعاد. یعنی پنج خواهر و سه برادر در خانواده برای من وجود دارد.

در خانواده ما هیچ فرد روحانی ای وجود ندارد. نه در خانواده خودمان، بلکه در عموها، پسر عموها، پدر بزرگم، برادران پدر بزرگم، پسران برادران پدر بزرگم و پدران شان. یعنی مطمئن هستم که در سه چهار نسل پدرم و پدربزرگم و پدر بزرگ پدرم و پدر بزرگ پدر بزرگم یعنی دراین چند نسل در فامیل ما، هیچ روحانی ای وجود ندارد.

درحقیقت ترتیب مذهبی ای که باعث شد من طلبه بشوم، یکی از توفیقات الهی است. گفتم که در خانه ما دین داری به صورت خیلی عادی بود. یعنی دین داری پدر و مادرم این بود که فقط نماز می خواندند و در ماه رمضان روزه می گرفتند.

بسیار شکر می کنم.تقریبا می توانم بگویم کسی با من در این مورد صحبت نکرد و دستم را نگرفت که به این را ه ببرد. من تا آن جا که در خاطرم هست، خیلی کوچک بودم که در خانه مان نسخه هایی از قرآن کریم بود. من قرآن را در دست می گرفتم و می خواندم. البته همه چیز را درک نمی کردم، اما بهشت و جهنم و عذاب درذهن من حک می شد.

بعدها پیش کتاب فروش دوره گردی که مجلات و کتب را در راه پخش می کرد، رفتم و نزد او کتابی را که اسمش "ارشاد القلوب" بود یافتم. در آن زمان من هشت نه سال داشتم. این کتاب را پیدا کردم و از او گرفتم. کتاب ارشاد القلوب "دیلمی" همه اش مواعظ و قصص است که بر روی من خیلی تاثیر گذاشت و من معتقدم که این کتاب تاثیر بسیار زیادی بر زندگی من داشت. از آن زمان شروع به جست وجوی کتاب های اسلامی کردم. درحالی که کتابخانه های اسلامی را نمی شناختم و بلد نبودم. به خاطردارم که در آن موقع پیش یکی از دست فروش ها، کتاب "قضاوت های امیرالمومنین (ع)" را که کتاب کوچکی بود، پیدا کردم. هر کتابی را که پیدا می کردم به خانه می آوردم و شروع به خواندن آن می کردم و قبل از این که کتاب را تمام کنم، دو باره از اول شروع می کردم به خواندن. به خاطر این که علاقه و عطش زیادی داشتم که بخوانم و بدانم.

چند سالی را به همین منوال گذراندم. در محله ما هیچ فرد متدینی نبود. من با هیچ روحانی یا آدم متدینی آشنا نشدم. در محله ما حاجی مسنی بود که ریش داشت ودر مغازه خود نماز می خواند. من با این نظر که او فرد متدینی است، می رفتم تا فقط ریشش و چگونگی نماز خواندن او را تماشا کنم. خیلی او را دوست داشتم.

پدرم که سیدموسی صدر را دوست می داشت،عکس هایی از سیدموسی را به خانه مان آورد و من می نشستم و زمانی طولانی به عکس سیدموسی که سید و روحانی و معمم بود، خیره می شدم. یعنی در جست وجوی هر فرد روحانی یا متدین یا هرکسی بودم که از او استفاده ببرم و با او مرتبط شوم. تا این که تحصیلات ابتدایی را تمام کردم. سنم تقریبا ده یازده سال بود که برای ادامه تحصیلات در مقطع راهنمایی، به منطقه دیگری رفتم که نزدیک مسجدی بود که سید فضل الله در آن نماز می خواند.
 
 در آن جا با گروهی از جوانان با ایمان آشنا شدم و شروع به رفت و آمد به مسجد کردم. اما در سال های اول، یعنی قبل از این که به ده سالگی برسم، تقریبا چند سال فقط توفیقی الهی و تکیه بر توانایی ها و چیزهای اندک و ناچیز شخصی داشتم.

آن سال ها، با خواندن قرآن و برخی کتاب ها، شب هنگام خواب هایی می دیدم و از آتش جهنم می ترسیدم. در آن زمان، آن حالت معنوی بهتر از الان بود. به خاطر دارم که بر نمازشب مداومت داشتم و از وقتی که مسئول شدم دیگر اهل نماز و این چیزها نیستم. (با خنده و مزاح) یعنی در آن موقع وقتی قرآن تلاوت می کردم یا نماز می خواندم یا به این موضوعات اهتمام داشتم، بسیار توجه و حضور قلب داشتم یعنی صفحه نفسم پاک بود و به این دنیا، محکم بسته و گرفتار نشده بودم. این در دوره خردسالی بود.

تاسف بیشتری که می خورم، از این است که تا زمان رفتنم به نجف، روزی پیش نیامد که من و پدر و مادرم و برادران و خواهرانم بر یک سفره جمع شویم و غذا بخوریم. بدین صورت بود که من و برادران و خواهرانم تنهایی غذا می خوردیم و پدر و مادرم در مغازه بودند. یا مادرم با ما غذا می خورد یا پدرم. اما همه خانواده ما ... به این بسنده می کنم که بر سر یک سفره غذا با هم رو به رو نشدیم. برای این که پدرم نماز صبحش را می خواند و به مغازه می رفت و ساعت دوازده شب برمی گشت. مادرم هم برای کمک به او می رفت که او اندکی استراحت می کرد یا نماز می خواند. طبعا این از خاطرات تلخی است که در بچگی از آن رنج می بردیم.

هیچ نشانه ای برای ایمان، بهتر از اخلاق خوب نیست

 پای سخنان استاد الهی قمشه ای

*
چطور می شود دل آدم پر از شادی حقیقی بشود؟ عملا اولین قدم چیست؟ این همه انبیا و اولیا یعنی شاعران آسمانی آمدند و ما را به شادمانی دعوت کردند. راه را هم نشانمان داده اند. چرا ما باید در کنار گنج از گدایی بمیریم در حالی که همه چیز داریم. چرا همت نکنیم و به جاهای خوب نرسیم؟

پایان تمام تلاش های انبیا، اخلاق است. پیامبر می فرماید من برای مکارم اخلاق مبعوث شده ام. هیچ نشانی برای ایمان بهتر از اخلاق خوب نیست. حدیث داریم که افضل مردم در ایمان کسی است که اخلاقش بهتر باشد.

*انبیا و اوصیا این خبر بزرگ(مرگ) را برای این آوردند که ما حالمان خوب بشود. اگر این خبر تصدیق نشود بقیه خبرها چه اهمیتی دارند؟ اگر در زندان به یک اعدامی پول زیادی بدهند ، با خود می گوید من با این پول چه کار کنم؟

در کلیله و دمنه داستانی داریم بدین شرح که: شتربانی از یک شتر مست فرار می کرد. رفت و در یک چاه پنهان شد. دیدی در یک سوراخی روبرویش یک کندوی عسل هست. چند ناخنکی زد و عسلی خورد.چند نیش هم خورد.

بعد دید در پایین چاه اژدهایی دهانش را باز کرده و منتظر است که او بیافتد. فکر کرد طنابی که به آن آویزان است محکم و مطمئن است. دید دو موش سیاه و سفید دارند طناب را می جوند.

این توصیف زندگی است. قرآن می فرماید با مرگ نزد پروردگارت می روی. نمی گوید می روی در قبر. بیشتر مردم از قبر می ترسند. ما الان در قبر هستیم. اگر بمیریم راحت می شویم. خبر مهم انبیا این است. این خبر است که دل را شاد می کند. این که از قبر شما را می ترسانند به خاطر اعمال است.

از زرتشت نقل کرده اند که هیچ سعادتی بالاتر از این نیست که وقتی داری می میری با خود بگویی من کسی را آزار نکرده ام و کسی از من نرنجیده است.

عربی آمد پیش پیامبر. پرسید: فمن یعمل مثقال ذره خیره یره؟ پیامبر گفت بله. پرسید: فمن یعمل مثقال ذره شراً یره؟ پیامبر  گفت بله. اصحاب گفتند عجب آدم بی توفیقی است. می نشستی و از سخنان پیامبر استفاده می کردی.

پیامبر فرمود این فرد با فهمیدن این مطلب فقیه شد. موضوع فهمیدن، تدبر و تعمق است. همین یک آیه می تواند مشکلات ما و جامعه بشری را حل کند.

دلیل علمی این موضوع هم این است که معلول از جنس علت است. از کوزه همان برون تراود که در اوست. تو که می دانی دروغ بد است، وقتی از دروغ پولی بدست می آوری آن پول باعث خیر و خوبی می شود؟

*در قرآن وعده داده شده که هر کس به خدا ایمان بیاورد و براساس همان مذهبی که دارد به او حیاط طیبه و پاک اعطا می کنیم.
تفاوت میان مذاهب بسیار جزئی است.مثلا نماز در همه مذاهب و ادیان هست. بالاخره ما باید با پروردگارمان صحبت کنیم. ولی نماز ما از نماز باقی ادیان کامل تر و زیباتر است. در نماز حرکات تناسب دارند و این یعنی هارمونی و این هارمونی یعنی هنر. مولانه می گوید ما در نماز سجده به دیدار می بریم، بیچاره آنکه سجده به دیوار ببرد.

ما تلاشی نمی کنیم. نماز را بر حسب عادت می خوانیم. این است که نمازمان معراجمان نمی شود. نماز امروز باید بهتر از دیروز باشد. عبادت می کنی بگذر ز عادت   نگردد جمع عادت با عبادت

یکی از من می پرسید ما چه کار کنیم که در نماز تماما فکرمان به چیزهای دیگر است. گفتم ما کل روز را به فکر کارهای دیگر هستیم. چند دقیقه می خواهیم به یاد خدا باشیم نمی توانیم. چون باید همیشه به یاد خدا باشیم تا آن چند دقیقه هم بتوانیم به یاد خدا باشیم. اگر دائما در زندگی به یاد خدا باشیم و معنی "بسم الله" و "ایاک نعبد" را به یاد داشته باشیم، نمازمان هم با توجه خواهد بود.

نماز ریتم دارد. تکرار دارد، فرد دارد، زوج دارد. ترکیبات هنری زیبایی در نماز هست. وقتی می گویی سبحان ربی العظیم و بحمده، خود به خود به تعظیم در می آیی و این در حالی است که به رکوع می روی. آدم وقتی زشتی زیاد ببیند، رویش اثر منفی دارد. فرد یک دیوار زشت ببیند می آید خانه سر همسرش فریاد می زند. آدم باید همیشه باید زیبایی ببیند. باید همیشه در باغ و بوستان بود. شهر و ساختمان ها و معماری باید زیبا باشد.نماز را بگذارید جلو از رویش معماری بکنید. نماز می تواند برای هزاران اثر هنری الهام بخش باشد. قرآن موزه تناسب و زیبایی است.

*ایمان به خدا و روز جزا که درست شد، عمل صالح هم درست می شود ولی تلاش و کوشش می خواهد. به این شکل که ما چند روز فطرت و نفس خود را محاسبه کنیم.شب که شد اعمال روزانه را مرور کنیم. با خود بگوییم این کارت خوب نبود پس بگذارش کنار! فیلم خودتان را بگیرید و بگذارید جلو خودتان. ببینید می خواهید این فیلم را جلوی همه پخش کنن؟ با فرزندم چطور برخورد کردم؟ با مادرم چگونه حرف زدم؟ اگر حاظر نیستی این فیلم را بقیه مردم ببینند یعنی خوب نیستی . این یک تعریف از تقواست. که تمام اعمالت را روی سرت بگذاری و بروی بازار دوری بزنی و شرمنده نشوی.

خداوند این امکان را به ما داده که هر روز خودمان را اصلاح کنیم. مغفرتی بالاتر از این هست که هر روز با محاسبه نفس می توانی خودت را اصلاح کنی؟

خوب حالا بعد از این که فرد مدتی محاسبه نفس کرد این قابلیت را پیدا می کند که با یک پیر، مرشد یا صاحب کرامتی برخورد کند. به پیر بگوید ما تا این جای راه را آمده ایم. کارهای ما درست است یا نه؟که پیر او را راهنمایی کند. انسان دو رول دارد. یکی ظاهری و یکی باطنی. باطنی عقل است و ظاهری پیامبر خدا. پیامبر همان رسول درونی است که بیرون آمده  تا همه او را ببیند. پس دو آینه مقابل ماست.( یک آینه روی تو و یک آینه عالم) اول آینه فطرت خودمان را بگذاریم جلوی خودمان. بعد هم مدد بگیریم از انبیا و اولیا که شاعران آسمانی اند.

*واقعا اگر می خواهید ثواب حقیقی ببرید، توصیه های قرآن را عملی کنید و وارد زندگی خود کنید. سعی کنید هر روز به یکی از دستورات قرآن عمل کنید.سعدی و حافظ و مولانا هم همین حرف ها را می زنند که این مطابق با همان فطرت درونی خودمان است.

* کتب آسمانی را مطالعه کنید! زبور داود(ع) خیلی زیباست. مناجات های بنده با خدای خودش است. ببینید داود چه علمی داشته. کتب آسمانی پیشین هم جزو کتب ماست. آن ها هنوز مسلمان نشده اند ما که قبلا مسیحی شده ایم. فردی به من گفت من کم کم دارم مسیحی می شوم. گفتم مسیحی هستی. سعی کن کم کم مسلمان بشوی!

مسلمانی مراتبی دارد که یک مرتبه اش مسیحیت است. جالب است بدانید که بحث یک پرفسوری در گلاسکو چه بود! "مسلمان بودن مسیح". چون مسلمانی درجات دارد و مسیح هم یک درجه از آن است. و درجه اتم واکمل مسلمانی رسول اکرم است. موسی، عیسی، ابراهیم و همه پیامبران مسلمانند.

*می گویند می رویم روضه. روضه یعنی باغ. ما برای کسی عزاداری می کنیم که در رفیع ترین رتبه بهشت ایستاده است. روضه، رفتن در باغ یک قدیس است. مجلس رو روضه را تبدیل کنیم به قدیس شناسی. ما در بیابان حیران و سرگشته هستیم. گرگ، طوفان و کلی نگرانی هم داریم. پناه می بریم به این باغ ها تا از برکات این باغ ها برخوردار بشویم.

*فردوسی می گوید: تو را دین و دانش رهاند نخست. یعنی دینی که توام با دانش باشد. نه توام با تعصبات و جهل.

* در خلقت به عده ای ابروی کمانی داده اند، به عده ای ابروی شمشیری داده اند و به عده ای هم ظاهری معمولی می دهند. این زیبایی ظاهری دست ما نیست. ولی می توانیم صورت اعمال خود را زیبا کنیم. سیرت زیبا داشته باشیم تا در آخرت این سیرت زیبا تبدیب شود به صورت زیبا.

قدیم می گفتند برای این که بدانی چگونه آدمی هستی ببین دوست داری به خواستگاری خودت بروی یا نه؟ خیلی ها با خود می گویند آخر من چه امتیازی دارم که به خواستگاری خودم بروم؟

خوب کاری بکن که دوست داشته باشی به خواستن خودت بروی! شیرین سخن بگو، با مردم خوش برخورد باش، مزاحمت ایجاد نکن. مگر نمی خواهیم خیر مردم به ما برسد؟ پس ما هم خیرمان را به آنها برسانیم.

چهل نکته کلیدی: چگونه آدم شویم؟!

چهل نکته کلیدی در باب انسان شدن از نصایح آیة الله امجد

1- هر وقت گرفتاری داشتید به سجده بیافتید و ذکر یونسیه را بگویید. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»

2- غیر از چهارده معصوم نمی‌شود از کسی دفاع مطلق کرد، حتی عرفا .

3- نگران کردن پدر و مادر - ولو یک دقیقه - گناه است. اگر می‌خواهی به منزل دیر بروی، زنگ بزن، اطلاع بده تا نگران نشوند.

4- ارزش‌ها باید ملاک باشد نه حزب و گروه. و الا بی دین می‌شویم.

5- همه چیز را ببازید تا برنده شوید .

6- اینقدر قرآن باید بخوانی تا بفهمی، وقتی فهمیدی، دیگر قرآن رهایت نمی‌کند.

7- نه مرید؛ نه مقام، نه کتابخانه؛ انسان موقع مرگ، اینها را با خود نمی‌برد!

8- متاسّفانه امروز در جامعه‌ی ما تعقّل خیلی کم شده آقا تعقّل؛ همین منشاء بسیاری از مشکلات هست.

9- این یک کلمه زندگی را شیرین می‌کند: «من مقصّرم»

10- در قیامت با این که خود جهنّم از بوی بد آکنده است، باز اهل جهنّم از بوی بد عالم بی عمل در اذیّتی مضاعف‌اند.

11- ترک و فعل خیلی مهم نیست، نیّت خیلی مهم است.

12- عمیق‌ترین حرف بنده این است: خدا هست.

13- بی خود این طرف و آن طرف نرویم هیچ کس غیر خدا کاره‌ای نیست.

14- خداوند گدای سمج را دوست دارد ولی در خانه خودش نه دیگران.

15- باید فقط برای خدا کار کرد ولو کم.

16- شما عزیزان با خصوصیّات نفس، آشنا نیستید! هیچ کس از عهده‌اش بر نمی‌آید، الّا خدا. بزرگان و نوابغ، زمین خورده‌اند.
مومن باید ترمز داشته باشد تقوا یعنی ترمز، آدم نمی‌تواند گاز بده بره، توی دره می‌ره، داغون می‌گردد.

17- زندگی مشترک بر اساس تعاون و همکاری و صفا و صمیمیّت است نه قانونمندی(به معنی خاص مضر).

18- وقار با تکبّر نباید اشتباه شود.

19- آن چیزی که نفس را آرام می‌کند، عشق است.

20- اگر کسی علم داشته باشد ولی حلم نداشته باشد، مضرّ است.

21- علامت علم این است که خودمان کنار گذاشته شویم.

22- هوای نفس هم مثل هوا، متغیّر است.

23- اگر انسان بازیگری را کنار بگذارد از اولیاء خدا می‌شود.

24- برای کسب اخلاص ، التماس از خدا لازم است.

25- آدم عاقل به غیر خدا اعتماد نمی‌کند.

26- با مردم با محبّت رفتار کنیم که محبّت بیشترین اثر را دارد.

27- انسان به اندازه هر نفس زدنش، می‏تواند به سمت‏ خدا راه داشته باشد. هر انسان، بی‏نهایت راه به سوی خدا دارد. یکی مریضخانه می‏سازد، یکی مسجد می‏سازد، یکی به فقرا کمک می‏کند، یکی می‏تواند نماز بخواند و ... همه اینها راههایی است که می‏تواند انسان را به خدا برساند. همه اینها راه خداست؛ ولی گرایشها فرق می‏کند . یکی از راه مهندسی، یکی از راه پزشکی، یکی از راه روحانیت و ... هر کسی از یک راهی باید برود. خود انسان راههای فراوان دارد. بهترین راه را باید انتخاب کرد به نسبت آن گرایش و طبیعتی که در هر کسی هست.»

28- به جوان می‌گیم ای جوان! من نمی‌خوام تو رو به سمت خودم جذب کنم. من فقط به تو یه حرف می‌زنم. تو اگه بمب بارون بشه چی کار می‌کنی؟ نمی‌ری پناهگاه؟ خوب این دنیا همونه. همه‌اش ظواهره. گول این ظواهر رو نخور. برو تو پناهگاه خدا. اونجا باش بمب بارون که تموم شد بیا بیرون زندگی کن. اینا زندگی نیست که اینا ظاهرش قشنگه، توش هیچی نیست.
قرآن نامه‌ی خداست، صحیفه سجادیه جواب این نامه است و نهج البلاغه شرح این نامه است.

29- اصلا در وادى خواب نباشید چون خواب خیلى پیچیده است. خیلى مشکل است. فقط اگر خوابتان خوب بود به فال نیک بگیرید. و اگر خواب بد دیدید، بگویید ان شاءالله چیزى نیست، ولى یک صدقه هم بدهید.
نماز

30- اعتماد به نفس یک حرف غلطى است، مال ما نیست. اعتماد به خدا درست است. ما نفسى در کارمان نیست. نفس چیست که بدان اعتماد کنیم؟ نفسى که هر لحظه در یک حالت متغیر است! فقط اعتماد به خدا مهم و مطرح است!

31- نماز را اول وقت‏ بخوانید. اگر بی حال هستید بگویید مى‏خواهم حتى با بی حالى نماز را در اول وقت‏ بخوانم. البته اگر دلایلى مثل برخورد با کلاس و ... هست مشکلى نیست ولى مثلا ما دور هم نشسته‏ایم و حرف مى‏زنیم؛ چون وقت نماز شد، بلند شویم، نمازمان را بخوانیم. به دوستانمان هم بگوییم معذرت مى‏خواهم من فعلا نماز دارم. در جایى نوشته بود آقاى مطهرى در وسط یک جلسه‏اى بلند شد و گفت وقت‏ خواب من شده! همه مسخره کردند، گفتند از خوابش نمى‏گذرد. نمى‏دانستند که او مى‏خواهد برود بخوابد که در دل شب با حال خوش بلند شود.

32- تمام فیوضات به دست امام حسین (علیه‌السلام) می‌باشد و پیشکارش حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) می‌باشد.

33- قرآن نامه‌ی خداست، صحیفه سجادیه جواب این نامه است و نهج البلاغه شرح این نامه است.

34- حزب الهی بی ترمز یعنی چه؟ بسیجی نور چشم همه می‌باشد باید ترمز داشته باشد. آخوند نور چشم همه می‌باشد باید ترمز داشته باشد. مومن باید ترمز داشته باشد تقوا یعنی ترمز ، آدم نمی‌تواند گاز بده بره، توی دره می‌ره، داغون می‌گردد.
اعتماد به نفس یک حرف غلطى است، مال ما نیست. اعتماد به خدا درست است. ما نفسى در کارمان نیست. نفس چیست که بدان اعتماد کنیم؟ نفسى که هر لحظه در یک حالت متغیر است! فقط اعتماد به خدا مهم و مطرح است!

35- درباره آیت الله العظمی بهجت: ایشان فرشته روى زمین هستند(بودند). ایشان در طفولیت هم معنوّیت را احساس می‌کرده است، و از جوانى اهل سیر و سلوک بوده‌اند. یکى از دوستان ایشان که با هم درس آقاى قاضى می‌رفتند، می‌گفت: «یک روز آقاى قاضى به موقع سر درس حاضر نمی‌شود، آقاى بهجت می‌گوید: ایشان حالشان خوب نیست، و یکایک حالات او را از خانه تا به درس بیان می‌کند. وقتى آقاى قاضى وارد محل درس می‌شوند، طرف آقاى بهجت می‌روند و می‌فرمایند: «امروز شیرین کارى کردى!»

36- پیامبر نیامده است ما دولا راست شویم، آمده است ما را ببرد آنجایی که خودش می‌باشد آنجایی که جبرئیل پر می‌اندازد جبرئیل رئیس ملائک آنجا نمی‌تواند برود.

37- هر چی می‌خوای از خدا فقط بگو: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!!

38- خدا می‌گوید چیزی در نزد من محبوبتر و عزیزتر از واجبات نیست کجا می‌روید سیر و سلوک؟ سیر و سلوک، واجبات و محرماته، مرد، مرد باشد واجباتش را انجام دهد و محرماتش را ترک کند به همه جا می‌رسد .

39- اگر قدرت داشتم خیلی از مجالس مذهبی را در این شهر تعطیل می‌کردم.

40- انسان به تفریح هم نیاز دارد انسان که یک بُعدی نیست چند بُعدی می‌باشد همه‌اش عبادت کنید خشک می‌شوید، همه‌اش مطالعه کنید چیزی نمی‌فهمید، علم همه جا محترم است منتهی علم انسان‌ساز علم توحید می‌باشد از اول تا آخر قرآن یک کلمه بیشتر نیست: نفی غیر ... .

گروه دین و اندیشه تبیان

رهبران موفق چگونه فکر می‌کنند؟

به همین ترتیب ما با ذهنی به دنیا آمده‌ایم که به ما اجازه می‌دهد همزمان دو فکر متناقض را در سر داشته باشیم و از آنها به شیوه‌ای خلاقانه استفاده کنیم. متاسفانه از آنجایی که انسان‌ها زیاد به این توانایی خود تمرین نمی‌دهند، متفکران یکپارچه انگشت شمارند.

دنیای اقتصاد: ما همواره در تلاشیم تا از اعمال رهبران موفق درس بگیریم. در حالی که باید سعی کنیم که از آنچه در فکر آنها می‌گذرد آگاه شویم؛ از روشی که آنها را قادر می‌سازد که از کشمکش میان ایده‌های متناقض به صورت نوآورانه استفاده کنند.

تمرکز بر اینکه یک رهبر چه کار می‌کند اشتباه است؛ چرا که در بسیاری از موارد کاری که در یک شرایط خاص صورت می‌گیرد در شرایط دیگری بی‌معنی به نظر می‌رسد، حتی اگر رهبر و سازمان، همان رهبر و سازمان قبلی باشند.
 
برای مثال جک ولش، مدیرعامل سابق جنرال‌الکتریک در ابتدا اصرار داشت که سازمانش صاحب بیشترین سهم بازار در صنعت خود باشد؛ در حالی که بعدها همین ولش قانونی را گذاشت که مدیران سازمان را مجبور می‌کرد سهم بازار سازمان را به بیش از 10درصد ارتقا ندهند. بدیهی است که در چنین مواقعی تلاش برای فهمیدن اینکه ولش به عنوان یک رهبر بزرگ چه کار کرده است، بسیار گیج‌کننده خواهد بود؛ چرا که او دو دیدگاه کاملا متناقض را در طول مدت رهبری خود در جنرال الکتریک دنبال کرده است.

پس کجا باید به دنبال یادگیری مهارت‌های رهبری بود؟ یک رویکرد بهتر و در عین حال دشوارتر تمرکز بر طرز فکر رهبر است، به این معنا که پیش فرض‌هایی که منجر به انجام کاری خاص توسط او شدند و نحوه فکر کردن او را مورد بررسی قرار دهیم. اکثر رهبران موفق در یک خصیصه با یکدیگر اشتراک دارند.
 
آنها توانایی نگه داشتن همزمان دو فکر کاملا متناقض در سرشان را دارند و سپس بدون اینکه بترسند یا به سادگی یکی از فکرهای موجود را انتخاب کنند، با خلاقیت از میان دو انتخاب متناقض موجود انتخاب سومی را می‌آفرینند که مشخصه‌هایی از هر دو انتخاب اول را به همراه دارد.

این توانایی فکری است که سازمان‌های بزرگ و رهبرانشان را از بقیه متفاوت می‌سازد. نام این نوع تفکر«تفکر یکپارچه» است و نوعی توانایی است که در اثر تمرین و تکرار حاصل می‌شود.

انسان‌ها با بسیاری از موجودات دیگر یک اختلاف بزرگ فیزیکی دارند: انگشت شست آنها در خلاف جهت سایر انگشتان‌شان است. همین تفاوت به ظاهر کوچک ما را قادر به انجام بسیاری از کارها می‌کند. کارهایی مانند نوشتن، فشار دادن یک میخ و ... درست است که این خصیصه در انسان‌ها ذاتی است؛ اما در صورتی که انسان برای استفاده از آن تلاش نکند (برای مثال سعی در نوشتن)، این توانایی هیچ کاربردی نخواهد داشت.

به همین ترتیب ما با ذهنی به دنیا آمده‌ایم که به ما اجازه می‌دهد همزمان دو فکر متناقض را در سر داشته باشیم و از آنها به شیوه‌ای خلاقانه استفاده کنیم. متاسفانه از آنجایی که انسان‌ها زیاد به این توانایی خود تمرین نمی‌دهند، متفکران یکپارچه انگشت شمارند.

سوالی که پیش می‌آید این است که پس چرا از چنین ابزار شگفت انگیزی به بهترین وجه ممکن استفاده نمی‌شود؟ پاسخ این است که استفاده از این توانایی ما را عصبی می‌کند. بسیاری از ما از ابهام و پیچیدگی حذر می‌کنیم و به دنبال آرامش ناشی از سادگی و وضوح هستیم. برای مواجهه با پیچیدگی دنیای اطراف‌مان هر جا بتوانیم از ساده‌سازی استفاده می‌کنیم.

به همین دلیل ما اکثرا نمی‌دانیم که با مدل‌های به ظاهر متناقضی که همه جا به سراغ‌مان می‌آیند چه کنیم. اولین راه‌حلی که به سراغش می‌رویم شناسایی مدل «درست» و حذف مدل «نادرست» است. گاه حتی از مدلی که انتخاب کرده‌ایم جانبداری می‌کنیم و سعی در اثبات درستی‌اش داریم، ولی به این ترتیب کل مدل دیگر و نوآوری‌هایی که با در نظر گرفتن همزمان آن با مدل انتخابی‌مان به دست می‌آوردیم را به طور کامل از دست می‌دهیم.

برای استفاده از این توانایی فکری باید تمایل ناخودآگاهمان به سوی سادگی و وضوح را به کناری بگذاریم. همان طور که مدیرعامل Procter &Gamble در پاسخ به این سوال که شما چگونه برنامه ای برای غلبه بر تناقض میان کم کردن هزینه‌ها و سرمایه گذاری در ایده‌های جدید ایجاد کردید؟ گفته بود: «ما در صورتی که از استراتژی «یا» استفاده می‌کردیم هرگز برنده نمی‌شدیم. همه می‌توانند از «یا» استفاده کنند.»

چهار مرحله تصمیم گیری

فرآیند تفکر یکپارچه چگونه است؟ متفکران یکپارچه گزینه‌های پیش رویشان را چگونه بررسی می‌کنند که آنها را به گزینه‌های جدید هدایت می‌کند. نه به همان دو گزینه قبلی؟ آنها این کار را از طریق چهار مرحله به هم وابسته و در عین حال مستقل انجام می‌دهند. مراحلی که مختص تفکر یکپارچه نیستند و هر فردی در زمان تصمیم‌گیری آنها را طی می‌کند. آنچه متفکران یکپارچه را متمایز می‌کند، رویکرد آنها به این مراحل است. این چهار مرحله و رویکرد متفکران سنتی و یکپارچه به آنها در شکل زیر نمایش داده شده است.

1 - مشخص کردن نقاط برجسته: اولین قدم مشخص کردن فاکتورهایی است که باید مدنظر داشت. تفکر سنتی به دنبال حذف هر چه بیشتر فاکتورهای موثر یا در نظر نگرفتن آنها در درجه اول است. ما برای اینکه از پیچیدگی و ابهام موضوعات بکاهیم، مشخصه‌های برجسته را از میان بقیه فاکتورها جدا می‌کنیم.
 
وقتی که تصمیماتی که گرفته‌ایم با شکست مواجه شدند، تازه متوجه عوامل مهمی می‌شویم که آنها را نادیده گرفته بودیم. درحالی که متفکران یکپارچه از شلوغی و پیچیدگی نمی‌هراسند و از آن استقبال هم می‌کنند؛ چرا که می‌دانند شلوغی باعث می‌شود هیچ موضوعی جا نماند و مساله به صورت کلی دیده شود. آنها پیچیدگی را دوست دارند؛ چرا که راه‌حل‌های بهتر را به همراه دارد.

2 - تحلیل علیت: در این مرحله ارتباط فاکتورهای گوناگون با یکدیگر مشخص می‌شود. متفکران سنتی از همان تفکر خطی همیشگی که ساده‌ترین نوع تفکر است استفاده می‌کنند و همه چیز را علت و معلولی می‌بینند. در حالی که متفکر یکپارچه از سوال کردن در مورد اعتبار ارتباطات در ظاهر بدیهی یا در نظر گرفتن ارتباطات چندسو یا غیر خطی ابایی ندارد.

3 - تجسم ساختار تصمیم: متفکران یکپارچه مسائل را به بخش‌های کوچک تقسیم نمی‌کنند و هر کدام از آنها را جداگانه حل نمی‌کنند. آنها مساله را به عنوان یک کل می‌بینند؛ اینکه اجزای مسائل چگونه در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و اینکه تصمیم‌هایی که می‌گیریم چگونه بر یکدیگر تاثیر می‌گذارند. آنچه مهم است این است که آنها ابعاد گوناگون مسائل را به صورت همزمان در ذهن‌شان نگه می‌دارند و ابعاد گوناگون را به صورت مجزا از بقیه در نظر نمی‌گیرند.

4 - یافتن راه‌حل: نتیجه همه این مراحل رسیدن به راه‌حل است. در بسیاری از موارد ما trade off‌های (بده بستان: به این معنا که با انتخاب میزانی از یک گزینه توسط مدیر از امکان انتخاب گزینه دیگر کاسته می‌شود) ناخوشایند را بدون شکایت می‌پذیریم؛ چرا که این بده بستان‌ها، به نظر بهترین راه‌حل می‌آیند.

این اتفاق به این دلیل می‌افتد که تمایل ما به سادگی ما را مجبور به نادیده گرفتن بسیاری از فرصت‌های موجود در مراحل قبل برای ایجاد راه‌حل‌های جدید و نوآورانه کرده است. در مقابل متفکر یکپارچه همواره به این موضوع فکر می‌کند که چیزی را از قلم نینداخته باشد. رهبری که از دیدگاه کل‌نگر استفاده می‌کند، به سادگی کشش‌هایی را که در فرآیند تصمیم‌گیری وجود دارند، می‌بیند.
 
اعمال لازم برای ایجاد چنین راه‌حل‌هایی (مانند به تعویق انداختن‌ها، ایجاد گزینه‌های جدید در آخرین لحظه، فرستادن تیم‌ها برای بررسی مجدد مسائل) ممکن است از خارج بسیار نسنجیده به نظر برسند. حتی ممکن است یک متفکر یکپارچه از گزینه‌هایی که به آنها رسیده است راضی نباشد و همه آنها را به سطل آشغال بیندازد و همه مراحل تفکر را یکبار دیگر از ابتدا طی کند، بنابراین در نهایت زمانی که یک راه‌حل خوب یافت می‌شود، مسبب آن، نپذیرفتن راه‌حل‌های قبلی از سوی متفکر یکپارچه بوده است، نه ساده بودن مساله یا شرایط.

جمع‌بندی

نتایج تفکر سنتی و یکپارچه به حدی با یکدیگر تفاوت دارند که به راحتی قابل مقایسه هستند. تفکر یکپارچه گزینه‌ها و راه‌حل‌های جدید را خلق می‌کند. تفکر سنتی بر راه‌حل‌های موجود تمرکز می‌کند و به نظرش راه‌حل‌های نوآورانه وجود ندارند. با تفکر یکپارچه خواست‌ها و آرزوهای شرکت در طول زمان رشد می‌کنند. با تفکر یکپارچه این فکر که زندگی به معنای پذیرفتن بده‌بستان‌های نه چندان دلچسب است، باعث کشته شدن آرزوها می‌شود. در نهایت اینکه متفکر سنتی ترجیح می‌دهد دنیا را همان طور که هست بپذیرد؛ در حالی که متفکر یکپارچه چالش‌های شکل دادن دنیایی بهتر را با آغوش باز می‌پذیرد.

شیخ خزعل و پایان حکومت تحت سلطه


اشغال ایران در جنگ جهانی اول توسط روسیه تزاری و انگلیس که بر اساس قرار داد 1907 پترزبورگ صورت گرفت، با انقلاب بلشویکی سال 1917 به اشغالی یکطرفه مبدل شد که در آن انگلیسی‌ها در وسیع‌ترین حجم پیشروی‌های نظامی در این جنگ خود را به قفقاز و آسیای مرکزی رساندند. پیروزی بلشویک‌های کمونیست در روسیه، آنها را وادار به تشکیل کمربند امنیتی از افغانستان تا ترکیه کرد که در ایران نیز پس از ناکامی قرارداد 1919 ژنرال آیرون ساید ، سایر نیروهای فعال طرفدار انگلیس مانند سر اردشیر ریپورتر و سیدضیاءالدین طباطبایی فعالانه در تشکیل دولت مقتدری مشارکت کردند که حاصل آن کودتای سوم اسفند رضاخان میرپنج و سیدضیاءالدین طباطبایی و قدرت‌گیری حکومت سیاه در تهران بود.

یکی از مهم‌ترین مسائل پیش‌روی رضاخان در این دوره برداشتن حکومت‌های ملوک‌الطوایفی در ایران و برقراری قدرت کامل دولت مرکزی در سراسر کشور با گسترش دامنه حضور ارتش و نیروهای امنیتی بود. در این ماموریت مهم یکی از چالش‌های اصلی که وی با آن روبه‌رو شد، حکومت محلی و قدرتمند شیخ خزعل در مناطق جنوبی خوزستان بود که از دو دهه پیش از آن با از میان برداشتن خونین پدر و برادران خود به صورت بسیار مستبدانه‌ای برقرار شده بود. این حکومت محلی که حمایت‌های انگلیس را به همراه داشت، در تداوم خود گرفتار تثبیت قدرت مرکزی رضاخان از یک‌سو و خواست‌های سیاسی انگلیسی‌ها از دیگر سو شد. بریتانیا به دفعات حمایت خود را از شیخ در برابر حمله و دخالت دولت مرکزی اعلام کرده بود. سال 1301ش‌/‌1922م در دوره ریاست الوزرایی قوام‌السلطنه و وزارت جنگی سردار سپه، رضاخان درصدد حمله و لشکرکشی به خوزستان برآمد، اما با وساطت سر پرسی لورن مقرر شد که شیخ نماینده‌ای به تهران اعزام کند تا مسأله مالیات معوقه شیخ به دولت مرکزی در جو مسالمت‌آمیزی حل شود و رضاخان هم قول داد تا مدتی نیرو به عربستان (خوزستان) نفرستد1 اما در تیرماه 1301ش به صورت پنهانی یک نیروی 400 نفره به خوزستان اعزام کرد2.نیروهای اعزامی در کوه‌های بختیاری در منطقه‌ای به نام شلیل، به وسیله عشایر بدوی کهگیلویه محاصره شده و در 28 تیر 1301ش تمام نیروهای دولتی طی درگیری‌هایی قتل عام یا خلع سلاح شدند3 و یکی از بدترین شکست‌های رضاخان رقم خورد.

پس از این ماجرا، رضاخان 3 اقدام مهم انجام داد که مقدمه‌ای بود برای سرکوبی نهایی خزعل. ابتدا با استخدام میلسپو آمریکایی و بازگذاشتن دست وی راه را برای مالیات‌گیری از شیخ که نقطه ضعف مهم وی بود باز گذاشت. این مهم با پادرمیانی لورن به مصالحه پرداخت 500هزارتومانی شیخ منجر شد. اقدام بعدی رضاخان گسیل یک دسته از نظامیان به شوشتر بود که در نقطه بسیار حساسی قرار داشت و سومین اقدام هم اعزام احمد کسروی به خوزستان برای تاسیس عدلیه بود.4

تهدید و حرکت

در شهریور 1304ش شیخ خود را آماده مقابله با دولت مرکزی کرد زیرا سپهبد احمدآقا امیراحمدی فرمانده لشکر غرب، خوانین لرستان را سرکوب و قتل‌عام کرد و راهی به سوی خوزستان شمالی باز کرد. غیبت لورن که در ماه عسل به سر می‌برد و آرنولد ویلسون در ایران موجب تسریع درگیری شد. اما پیام شخصی و شدیداللحن رمزی مک‌دونالد به رضاخان و توصیه‌هایی به خزعل برای برحذر‌داشتن شیخ از هرگونه اقدام شتابزده موجب آرامش موقتی شد. اما نامه رضاخان به شیخ مبنی بر بی‌اعتبار شدن همه فرامین مظفرالدین شاه در سال 1320ه.ق‌/‌1903م به شیخ، جرقه درگیری را روشن کرد5. شیخ همراه رؤسای قبایل عرب سوگند یاد کرد که تا لحظه مرگ از خود دفاع کنند. او خوانین لر و بختیاری را دعوت کرد و همچنین حاج رئیس التجار محمره‌ای را به پاریس فرستاد تا احمدشاه را به محمره دعوت کند. تلگرافاتی به مجلس و سفارت‌های خارجی و روحانیون فرستاد و رضاشاه را متهم به دشمنی با اسلام و شاه و قانون اساسی کرد6.

اگرچه رضاخان به اشتباه خود در لغو فرامین مظفرالدین شاه اقرار کرد ولی شیخ که خود را در موقعیت برتر‌ می‌دید، در جواب نامه رضاخان او را غاصب دانست و به عنوان نخست‌وزیر به رسمیت نشناخت و علناً به قیام مسلحانه علیه رضاخان و دولت مرکزی اقدام کرد7.

وضعیت به قدری خطرناک شد که دولت بریتانیا، سر پرسی لورن را بدون درنگ به ایران فرستاد تا مانع از لشکرکشی رضاخان به خوزستان و حل‌و‌فصل مسأله از راه مسالمت‌آمیز شود.

شیخ برای مقابله با رضا خان، کمیته قیام سعادت را به همراه تعدادی از خوانین جوان بختیاری، والی پشتکوه، حسین خان بهمئی و صولت الدوله قشقایی تشکیل داد. رضاخان به کمک سردار اسعد سوم وزیر پست و تلگراف توانست خوانین قدیمی بختیاری را از پیوستن به شیخ برحذر دارد، بنابراین به سردار ظفر مقام ایلخانی و به سردار جنگ مقام ایل‌بیگی عطا کرد8.

صولت‌الدوله قشقایی در آخرین لحظه با پیشنهاد و وساطت مستوفی‌الممالک و ملاقات با سرهنگ ساعدالدوله و سرهنگ کوپال و پذیرفتن نمایندگی مجلس از همراهی با شیخ صرف‌نظر کرد9. تنها ایل بهمئی گرمسیر به رهبری حسین خان بود که تا آخر با شیخ بود و تنها درگیری با قوای دولتی در منطقه وی رخ داد10.

سرانجام با وساطت و پافشاری لورن، سردار سپه و شیخ در اهواز با یکدیگر ملاقات کردند و شیخ امان‌نامه گرفت و در بصره اقامت کرد. توپ‌ها و قورخانه و مرکز حکومت خود را به مأموران نظامی واگذار کرد و متعهد شد که یک کرور پول به عنوان لشکرکشی به دولت بپردازد11. بعد از تسلیم شدن شیخ، ‌اگرچه وی همچنان در ظاهر قدرت داشت ولی در باطن تمام قدرت در دست مأموران دولتی و نظامی بود. رضاخان در ابلاغیه‌ها و اطلاعیه‌های خود به مردم خوزستان وعده وعیدهای دلفریب می‌داد، اما افسران و سربازان را برجان و مال و ناموس مردم حاکم کرد تا جایی که صدای احمد کسروی که از طرفداران سرسخت رضاخان بود، درآمد. وی در این باره می‌نویسد افسران از روزی که رسیدند به ظلم و ستم پرداختند و هریک از راه ‌دیگری به ثروت‌اندوزی پرداختند.

دستگیری شیخ خزعل

3 ماه پس از توافق میان خزعل و رضاخان به تهران خبر رسید که شیخ قصد خارج شدن از ایران و اقامت در بصره دارد. رضاخان از این خبر نگران شد و دستور دستگیری او را صادر کرد. رضاخان از این می‌ترسید که چنانچه خزعل دور از نظارت و دسترس او باشد، باز ممکن است دردسر درست کند، قبیله خود و قبیله‌های مجاور را به شورش وادارد و پادگان خوزستان پیوسته گرفتار آرام‌کردن آنها باشد12. رضاخان از شیخ خواست که به تهران بیاید ولی شیخ می‌ترسید که رفتن او دیگر بازگشتی نداشته باشد و دیگر مالک اموال و املاک خود نباشد، لذا از رفتن خودداری کرد13. به هرحال تمرد شیخ و اقدامات تحریک‌آمیز اطرافیانش از جمله عبدالمسیح انطاکی باعث توقیف و دستگیری شیخ شد14.

یکی از مهم‌ترین مسائل پیش‌روی رضاخان برداشتن حکومت‌های ملوک‌الطوایفی از جمله شیخ خزعل با گسترش دامنه حضور ارتش و نیروهای امنیتی بود

نحوه دستگیری شیخ غافلگیرانه و از پیش برنامه‌ریزی شده بود. شیخ از تیمسار زاهدی دعوت کرد که او را ملاقات کند. زاهدی با کسب اجازه از مرکز دعوت را پذیرفت. زاهدی قبل از حرکت از اهواز دستور داد که 40 سرباز از هنگ نادری به فرماندهی ستوان دوم صفرعلی نادری در اختیار سرگرد رومانی که رئیس ستاد نیروی خوزستان بود، قرار دهند و به سرگرد رومانی دستور داد که ساعت 10 شب وارد «فیلیه» شده، آدم‌های خزعل را خلع سلاح و پس از خروج فوراً به اهواز حرکت کند. سرگرد رومانی تلگراف دستور دستگیری خزعل را ابلاغ کرد و بنا شد که خزعل و پسر بزرگ و پیشکار او را دستگیر کرده و در معیت خود به اهواز ببرند که این طرح کاملاً عملی شد. بعد از ورود به اهواز و یکی دو روز توقف با اتومبیل از طریق شوش به دزفول اعزام و از دزفول در کنار گروهان هشت نادری به فرماندهی ستوان دوم فرخار توسط کجاوه به لرستان توسط ستوان دوم عین الله امیر باقری از هنگ بهادر به مرکز اعزام شد15.

به نظر می‌رسد شیخ در بصره بود و تیمسار زاهدی چندین مرتبه شخصاً به دیدار شیخ رفت و سوءظن وی را برطرف کرد، سپس زاهدی از اهواز به خزعل پیغام آورد که قصد رفتن به تهران دارد و مایل است که شیخ برای خداحافظی ومذاکره در امور، او را ملاقات کند. شیخ به طمع افتاد و فوراً‌ به «فیلیه» رفت16.

بعد از دستگیری شیخ، اعراب در دوم مرداد 1304ش شورش کردند و هرچه توانستند اموال قصر شیخ را غارت کرده و به عراق بردند. اهل خانه شیخ نیز با تمامی اثاثیه خود وارد خاک عراق شدند17. سر پرسی سایکس علت شورش را فساد افسران ایرانی و ظلم به رعایای خوزستان می‌داند و روزنامه‌های انگلیسی علت شورش را شایعه مرگ مشکوک شیخ دانستند18.

رضاخان بعد از دستگیری شیخ با وی به مدارا رفتار کرد و به او احترام می‌گذاشت و به عنوان نماینده مجلس مؤسسان از محمره و آبادان به همراه میرزا حسین خان موقر انتخاب شد که در این مجلس رؤسای قبایل دیگر همچون صولت‌الدوله، صمصام‌السلطنه، سردار محتشم و قوام‌الملک به تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی رأی مثبت دادند. شیخ تلاش کرد به بهانه بیماری چشم به خارج از کشور برود ولی رضاشاه با عنوان این که پزشک متبحر و ماهری از خارج به ایران خواهد آورد با پیشنهاد وی موافقت نکرد و سرانجام به دلیل بدبینی وی را همانند دیگر رجال سرشناس در شب چهارم خرداد 1315ش در 75 سالگی در منزلش توسط مأموران شهربانی خفه کرده و به قتل رساند.

کریم جعفری

منابع:

1 - سر پرسی لورن، شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، انتشارات فلسفه، چاپ اول، 1363 صص60 ـ 59.

2 - همان، صص46ـ 45.

3 - هوشنگ صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه، ترجمه پروانه ستاری، تهران: نشر گفتار، 1379، ص 239.

4 - محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج دوم، ص 35.

5 -مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج سوم، ص 163

6 -همان، ص 179 و بهار، پیشین، ص 150

7 - مکی، همان، ص 164

8 - جعفرقلی خان، امیربهادر (سردار اسعد سوم )، خاطرات سردار اسعد بختیاری، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات اساطیر، 1372، صص 37ـ 135 و علی صالح، اردوان ایلخان بختیاری، ماجرای قتل سردار اسعد بختیاری، تصحیح و پژوهش حمیدرضا الوند، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، صص 75ـ274.

9 - مکی، پیشین، ج سوم، ص 166.

10ـ مجیدی، پیشین، صص 16ـ412 و تقوی مقدم، پیشین، صص305ـ 299.

11ـ بهار، پیشین، ج دوم، ص 213.

12ـ سیروس غنی، برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها، ترجمه حسن کامشاد، تهران: انتشارات نیلوفر، چ دوم، 1378، صص76 ـ 368.

13ـ ذوقی، پیشین، ص 520.

14-Donald، Wilber، Rizashah phalavi، new york; hieksville، 1975،p100.

15ـ اقبال یغمایی، کارنامه رضاشاه کبیر، تهران: انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر، 1353، صص41ـ40.

16ـ نصرالله افطسی، « داستان دستگیری خزعل»، سالنامه دنیا، سال یازدهم، ص 151.

17ـ محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تلاش آزادی،تهران: انتشارات علمی، 1374، صص 14ـ411 و بهار، پیشین، صص14ـ213.

18ـ دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، گزیده اسناد خلیج فارس، ج دوم، تهران: واحد نشر اسناد، 1369، صص 68 ـ866.

نگاهی به ترورهای گروه فرقان

نگاهی به ترورهای گروه فرقان
پیشقراول ترور در ایران
در ساعت 22/40 شامگاه 11 اردیبهشت 1358 خورشیدی، آیت‌الله مرتضی مطهری از شاگردان و نزدیکان امام خمینی(ره) و عضو بلندپایه شورای انقلاب، در حالی که از جلسه این شورا در خانه دکتر یدالله سحابی خارج شده بود، هدف گلوله ناشناسی مسلح قرار گرفت و اندکی بعد، پس از انتقال به بیمارستان درگذشت.1

همان شب مرد ناشناسی که خود را عضو گروه فرقان معرفی می‌کرد، در تماس با روزنامه اطلاعات مسؤولیت این ترور را به عهده گرفت. در نزدیکی محل ترور نیز اعلامیه‌ای پیدا شد که در آن، این عبارت به چشم می‌خورد: اعدام انقلابی مرتضی مطهری به وسیله گروه فرقان2 این دومین باری بود که نام این گروه به عنوان عامل ترور به گوش می‌رسید. سوم اردیبهشت ماه نیز سرلشگر ولی‌الله قره‌نی نخستین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب در خانه مسکونی‌اش به‌ وسیله همین گروه ترور شد و در دم به قتل رسید.3

هر دوی این افراد، کسانی بودند که با گروه‌های چپ مارکسیستی مخالف بودند. آیت‌الله مطهری سال‌ها در دانشگاه و منابر با تألیف رسالات تحقیقی به رد مکتب مارکسیسم پرداخته بود و سرلشگر قره‌نی از سوی گروه‌های چپ بویژه چریک‌های فدایی خلق به همکاری با رژیم پهلوی در وقایع سال 1332 متهم شده بود.4

امام خمینی(ره) در روز 15 اردیبهشت طی سخنانی در جمع عده‌ای از پاسداران و پرسنل شهربانی گفت: آمریکا بد گمان کرده است که با کشتن و ترور می‌تواند کاری انجام دهد. کمونیست‌های ساختگی بد خیال کرده‌اند. مکتب‌های انحرافی بد گمان کرده‌اند. ریشه‌های گندیده سابق خیال کرده‌اند که می‌توانند با ترور جلوی احساسات ملت ما را بگیرند. احساسات را فزون کرده‌اند. باز حساب‌هایشان باطل شد.5

مهندس مهدی بازرگان، رئیس دولت موقت نیز در پیامی که به مناسبت هفتمین روز ترور آیت‌الله مطهری منتشر کرد، خاطر نشان کرد: آیت‌الله مطهری پیش از آن که آخرین خدمات خود را انجام دهد، به تلافی مبارزات صادقانه چندین ساله‌اش علیه مارکسیسم با گلوله ضد اسلام و ضد انقلاب شهید شد.6

اما تندترین مواضع توسط حجت‌الاسلام هاشمی‌رفسنجانی، عضو شورای انقلاب ابراز شد که در سخنانی گفت: با کمال پررویی بلندگوهایشان فریاد می‌زند و انتخابات و رفراندوم ما را تحریم می‌کنند. اسلحه به دوش گرفته‌اند، مراکز دولتی را قبضه کرده‌اند، آزادانه در خیابان حرکت می‌کنند و ذخایر انقلاب ما را ناجوانمرانه در دل شب به خاک و خون می‌کشند. اینقدر مردم گفتند اسلام پیروز است و کمونیسم نابود است. چرا این شعار را ما بصراحت از تلویزیون نشنیدیم... اگر ما به مردم نصیحت نکنیم، اگر رهبر عظیم‌الشأن ما از مردم نخواهد که آرام بمانند، می‌دانید که در مقابل یک خون با شما چه می‌کنند؟7

گروه فرقان آغاز گر تروریسمدر تاریخ جمهوری اسلامی بود و موفقیتش در از میان برداشتن چهره‌های مؤثر انقلاب، موجبات روی آوردن دیگر گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی به ترور را فراهم آورد

با در نظر گرفتن این واقعیت که بسیاری از گروه‌های چپ از مشی مسلحانه برای رسیدن به اهداف خود حمایت می‌کردند در ماه‌ها و سال‌های بعد نیز در برابر جمهوری اسلامی دست به اسلحه بردند. تحقیقات بعدی نشان داد که ترور آیت‌الله مطهری و سرلشگر قره نی به‌وسیله گروه کمتر شناخته شده فرقان با اندیشه‌های التقاطی و به ظاهر اسلامی صورت پذیرفته است. این گروه، آغاز گر تروریسم در تاریخ جمهوری اسلامی بود و موفقیتش در از میان برداشتن چهره‌های مؤثر انقلاب، موجبات روی آوردن دیگر گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی به ترور را فراهم آورد.

ترورهای گروه فرقان که تا نیمه دوم سال 1358 با شدت ادامه پیدا کرد و محکومیت آن از سوی همه جناح‌های سیاسی تأثیری بر سرکردگان این گروه نگذاشت. برای مثال، ترور آیت الله مطهری توسط اکثر قریب به اتفاق گروه‌های سیاسی محکوم شد که از آن جمله می‌توان از حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز تهران، نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق، چریک‌های فدایی خلق، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جبهه دموکراتیک ملی، حزب توده، سازمان انقلابی جنبش مسلمانان مبارز، حزب جمهوری خلق مسلمان، حزب جمهوریخواه، حزب پان ایرانیست، کنفدراسیون جهانی محصلین، جبهه ملی ایران و سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر نام برد8که تقریبا تمامی گرایش‌های سیاسی موجود در جامعه را در برمی گرفتند. در واقع، ترورهای فرقان آنچنان بی‌منطق جلوه می‌کرد که هیچ گروهی نمی‌توانست (حتی در صورت موافقت پنهانی) از محکومیت آن خودداری کند.

یک ماه بعد در 14 خرداد 1358 سومین ترور گروه فرقان با سوءقصد به جان حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی رقم خورد. اما وی با وجود برداشتن جراحت از این حادثه جان سالم به در برد.9 بار دیگر موجی از محکومیت جامعه را فراگرفت و چون خطر فرقان بسیار جدی تلقی می‌شد، امام خمینی در پیامی از پاسداران انقلاب خواست که به محافظت از جان شخصیت‌های انقلابی بپردازند و رفت و آمدهای مشکوک را زیر نظر بگیرند.10

باز هم یک ماه و چند روز بعد در 16 تیر 1358 ترور دیگری از گروه فرقان رخ داد. این بار محمد تقی حاج طرخانی از بنیانگذاران مسجد قبای تهران و از مبارزان قدیمی ترور و شهید شد. عاملان این ترورپس از دستگیری انگیزه ترور حاج طرخانی را مسائل سرمایه داری، ارتباط وی با محافل ارتجاعی و استفاده از سرمایه برای وجیه‌المله شدن اعلام کردند11 با وجود این، دو روز پس از ترور، اطلاعیه‌هایی نزدیک خانه حاج‌طرخانی با آرم گروه فرقان پیدا شد که در آن نوشته شده بود ترور حاج‌طرخانی به اشتباه صورت گرفته و هدف شخص دیگری به نام علی‌اصغر حاج‌طرخانی بوده است، کسی که اموالش از سوی دولت موقت، ملی اعلام شده بود.12

در هفته‌ها و ماه‌های بعد، ترورهای دیگری به‌دست گروه فرقان صورت پذیرفت. 20 تیرماه یک گروه سه نفره که اقدام به شناسایی خانه عباس امیرانتظام، معاون نخست وزیر دولت موقت کره بودند، دستگیر شدند و اعتراف کردند که از سوی گروه فرقان مامور ترور وی بوده‌اند. 13 24 تیرماه حجت‌الاسلام سید رضی شیرازی ترور شد اما خودش بر این باور بود که به اشتباه و به جای فرد دیگری (که احتمالا از مسوولان کمیته و عضو جامعه روحانیت مبارز بوده) ترور شده است.14 30 تیر 58 سید محسن بهبهانی از مجریان برنامه‌های مذهبی رادیو تلویزیون در دوره پهلوی به اتهام همکاری با رژیم گذشته و طرفداری از آیت‌الله ابوالقاسم کاشانی ترور و در دم کشته شد.15 17 مردادماه احمد لاجوردی رئیس گروه صنعتی بهشهر با انگیزه مبارزه با سرمایه‌داران، ترور و به شدت مجروح شد.16

و در چهارم شهریور ماه حاج مهدی عراقی از مبارزان پیش از انقلاب و رئیس امور مالی روزنامه کیهان هدف قرار گرفت. او و پسرش حسام که همراه هم بودند، در دم شهید شدند و دیگر همراهشان حسین مهدیان (مدیر موسسه کیهان) مجروح شد. اطلاعیه‌ای که درباره این ترور از سوی فرقان منتشر شد، روشن ساخت که هدف ترور نه عراقی که مهدیان بوده است اما چون عراقی و فرزندش نیز با مهدیان بوده‌اند، هدف گلوله قرار گرفته‌اند. 17 اما عاملان ترور پس از دستگیری، ترور عراقی را نیز جزیی از برنامه خود دانستند. آنها مدعی بودند که مهدیان را به عنوان سرمایه‌داری که با آخوندیسم همکاری دارد و عراقی را به اتهام وابستگی به محافل ارتجاعی و همکاری شدید با نظام جمهوری اسلامی ترور کرده بودند.18

هفدهم مهرماه حجت‌الاسلام محمد باقر دشتیانه، سرپرست کمیته انقلاب اسلامی منطقه 13 تهران ترور شد و جراحت برداشت19 و در 22 همان ماه هانس یوآخیم (تبعه آلمان) رئیس حسابداری و معاون مدیرعامل شرکت داروسازی ایران مرک به قتل رسید. فرقان در اطلاعیه خود، او را به جاسوسی برای دولت آلمان متهم کرده بود.20

همه این ترورها در تهران صورت پذیرفتند و در شرایطی که گمان می‌رفت گروه فرقان نفوذ و امکاناتی خارج از تهران ندارد، در 10 آذر 1358 آیت‌الله سید محمد قاضی طباطبایی نماینده امام خمینی و امام جمعه تبریز، در این شهر هدف حمله ضاربان مسلح وابسته به گروه فرقان قرار گرفت و جان باخت.21

در 27 آذر 58 یکی از مهم‌ترین ترورهای گروه فرقان اتفاق افتاد و بر اثر آن، حجت‌الاسلام محمد مفتح استاد و رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تهران همراه با دو محافظ خود به طرز فجیعی در محل این دانشکده به شهادت رسید.22 ترور مفتح بار دیگر گروه‌های سیاسی با گرایش‌های مختلف را در محکومیت اقدام گروه فرقان بسیج کرد.23 دیگر مهم نبود که گروه فرقان چه انگیزه‌ای را برای این ترور مشخص کند، زیرا مشخص بود که کوچک‌ترین سوءظن یا حتی سوءتفاهم این گروه نسبت به اشخاص موجب ترورشان در اولین فرصت ممکن خواهد شد. در 14 دی، فقیه ایمانی از روحانیان اصفهانی به‌وسیله گروه فرقان ترور شد.24 آنگاه پس از یک وقفه نسبتا طولانی حجت‌الاسلام قاسم روحانی، روحانی منتقد و مخالف سرسخت دکتر علی شریعتی، در 59/5/5 هدف سوء قصد فرقان قرار گرفت و به قتل رسید. 25 در 2 دی 59 آیت‌الله موسوی‌اردبیلی، دادستان کل کشور و عضو برجسته حزب جمهوری اسلامی ترور شد اما جان سالم به در برد. این نخستین ترور فرقان بود که بر اثر انفجار بمب صورت می‌گرفت26 و تحقیق چندانی نیز درخصوص آن صورت نپذیرفت. با توجه به این که بعدها در سال 1360 گروه موسوم به مجاهدین خلق (منافقین) آیت‌الله خامنه‌ای را ترور کردند و سپس به دروغ اطلاعیه‌هایی با امضای فرقان منتشر ساختند و مسؤولیت ترور را به عهده گرفتند، دور از نظر نیست که ترور آیت‌الله اردبیلی نیز کار این گروه بوده باشد.

این شاید واپسین ترور گروه فرقان بود و با دستگیری اعضای این گروه، عملیات ترور آن کاهش یافت. با وجود این فرقان توانست جوی از هراس و نامنی را در نخستین ماه‌های پس از انقلاب اسلامی به وجود آورد و پیشقراول ترور در تاریخ جمهوری اسلامی باشد. بویژه آن که اثرات برخی ترورهای این گروه همچون ترور آیت‌الله مطهری و آیت‌الله مفتح تا امروز جبران‌ناپذیر است.

رضا حسینی

پی نوشت:

1ـ روزنامه اطلاعات، 12/2/58، ص 2

2ـ همان جا

3ـ روزنامه اطلاعات، 4/2/58، ص 8

4ـ روزنامه اطلاعات، 17/1/58، ص 2

5ـ روزنامه کیهان، 12/2/58، ص2

6 ـ بازرگان، مهدی: مسائل و مشکلات اولین سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، گردآورنده و ناشر مهندس عبدالعلی بازرگان، تهران، 1362، ص 36

7ـ اطلاعیه سازمان چریک‌های فدایی خلق با عنوان پاسخ مستدل به نطق حجت‌الاسلام رفسنجانی 22/2/58

8ـ روزنامه کیهان، 12/2/58، ص2

9ـ روزنامه اطلاعات، 5/3/58، ص2

10ـ صحیفه نور، ج6، ص 284

11ـ روزنامه انقلاب اسلامی، 17/4/58، ص یک و آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند شماره 344

12ـ روزنامه اطلاعات، 17/4/58، ص2

13ـ روزنامه اطلاعات، 24/4/58، ص یک

14ـ روزنامه اطلاعات، 25/4/58، ص15

15ـ روزنامه کیهان، 30/4/58، ص یک

16ـ روزنامه انقلاب اسلامی، 18/5/58، ص 11

17ـ روزنامه انقلاب اسلامی، 5/6/58، ص 3

18ـ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند شماره 344

19ـ روزنامه اطلاعات، 18/7/58، ص 2ـ1

20ـ همان منبع، 30/7/58، ص 2

21ـ همان منبع، 13/8/58، ص 2

22ـ روزنامه کیهان، 27/9/58، ص2

23ـ همان جا، ص 3

24ـ روزنامه اطلاعات، 17/10/58، ص11

25ـ روزنامه کیهان، 6/5/59، ص3

26ـ روزنامه کیهان، 2/10/59، ص