بیش از 30 سال قبل یکی از مهمترین اندیشمندان در
زمینه همگانیکردن علم این پرسش را مطرح کرد که آیا دنیا قابل درک است ؟ و سپس
درصدد برآمد که به آن پاسخ دهد.
نمیدانم
کارل ساگان را میشناسید و با فعالیتهایش آشنا هستید یا خیر، اما این پرسشی بود که
او مطرح کرد و در نوشتهای کوتاه از کنار آن گذشت. هر چند این سوال در اصل ساخته و
پرداخته ساگان هم نبود. او این پرسش را از اسلاف یونانی خود در بیش از 2000 سال قبل
به ارث برده بود و البته از دید من، این پرسش به شیوهها و بیانات گوناگون در طول
تاریخ بشریت طرح شده و پاسخ هم داده شده است.
بیایید کمی درباره واژههایی که این پرسش را شکل میدهند بیشتر بدانیم. دنیا چیست؟
کائناتی که خوب است ما درک کنیم کدام است؟ چه اندازهای دارد؟
دنیا که میتوان آن را عالم بزرگ مقیاس (macro cosmos) نامید مجموعهای عظیم و
بسیار متنوع شامل همه آن چیزی است که در تصور ما میگنجد. کهکشانها بزرگترین ذرات
این دنیا هستند. شاید بتوان آنها را یاختههای اصلی دنیای بزرگ مقیاس خودمان
بنامیم. کهکشانها مجموعههایی بزرگ هستند که شامل ستارگان و سحابیها (سازندگان
ستارهها) میشوند و البته به جز آنها هر چیز دیگری را در این دنیا در خود جا
دادهاند. این سازههای کیهانی بزرگ اندازههایی غیرقابل تصور دارند. مثلا راه شیری
که کهکشان خودمان است و ما به همراه منظومه شمسیمان درون آن به سر میبریم کهکشانی
متوسط از گونه کهکشانهای مارپیچی است. راه شیری را میتوانید یک بیضی بزرگ فرض
کنید که قطر آن بیش از 110 هزار سال نوری است. یعنی برای طی کردن عرض این کهکشان با
سرعت نور (بالاترین سرعتی که در دنیای مادی میتوان تصور کرد) باید بیش از 110 هزار
سال زمان صرف کرد، اما در دنیایی که ما از آن به عنوان دنیای بزرگ مقیاسمان نام
بردیم کهکشانهایی به مراتب بزرگتر از راه شیری هم وجود دارد. کهکشانهای با ابعاد
بزرگتر و البته در تعداد بسیار زیاد. امروزه براساس آخرین برآوردهایی که از تعداد
کهکشانها داریم بیش از 170 میلیارد (170.000.000.000) کهکشان باید در دنیا وجود
داشته باشد. هر چند امروزه این رقم خیلی بیش از این هم اعلام میشود. از سوی دیگر
درون هر کهکشان بیش از 100 میلیارد (100.000.000.000) ستاره وجود دارد. این اعداد
واقعا نجومی هستند یعنی با یک حساب سرانگشتی متوجه میشویم که در دنیای بزرگ مقیاسی
که ما تاکنون قادر به دیدنش هستیم بیش از 17.000.000.000.000.000.000.000
(17سکتلیون) ستاره وجود دارد. (حاصل ضرب تعداد ستارگان در تعداد کهکشانها) و البته
توجه دارید که گفتم آنچه که تاکنون قابلیت دیدنش را داشتهایم. ما امروزه میدانیم
(براساس شواهد کاملا محکم فیزیکی) که مقدار بسیار زیادی ماده در دنیا وجود دارد که
ما هنوز آنها را ندیدهایم (دیدن به معنی آشکارسازی با ابزارهای فیزیکی و نجومی)
این ماده مرموز که با نام ماده تاریک شناخته میشود بیش از 4 برابر دنیای قابل دیدن
ما جرم دارد. یعنی اگر مثلا این ماده تاریک را هم همسان با کهکشانها و ستارههای
موجود فرض کنیم بنابراین تعداد ستارگانی که از ماده تاریک ساخته شدهاند بیش از
68.000.000.000.000.000.000.000 (68سکتلیون) ستاره به رقم بالا اضافه خواهد شد، اما
دنیای ما فقط از ستارهها ساخته نشده است. سیارهها، سحابیها، اجرام غیرستارهای
دیگر، اتمها و مولکولها و مواد معدنی و آلی دیگر و هزاران و میلیونها ماده و جرم
و شکل دیگر این دنیای بزرگ مقیاس را تشکیل دادهاند. سوال این است که آیا توده مغزی
ما با جرمی که فقط کمی بیشتر از یک کیلوگرم ماده دارد میتواند چنین دنیای عظیمی را
شناسایی کند، آن را درک کند و روابط آن را شناسایی کند؟ آیا ما با چنین مغزی امکان
این را داریم که درک صحیحی از دنیای پیرامونمان داشته باشیم؟
بیایید در نخستین بخش از پاسخی که به این پرسش اساسی میدهیم فقط از منظر کمی به آن
بپردازیم. مثلا بیایید ببینیم اصلا مغز ما آدمها (به عنوان مهمترین ارگان پردازش
و ذخیره اطلاعات) توان دریافت این حجم داده را دارد یا نه.
مغز از مجموعهای از سلولهای عصبی تشکیل شده است. نورونها یا سلولهای عصبی مغز
وظیفه دریافت و پاسخدهی به همه دادههای محیط پیرامون را دارد. در مغز ما آدمها
در حدود 10 به توان 11 نورون وجود دارد
این سلولهای عصبی همچون مدارهای الکترونیکی هستند که جریان دادهها و انتقالات و
تبادلات آنها را میسر میسازند، اما نورونها در انجام این وظیفه مهم تنها نیستند.
هر نورون از مجموعهای از رشتههای ریز متصل تشکیل میشود به نام دندریتها. آنها
همچون کلیدهای ریزی هستند که نورونها را به شیوههای مختلف و در مدارهای گوناگون
به هم دیگر وصل میکنند. این دندریتها هستند که با برقراری اتصال یا قطع کردن
جریان عصبی میتوانند همچون صفر و یکهای رایانهای اطلاعاتی را شکل دهند که در مغز
ما ثبت میشوند و باقی میمانند یا تحلیل میشوند یا فراموش میشوند و به نیستی
میرسند. هر نورون در حدود 1000 دندریت میتواند داشته باشد یعنی مغز ما آدمها در
حدود 100.000.000.000.000 (100 تریلیون) دندریت دارد.
حال اگر فرض کنید که هر دندریت شامل یک بیت داده باشد معنی این اعداد این است که
مغز ما فقط میتواند 10بهتوان 14 بیت داده را در خود جای دهد. این را مقایسه کنید
با تعداد ستارگان عالم... مغز ما کمتر از یک 100 تریلیونیم از کل دنیا را میتواند
در خود جا دهد. از آن عجیبتر این که مثلا یک دانه بلور نمک بیش از تمام ظرفیت مغز
ما اطلاعات در آن نهفته است. بنابراین به نظر نمیآید که ما بتوانیم حتی بخش کوچکی
از دنیا را درک کنیم و آن را تحلیل کنیم. پس چه اتفاقی میافتد؟ این همه علمورزی و
انجام برنامههای علمی و پروژههای گرانقیمت ملی و بینالمللی برای چیست؟ اگر ما
حجم و ظرفیت دادههای مغز ما حتی از یک بلور نمک کمتر است، پس چگونه ادعای شناخت
دنیا را خواهیم داشت؟
پاسخی که برای این پرسش و ادعا وجود دارد در اصل مفهوم علم نهفته است. علم
مجموعهای از دانستنیها نیست که برای شناخت دنیا به آنها نیاز داشتیم. علم بدنه
دانایی است. علم شیوههای تحلیل است.
بنابراین وقتی میخواهیم یک بلور نمک را مورد شناسایی قرار دهیم یا دنیای بزرگ
مقیاس را بشناسیم لازم نیست به تعداد ستارگان و دادههای مرتبط با آن دندریت داشته
باشیم. کافی است برای شناختن دنیا (بزرگ مقیاس یا کوچک مقیاس، فرقی نمیکند) قوانین
و ضوابط دنیا را بشناسیم. با دانستن تعداد کمی از این قوانین میتوانیم کل دنیا را
مورد شناسایی قرار دهیم.
خوشبختانه ما در دنیایی زندگی می کنیم که دارای قانون است. دنیای ما پر است از
ضوابطی که همه دنیا را شکل داده است و کافی است که ما این قوانین را کشف کنیم. اگر
چنین کنیم یعنی پا به حیطه علم گذاشتهایم و اگر چنین نکنیم یعنی حیطه دانش را
نشانه گرفتهایم. کشف و شناسایی دنیا نیازی به دندریتهای بیشمار ندارد کافی است
قوانین دنیا را کشف کنیم تا دنیا کشف شود.
تشنگی در طول روزهداری آن هم در روزهای گرم سال
بیشتر ما را اذیت میکند اما چگونه میتوانیم تشنگی را مهار کنیم؟ به طور کلی بدن
انسان در شرایط محرومیت از آب، حداکثر تلاش خود را میکند تا آب باقیمانده در بدن
را حفظ کند.
در نتیجه اگر دمای بدن فرد طبیعی بوده و فعالیت شدید هم نداشته باشد، تا بیش از 3
روز با شرایط کمآبی کنار میآید، اما موضوع مهم آن است که چگونه و چه نوع موادی را
در وعده افطار یا سحر مصرف کنیم تا کمتر احساس تشنگی کنیم.
از جمله موادی که برای کنترل تشنگی باید از آن پرهیز کرد مصرف قند و نمک است. این
مواد میتوانند از همان ساعات اولیه روز در بدن کمآبی ایجاد کنند. غذاهای کنسروی،
انواع ساندویچها، بادمجان، فلفل، کله پاچه، سیراب شیردان، تنقلات شور و بسیار
شیرین و همچنین برخی از انواع سبزی خوردن در وعده سحر در طول روز میتواند ما را
تشنهتر کند.
از سوی دیگر برخی از غذاهای پروتئینی مانند گوشت، حبوبات یا سویا به دلیل آن که
برای متابولیسم و دفع نیاز به آب زیادی دارند، بیشتر باید در وعده افطار و قبل از
سحر مصرف شوند.
در مورد ادویهجات و غذاهای تند و محرک نیز باید گفت این نوع غذاها به دلیل آن که
عرقزا بوده و خون را به سطح بدن هدایت کرده و باعث تعریق و دفع آب بیشتر از بدن
میشوند، مصرف آنها در سحر توصیه نمیشود.
معمولا غذاهای آبدار مانند سوپ، آشهای ساده، انواع خورش، خوراکهای آبدار،
سبزیجاتی چون کاهو، خیار، اسفناج و میوههای فصل همگی گزینههای مناسبی برای تشنه
نشدن به شمار میروند.
این که غذای سحری حتما پختنی باشد یا حاضری، چندان مهم نیست. چیزی که اهمیت دارد
این است که غذای تهیه شده کمنمک، کمشیرین و از گروه غلات انتخاب شدهباشد.
غلات نهتنها برای هضم و دفع نیاز چندانی به آب ندارند بلکه میتوانند مقدار زیادی
آب را به خود جذب کرده و در ساعات روزهداری کمک شایانی به فرد روزهدار کنند.
همچنین بهترین نوشیدنی در سحر آب، چای کمرنگ، آبمیوه طبیعی، آب هندوانه و شربتهایی
چون شربت خاکشیر، تخم شربتی و شربت آبلیمو در صورت شیرینی کم آنها است. دانههای
تخم شربتی و خاکشیر وقتی در مجاورت آب قرار گیرند، میتوانند چندین برابر وزن خود
آب جذب کرده و متورم شوند. در نتیجه این دانهها آب زیادی را در خود نگهداشته و
وقتی بدن با کمآبی مواجه میشود، از ذخیره آب آنها برای تامین آب بدن استفاده
میشود. از طرفی، نوشیدن آب زیاد در وعده سحر نه تنها به رفع تشنگی کمک نمیکند
بلکه میتواند موجب رقیق شدن شیره معده و اختلال در هضم غذا شود.
سحری را حذف نکنید
متاسفانه بسیاری از افراد وعده سحری را از برنامه غذایی خود حذف میکنند، اما باید
بدانند که ضعف بدنی، سردرد، بوی بد دهان، افت قند خون، کاهش فشار خون و عصبانیت در
طول روز از عواقب نخوردن سحری است.
افت فشار خون میتواند خستگی، کم شدن انرژی، سرگیجه و ظاهر رنگ پریده را ایجاد کند.
در اثر کاهش قند خون نیز تعریق زیاد، احساس لرز، تپش قلب، کاهش تمرکز و سردرد عارض
میشود. بنابراین حتیالمقدور وعده سحر را خصوصا در این فصل که ساعات روزهداری
طولانی است فراموش نکنید واگر هم برای خوردن سحری چندان اشتهایی ندارید این وعده را
با میوه و سالاد کاهو شروع کنید تا اشتهایتان باز شود.
چای، چای سبز، آب معدنی، قهوه نسکافه، کاپوچینو، کافه میکس یا...
قدرت تطبیق با محیط چه اهمیتی دارد؟
سوال: یکی از علل نارضایتی بشر از زندگی و کار، امکان تطبیق او با محیط است. بررسی بیشتر در این موضوع اهمیت زیادی دارد.
چرا انسان ضعیفالجثه توانسته است بر کرة زمین حاکم مطلق و بلامنازع گردد و دایناسورهای قویهیکل منقرض شدند؟ البته هرچند پاسخ این سوال {قدرت تفکر انسان} است، اما چه جنبه این قدرت تفکر بوده است؟ آیا {قدرت تطبیق انسان با محیط} بوده است! انسان تنها موجودی است که از قطب شمال و جنوب یخبندان مطلق تا صحراهای سوزان عربستان و جنگلهای آمازون و آسمانخراشهای نیویورک و اکنون کرة مریخ زندگی کند. قدرت تطبیق با محیط، انسان را اینچنین توانگر ساخته است. اگر ما انسانها این قدرت خود را بیشتر افزایش دهیم مسلمأ قدرتهای بیشتری را پیدا میکنیم. اگر من بتوانم در شرایطی که رئیسی دارم که در بسیاری از نظراتش با من متفاوت است، کار کنم و از کارم لذت ببرم، از کارم ناراضی نباشم، «آرزوی همراه با حسرت» از نداشتن کار مناسب دیگری نداشته باشم، درحضور دیگران مسائل کارم را بصورت مشکلات لاینحل نبینم و درنتیجه متناوبأ غر زدن و سایر گفتارها و رفتارهای ناشی از نارضایتی واضح من از کارم را انجام ندهم، باضافه از حضور رئیسم در برابرم، از دستور دادن او به من (که به نظر من دستوراتش اشتباه است) خشمگین، متنفر، افسرده نشوم. اگر من در هنگام کار به این اندیشه که: «چرا رئیسی بر من حاکمفرماست که افکار و نظراتش 100% برعکس من است» که متناوبأ به ذهن من وارد میشود چنین نتیجهگیری نکنم که من باید از محیط ناراضی باشم، فقط چنین نتیجهگیری کنم که تلاشم را برای اصلاح محیط انجام دهم، اگر من از اینکه چنین رئیسی خواستههای برحق من را عمل نمیکند، اگر من از اینکه این رئیس با من مودبانه صحبت نمیکند عصبانی نشوم، اگر من از اینکه قدرتی ندارم که او را از کار برکنار کنم غمگین نشوم، اگر من از وجود چنین رئیسی احساس سختی در زندگی، نکنم، اگر من متناوبأ به اینکه: «ایکاش میشد او از کار برکنار میشد» فکر نکنم، اگر من به چنین افکاری توجه نکنم و اندیشه نکنم و بلکه فقط به این موضوع فکر کنم که: «من تا زمانیکه موفق شوم طبق قانون و رضایت وجدانم این رئیس را که فکر میکنم - و نه مطمئن باشم!- {او رئیس مناسب و مفیدی باشد} از این کار برکنار کنم، چگونه با این رئیس کار کنم که به خواستههایم برسم؟ و خودم ناراضی نباشم و همچنین او از من راضی باشد تا بتوانم کارم را بطور موفقی ادامه دهد. » و به مشکل بودن احتمالی کار کردن با او اهمیتی ندهم، اگر من به این موضوع فکر کنم: «من با او چه وجه مشترکی داریم تا در همین زمینه من رشد و ترقی کنم؟» اگر من به این موضوع فکر کنم: «در چه موضوعاتی نظر من و او یکسان است؟ و این وجوه را پیدا کنم» و آنها را تقویت کنم، اگر من چنین فکر کنم: هرچند من با او در بسیاری موضوعات با هم نظرات کاملأ مخالف و برعکسی داریم و اگر امکان قانونی و اخلاقی پیدا کنم تا او را از کار برکنار کنم از آن روشها تمام سعی خود را میکنم تا او برکنار شود، اما تا آن زمان و تا پیدا شدن آن {روشهای قانونی و اخلاقی برکنار کردن او}سعی در مبارزه با او نمیکنم، سعی در کارشکنی با او نمیکنم! زیرا کارشکنی سبب شکستن کار میشود! ارزش کار بیش از هر چیز است. «مبارزة من با او» در سازمان و اداره و جامعه ما تفرقه و تجزیه ایجاد میکند. سازمان و گروه و اداره ما ارزش بیشتری از آن یک فرد دارد. سلامت و قدرت و موفقیت سازمان و اداره و جامعه من ارزش بیشتری از آن یک فرد دارد. بخاطر نابودی یک فرد نباید سازمان و جامعه خودم را که دوست دارم ضربه بزنم.
اگر من اینگونه فکر کنم من بیشتر از پیش و حتی بیشتر از بسیاری از افرادیکه چنین توان و قدرتی را ندارند از طرز تفکر دایناسوری دور میشوم و به طرز تفکر انسان برتر و الگو نزدیک میشوم.
آیا کسی به ما آموخته است «در مرگ عزیزان چگونه باید اندیشید؟»
سوال: مرگ نزدیکان بشر همیشه استرس واضح و شدیدی برای بشر دارد درحالیکه آوزش چندانی در این موضوع نیاموختهایم. با مطالعه این مطالب قدرت حل این مشکل و استرسی که همة ما بالاخره خواهیم داشت را پیدا خواهیم کرد.
از کودکی بیاد دارم اولین باری که انسانی از نزدیکانم مرد، والدین و بزرگانم در پاسخ این سوال من: «مرگ او چه اهمیتی در زندگی من دارد؟» این پاسخ را به من دادند: «اهمیتی ندارد و چندان مهم نیست و نگران نباش چون او به بهشت رفته است.» من نیز با خود قبل از اینکه به پاسخ آنان بیاندیشم که آنان چه پاسخی به من دادند در این تعجب بودم لابد مرگ آن فرد اهمیت فراوان و زیادی دارد زیرا که همگی و تمامی اطرافیانم در غم و اندوه شدیدی فرو رفتهاند. این غم آنقدر بزرگ است که تاکنون شبیه آن را اصلأ نه تنها ندیده بودم بلکه حتی فکر نمیکردم که انسان ممکن است چنین حدی از غم و اندوه را تجربه کند! من که در تمامی آن دوران کودکیام حدکثر ناراحتی و غمی را که تجربه کرده بودم اخم یا عصبانیت مادرم بود و فکر نمیکردم ممکن است بیش از این هم غم و اندوهی وجود داشته باشد!
اما عجیبتر اینکه در حالیکه این غم مردن آن انسان اینقدر بزرگ است که من تاکنون اصلأ ندیده بودم اما همة اطرافیانم میگویند که «اهمیتی ندارد و چندان مهم نیست و نگران نباش...» این تناقض را اصلأ نمیتوانستم بفهمم چرا اینگونه است و کسی هم به من توضیحی نمیداد فقط تناقض عجیبی در سخنان بزرگانم میدیدم!
بهرحال مجبور بودم این تناقض را ببینم و وانمود کنم که تناقضی نیست زیرا که همه همین گونه وانمود میکردند و من فکر کردم من هم وظیفه دارم مانند همه در حالیکه میگویم مرگ انسانی مهم نیست و نباید ناراحت شد اما عملأ باید ناراحت و غمزده باشم و یاد گرفتم در مرگ انسانهای اطرافیانم و نیز بزرگان مانند رهبران اجتماعی و دینی همین گونه رفتار کنم: {در ظاهر و افکارم غمزده و افسرده باشم اما در کلام و سخن بگویم او به بهشت رفته و نباید ناراحت بود زیرا او بجای خوبی رفته است. مهمتر اینکه به این تناقض فکر نکنم!!} از یکسو همه تشویق میشوند که در مرگ آن بزرگ افسرده و غمزده باشیم و از این غم و اندوه توقع تقرب به خدا و رضایت بزرگان دین و نیز ثواب و اجر اخروی داشته باشم و سعی کنم در این مواقع هرچه بیشتر غمزده و افسرده باشم و به اطرافیانم تسلیت بگویم اما اگر کسی از من پرسید «آن انسانی که مرده است به کجا رفته و وضعیت او چگونه است؟» باید جواب دهم: «به بهشت یعنی بهترین مکان رفته است» اما از این تناقض حق ندارم هیچ تعجبی کنم زیرا اگر تعجب کنم و از کسی علت این تناقض را بپرسم آن فرد با خشم کنترل شدهای همراه با تعجب فراوان بجای پاسخ سوالم از من بپرسد: «این چه سوالی است که میپرسی!!» تا من کاملأ بفهمم حق پرسیدن چنین سوالی را نداشتهام و اگر باز هم چنین سوالی را بپرسم بتدریج از جامعه اطرافیانم ترد و دور خواهم شد و من برای اینکه از جامعة انسانی دور نشوم نباید به این سوال فکر کنم.
اکنون در بزرگسالی به این نتیجه رسیدهام من آزاد هستم هر آنچه بخواهم بیاندیشم و اگر میخواهم به علم نزدیک شوم باید خطر ترد شدن از جامعة انسانی را قبول کنم اما با توجه به اینکه اگر جامعة انسانی ارزشی دارد فقط به علت وجود علم در جامعه است و جامعة انسانی بدون علم ارزشی ندارد و اصل علم است و نه جامعة انسانی.
اکنون که با آزادی به این سوال خود میاندیشم متوجه میشوم که علت آن تناقض در این بود که اطرافیانم برخلاف گفتههایشان نمیخواستند قبول کنند کسی که مرده است و به بهشت رفته است پس باید در جای خوبی باشد دیگر غم و اندوه خوردن چه معنی میدهد؟! همچنین همه افراد جامعه چنین وظیفة خود میدانند در زمان فوت انسانی باید غمزده باشیم و افسردگی یک وظیفة اخلاقی همه است و هرکسی که اینطور نباشد فرد بیرحم و خودخواهی قلمداد میشود و همه برای اینکه دیگران چنین فکری در مورد آنها نکنند خود را تا حداکثر ممکن غمزده نشان میدهند و برای اینکه بتوانند واقعأ غمزده باشند در افکار خودشان به غم و اندوه در مورد فرد متوفی فکر میکنند تا بتوانند در خودشان غم را ایجاد کنند. اتفاقأ این تکنیک «اندیشیدن به غم برای کسب ارزش اجتماعی» را خصوصأ در مورد بزرگان اجتماعی و مخصوصأ دینی به شدت انجام میدهند بطوریکه حتی توقع ثواب و اجر اخروی و رضایت خداوند هم خواهند داشت!
کسی به این موضوع نمیاندیشد که {چرا هر چه فردیکه دچار از دست دادن نزدیکانش شده فرد شهرنشینتر و تحصیلکردهتری باشد و بیشتر اهل مطالعه و علم باشد کمتر غمزده میشود و هرچه عامیتر و به بیسوادی نزدیکتر باشد در این شرایط غمزده و بیقرارتر میشود}؟
آیا ارتباطی بین «علم داشتن و غم زده نشدن» وجود دارد؟ آیا افرادیکه تحصیلکردهتر هستند بهتر تحمل از دست دادن نزدیکان را میکنند؟ آیا علم قدرت تحمل شرایط جدید اطرافمان را به ما میدهد؟
البته همه از ترس اینکه دیگران در مورد آنان چنین فکر نکنند که «فرد بیرحم است» وظیفه دارد در خودش ایجاد غمزدگی کند! این حقیقت را باید قبول کرد بزودی انسان خواهد توانست بر این ترس غلبه پیدا کند و بزودی دیگر انسانها چنین فکر قدیمی را ادامه نخواهند داد و همگی قبول خواهند کرد که غمزده بودن در زمان فوت اطرافیانمان فقط دلیل ناتوانی فرد در عادت دادن خود به شرایط جدید اطارفش است و اصلأ دلیل رقت قلب و خوش قلبی و آدم خوبی بودن فرد نیست همانطوریکه فردیکه در این شرایط معمولی و غیرافسرده باشد هم دلیل بیرحمی او نیست. اگر ما نخواهیم این حقیقت را قبول کنیم و همچنان تفکرات قدیمی را ادامه دهیم تاثیری در روند جریان تکامل بشر ایجاد نخواهد شد بلکه فقط خود را از حرکت تکاملی جامعة بشری دور و محروم خواهیم کرد. مسلمأ انسانهای قرن آینده این قدرت تفکر برتر را خواهند داشت که در شرایط فوت نزدیکانشان بسرعت خیلی بیشتری از ما خود را به شرایط جدید «فقدان نزدیکان خویش» عادت دهند بطوریکه دیگر هیچکس نه تنها در فوت عزیزش میتواند گریهای نکند و افسردگی در وی ایجاد نشود بلکه اطرافیانشان هم چنین فکر نخواهند که «اگر فلان کس در مرگ فرزند یا والدینش یا.. غمزده و افسرده نیست دلیل بیرحمی و خودخواهی او است»
این تفکر قدیمی که در بین برخی شهرنشینان معمولی وجود دارد که «شهرنشینان ثروتمندتر اگر در فوت نزدیکانشان افسرده نیستند بعلت خودخواهی و از بین رفتن اتحاد و روابط خانوادگی است، مانند آن هم در بین روستائیان نسبت به شهرنشینان معمولی وجود دارد»
اگر ما بخواهیم در مسیر حرکت تکاملی بشریت حرکت کنیم باید این قدرت را کسب کنیم که هرچه سریعتر خود را با شرایط اطرافمان عادت دهیم تا بتوانیم با قدرت بیشتری به برنامههای زندگی خود ادامه دهیم و از بروز وقفه در حل مسائل زندگیمان جلوگیری کنیم. یکی از مهمترین این قدرتها عادت دادن خویش با فقدان عزیزانمان است بیش از همه مرگ فرزند و یا والدین و یا همسر یا رهبر دینی یا اجتماعی از مهمترین این موارد است که قطعأ برای همة ما در زندگی حتمأ رخ خواهد داد. ما اگر هرچه زودتر خود را آمادة این وضعیت که بزودی خواهد رسید نکنیم و در آن زمان دچار غمزدگی و افسردگی شویم فقط خودمان مقصر هستیم و هیچ ارتباطی به خداوند ندارد و اصلأ در عوض تحمل این غم و اندوهی که عاملش ناتوانی ما در عادت دادن خویش به شرایط جدید اطرافمان است، نباید از خداوند طلب اجر و پاداش کنیم و طلبکار او باشیم! مگر خداوند تعهدی کرده بود که پس از آنکه فرزندمان یا ... را به ما داد او را هرگز پس نخواهد گرفت یا اصلأ آیا حقی به ما داده است که در مورد محل و شرایط زندگی او ما حق اظهار نظر داریم؟! در حقیقت در آینده هر انسانی که از سن 14- 15 سالگی عبور کرد همزمان با دانستن اینکه
· هر انسانی خواهد مرد و به جهان دیگر خواهد رفت از جمله نزدیکترین افراد او مانند فرزند و همسر و والدین و ..
· نحوة فوت آن فرد هم تحت کنترل کسی بجز خداوند نیست (هرچند همگی مسئول هستیم اما تقریبأ کنترل چندانی نداریم).
وظیفه دارد این قدرت را کسب نماید:
1. در زمان فوت و از دست دادن آن فرد خود را بسرعت به شرایط جدید فقدان فرد متوفی عادت دهد.
2. از ظهور غم و افسردگی در جامعه خودداری کند. هر شهروند جامعه موظف است به ترویج تفکر شادیبخش و لذت عمومی جامعه نهایت همکاری را کند و فوت عزیزی مطلقأ دلیل موجهی برای گریستن و ایجاد غم و افسردگی در جامعه نبوده و کسی حتی به این بهانه حق ندارد موجبات کاهش شادی سایر انسانها شده و جامعة بشری را از حرکت تکاملی بطرف شادی و لذت بطرف غم و افسردگی تغییر جهت دهد.
3. اگر او قبلأ به این مسئولیت خود عمل نکرده و خود را از «قدرت تطبیق با شرایط جدید اطرافش» محروم کرده ناشی از بیتوجهی او به آیندة خود بوده است و حق ندارد از سایر انسانها توقع دلداری دادن و جلب همکاری آنان را در عادت دادن وی به شرایط جدید اطرافش را داشته باشد و اگر اطرافیانش تمایل چندانی به چنین دلداری دادن به نداشته باشند نباید آنان را افرادی خودخواه و سنگدل قلمداد کند، بلکه خودش فرد خودخواه و سنگدلی بوده است که در زمان حیات اطرافیانش و قبل از مردن آنها در زمانیکه هنوز فرصت کسب این قدرت را داشته است با بیتوجهی به آینده خود و اطرافیانش و اتلاف وقت خود با کارهای کمارزش دیگری از کسب چنین قدرتهای در اندیشه خود جلوگیری کرده و اکنون از دیگران توقع دلداری دادن به او دارد.
این روش مانند فرد سیگاری است که پس از ابتلا به سرطانهای مختلف مثلأ ریه یا سکته قلبی از اطرافیانش توقع داشته باشد که هزینة درمان او را بپردازند و در طی زمان بستری او تا قبل از مرگش از او مراقبت و عیادت کنند و مانع احساس تنهائی او شوند. در غیراینصورت آنان را افرادی خودخواه و سنگدل و بیتوجه به سایر انسانها و اطرافیانشان و بیمسئولیت قلمداد کرده و آنان را نفرین کرده تا آنان از ترس تصور اینکه مبادا آنان واقعأ افرادی خودخواه و بیمسئولیتی باشند، مجبور شوند به حمایت و کمک به آن فرد سیگاری مریض بپردازند یا مانند گدایانی که با احساسات مردم بازی کرده و از این راه برای خود درآمدی کسب میکنند هرچند عملأ افرادی که آگاهی کمتری دارند و بیشتر تحت تاثیر القائات محیط و نه تفکر و تصمیمات خودشان هستند به این گدایان کمک مادی میکنند.
اگر من در زمانیکه یکی از نزدیکانم فوت میکند توقع داشته باشم دیگران در مراسم سوگواری من و خانوادهام مرا کمک کنند و حداقل در این مراسم شرکت کنند و به من تسلیت بگویند. اگر من در اثر غمی که در من اثر فوت آن عزیز ایجاد شده است و افسرده شدهام و با پوشیدن لباس سیاه و اصلاح نکردن صورت و گذاشتن ریش توقع همدردی دیگران را دارم و چاپ تسلیت در روزنامه توسط همکارانم وظیفه انسانی آنان حساب میکنم. اگر من در این شرایط از روحانی مسجد توقع دلداری دادن دارم یا اخیرأ از روانشناس اطرافم توقع همدردی با خود دارم و اتلاف وقت آنان را با این کارهای کمارزش وظیفة آنان تصور میکنم در حقیقت ناشی از عدم آموزش دادن خودم در تطبیق با شرایط جدید جامعه است. ناشی از این است که من توقع دارم همیشه اطرافم آنطور که خودم صلاح میدانم باشم! از جمله اطرافیان من حق مردن ندارند! چرا که من خودم را عادت ندادهام که در تغییر شرایط محیط اطرافم چگونه خودم را با شرایط جدید عادت دهم. حتمأ باید روحانی مسجد یا روانشناس نزدیکم وظیفه دارد به من دلداری دهد و همینطور سایر افراد فامیل و همکارانم در غیر اینصورت آنان را افرادی سنگدل و خودخواه تصور میکنم. {ناتوانی خودم را با تطبیق با شرایط جدید اطرافم} یک روند طبیعی میدانم و خودم را مسئول هیچ مسئولیت و وظیفهای نمیدانم! خودم را مسئول نمیدانم در مورد شیوه تفکر درشرایط غیرمتعارف و نادر خودم را مسئول هیچ آموزشی نمیدانم! هیچ وظیفهای ندارم در این شرایط آموزشی به خودم بدهم و کسب علم و دانش در این موارد بکنم. اما از طرف دیگر حق دارم در این شرایط از خداوند ناراضی باشم که چرا فرزندم یا همسرم یا والدینم را از من گرفته است؟ دلیلش هم این است که خداوند حق ندارد بدون اجازة من نزدیکانم را از من بگیرد! زیرا نزدیکانم متعلق به من هستند و شش دانگ وجود آنان به من تعلق دارد نه خداوند! هرچند میدانم چنین اتفاقی قطعأ رخ خواهد داد اما با نیاندیشیدن به زمانیکه چنین اتفاقی رخ خواهد داد و عادت ندادن خودم به آن حادثه عملأ سعی میکنم زمانیکه این اتفاق رخ داد تحملش برایم بسیار مشکل باشد و ناتوانی من سبب گردد در من غم و اندوه واضح و شدیدی ایجاد گردد. به عبارت دیگر با مظلومنمائی سعی میکنم خداوند را در محضوریت اخلاقی قرار دهم به نوعی از این تصمیم خود در مورد مرگ نزدیکانم منصرف کنم! هرچند میدانم قاعدتأ خداوند هرگز تحت تاثیر چیزی از جمله اینکارها قرار نمیگیرد اما فکر میکنم ضرر ندارد شاید خداوند استثنائأ در مورد اطرافیان من تصمیمش عوض شود و از مردن آنان منصرف شود! هرچند میدانم این تفکر من سبب میشود چنین اندوه و غم بزرگی در خودم ایجاد شود و تصمیم خودم در ایجاد غم شدیدی در خودم عملأ سبب نارضایتی واضح من از خداوند شده و حتی اگر من یک فرد مذهبی باشم بازهم دلیل نمیشود از انجام چنین کارهای بچهگانهای نسبت به خداوند منصرف شوم (به عبارت دیگر بنا به مقتضیات زمان مذهبی بودنم را به فراموشی میسپارم!) و همین نارضایتی من از خداوند سبب میشود به خودم حق بدهم به خداوند ناسزا و کلمات دون عظمت خداوند بیاندیشم یا بگویم اما از طرف دیگر کاملأ میدانم که من اصلأ نمیتوانم با خداوند درگیر شوم و از عظمت او کاملأ میترسم مبادا با گفتن کلماتی که کاملأ معنی ناشکری و نارضایتی از او را دارد مستحق عذاب او شوم لذا فقط بطور غیرمستقیم اندیشهها و گفتار نارضایتی از خداوند را بکار میبرم چون فکر میکنم خداوند متوجه این نارضایتی مخفیانه من نسبت به او نمیشود یا اگر میشود آن را میبخشد و عملی ضد من انجام نمیدهد.
چنین افکار بچهگانه و قدیمی که ناشی از نادانی بشر فعلی از جهان اطرافش است قطعأ در آیندة نزدیک متوقف خواهد شد و بشر آینده به گونة برتری خواهد اندیشید، بگونهای که سبب ترقی و تکامل او شده و سبب تقرب وی به خداوند خواهد شد.
لبخند بزنیم؟
بشر عصر ما چنین آموخته است دلیلی نیست که دائمأ لبخند بزنیم پس باید دلیلی برای لبخند زدن باشد تا لبخند بزنیم. درنتیجه برای ما لبخند زدن دائم مشکل است. درحالی که پندی از آیندگان به ما رسیده است که:
هرچند لبخند زدن دائم برای ما آسان نیست اما سعی کنیم همیشه لبخند بزنیم، هرگاه متوجه شدیم که لبخند بر لب نداریم سعی کنیم لبخند بزنیم.برای لبخند زدن منتظر عامل خارجی نباشیم، منتظر خبر خوشی نباشیم بلکه برای ایجاد شادی در خودمان لبخند بزنیم، برای افزایش قدرت تفکرمان (با ایجاد شادی) لبخند بزنیم. همانطوریکه میدانیم قدرت تفکر تنها وجه افتراق و برتری بشر با سایر مخلوقات است پس برای اینکه این قدرت خود را تقویت کنیم لبخند بزنیم. اگر ما اینگونه عادت کرده"ایم که باید خبر خوشی بما برسد تا شاد شویم و لبخند بزنیم باید بدانیم نباید منتظر خبرهای خوش کوچک و ذره"بینی باشیم وقتی که خبر خوش عظیم دائمأ وجود دارد و ما را ترک نمیکند چرا منتظر خبرهای ذره"بینی باشیم؟ خبر خوش عظیم این است که «خداوند ما را خلق کرده است لذا امکان تکامل و ترقی و سعادت را به ما داده است سپس پیامبران را از ابتدای تاریخ تاکنون مکررأ به سمت ما فرستاده تا از امکان تکامل و سعادت خود مایوس نشویم و فریب شیطان که در ما ناامیدی و یاس و شکست القاء میکند نخوریم.» پیامبران اعم از پیامبران رسمی (مانند 5پیامبر اولی"العظم)و پیامبران غیررسمی مانند آنها که در ما ایجاد سعی و تلاش و شادی و اتحاد بین انسانها میکنند و ما را از تفرقه، سوءظن، دشمنی، غم، خودخواهی و سستی برحذر میدارند.
پس هرگاه متوجه شدیم لبخند بر لب نداریم تلاش کنیم برای سعادت خود و اطرافیانمان لبخند بزنیم و منتظر خبرهای خوش ذره"بینی نباشیم زیرا که خبر خوش عظیم همیشه هست.
منبع : http://www.thought-way.com/viewer.php?id=38
1- در انجام کارها روی شیوهای خاص تأکید نکنید. شاید کسی بتواند از مسیر کوتاهتر و بهتری شما را به مقصد برساند.
2- توجه داشته باشید دانش و تجربه، هیچ کدام به تنهایی رهگشا نیستند، مثل اکسیژن و هیدروژن که از ترکیب معینی از آنها هوای تنفس ما تأمین میشود، میتوان با آمیختن دانش و تجربه، راهکارهای حیاتی و استثنایی خلق کرد.
3- از هر فرصتی برای استخدام و به کارگیری افراد برجسته استفاده کنید.
4- به خاطر داشته باشید رعایت استانداردهای محیط کار در کارایی کارمندان مؤثر است.
5- با فرق گذاشتن بیهوده بین افراد گروه، انگیزه کاری آنها را از بین نبرید.
6- از مشورت و نظرخواهی با نیروی جوان ابایی نداشته باشید.
7- با رفتارهای ضد و نقیض، اعتماد زیردستان را از خود سلب نکنید.
8- در به وجود آوردن فضای رقابتی سالم، کوشا باشید.
9- برای ارتقای سطح دانش کارمندان و افزایش بهرهوری آنان، کلاسهای آموزشی ترتیب دهید و از لوازم کمک آموزشی بهره گیرید.
10- دقت کنید که توبیخ کارمند خطاکار، باید متناسب با اشتباهاتش تعیین شود.
11- مطمئن شوید مأمور خریدی که برای سازمان در نظر گرفتهاید، علاوه بر کاردانی و رعایت اصول درست بازاریابی، مورد اعتماد، زرنگ و خوشسلیقه نیز هست و همانگونه که بر قیمت کالاها توجه دارد، بر زیبایی و کیفیت آنها نیز اهمیت میدهد.
12- در صورت لزوم با قاطعیت نه بگویید.
13- سعی کنید با اصول ساده روانشناسی آشنا شوید.
14- طوری رفتار کنید که دیگران شما را به عنوان الگو انتخاب کنند و آینده کاری دلخواه خود را در قالب شخصیت شما مجسم کنند.
15- هرگز در حضور کارمندان با دیگر معاشرین خود، پشت سر افراد بدگویی نکنید.
16- رعایت سلسله مراتب کاری را به مسئولین و سرپرستان گوشزد کنید.
17- برای آزمودن کارمندانتان با آزمایشهای فاقد ارزش و بیاساس، شخصیت آنان را زیر سؤال نبرید.
18- با شروع به موقع جلسات، وقتشناسی را عملاً به حاضرین بیاموزید.
19- برای گیراتر شدن سخنان خود، همیشه چند عبارت کلیدی از بزرگان و افراد برجسته در ذهن داشته باشید و در موقع لزوم آنها را به کار ببرید.
20- در انجام کارها به سه نکته بیش از بقیه نکات توجه کنید: اعتماد به نفس، اعتماد به نفس، اعتماد به نفس.
21- انتقاد پذیر باشید.
22- با بیتوجهی، تلاش و زحمات زیردستان را بیارزش نکنید.
23- با وسواس بیهوده در انتخاب، زمان را از دست ندهید و به خاطر داشته باشید زمان برای شما متوقف نمیشود.
24- برای حل مشکلات احتمالی، دوراندیش باشید و مطمئن باشید با در نظر داشتن چند راهکار تخصصی، هرگز در موارد اضطراری غافلگیر نخواهید شد.
25- نقش تبلیغات را در سودآوری سازمان نادیده نگیرید.
26- خواستههای خود را واضح و روشن بیان کنید و اطمینان حاصل کنید که کارمندان به خوبی از جزئیات وظیفهای که به عهده آنان است، مطلع هستند.
27- از هر کس، مطابق دانش و تجربهاش توقع داشته باشید تا بهترین نتیجه را بدست آورید.
28- وظایف کارمندان را متناسب با تواناییهای فیزیکی و حرفهای آنان تعیین کنید.
29- اگر از موضوعی علمی اطلاعی ندارید، یا احتیاج به توضیحات بیشتری دارید، بدون هیچ تردیدی سؤال کنید.
30- در موارد بحرانی، خونسردی خود را حفظ کنید و چند استراتژی بحرانزدایی مناسب با فعالیت سازمانی خود را پیشبینی و طراحی کنید تا در موارد لزوم از آنها استفاده کنید.
31- از رفتارهایی که شما را در سازمان عصبی معرفی میکند، پرهیز کنید.
32- انتقامجو نباشید.
33- زمان پیادهسازی تصمیمگیریها، به اندازه اخذ تصمیمات، مهم است. چون ممکن است اجرای یک نقشه خوب تجاری در زمان نامناسب با شکست روبهرو شود.
34- در مورد چیزی که نمیدانید، به کسی اطلاعات اشتباه ندهید و از گفتن نمیدانم، هراسی نداشته باشید.
35- با محول کردن مسئولیت به کارمندان مستعد و خلاق، زمینه رشد و خلاقیت آنان را فراهم کنید.
36- بدون تفکر و درنگ پاسخ ندهید.
37- نحوه چیدمان میز کارمندان و محل استقرار آنها را طوری انتخاب کنید که افراد فراموش نکنند در محل کارشان هستند و نباید بیش از حد مجاز باز هم به گفتوگو بپردازند.
38- حرفهایترین و بهترین حسابدار و مشاور حقوقی را استخدام کنید.
39- به مشکلات مالی افراد توجه کنید و درخواستهای موجه اخذ وام آنان را به تعویق نیندازید.
40- همیشه به خاطر داشته باشید تواضع و متانت بر شکوه شما میافزاید.
41- اگر قاطعیت مدیر با مهربانی توأم باشد، تأثیر شگفتانگیزی بر اطرافیان خواهد داشت و فرمانبری با ترس جای خود را به انجام وظیفه با حس مسئولیتپذیری میدهد.
42- سامانهای را جهت اخذ پیشنهاد اختصاص دهید و به کارمندان اطمینان دهید که در کمال رازداری به پیشنهادهای مطرح شده رسیدگی میکنید.
43- مطمئن شوید که حق و حقوق دیگران توسط مسئولین و سرپرستان سازمان رعایت میشود.
44- چند ساعت از یک روز مشخص در ماه را به بازدید از سطوح مختلف سازمان و گفتوگوی رودررو با کارمندان اختصاص دهید.
45- در سمینارهای مرتبط با فعالیت خود شرکت کنید.
46- در کمک رسانیهای مراسم خیریه پیشقدم باشید.
47- با درایت و زیرکی همیشه در کمین شکار فرصتهای طلایی باشید.
48- صبر و حوصله را از مهمترین ارکان موفقیت تلقی کنید.
49- مسئولیتپذیر باشید.
50- به منظور اطلاع حاصل کردن از مطالب جدید علمی، در چند سایت اینترنتی مرتبط عضو شوید.
51- چند تکه کلام اختصاصی و جالب برای خود انتخاب کنید.
52- تفکر و تعمق قبل از پاسخگویی راحتتر از پیدا کردن چارهای برای تغییر آنچه عنوان شده میباشد.
53- وقتی میخواهید کاری را به کسی محول کنید، روشی را برای عنوان کردنش انتخاب کنید تا حس مسئولیت افراد برانگیخته شود.
54- علت شکستهای سازمانی را تجزیه و تحلیل کنید تا ضمن تشخیص مسیر نادرست، از تکرار آن جلوگیری کنید.
55- با بیاهمیت جلوه دادن کارهای کارمندان، زحمات آنان را بیارزش نکنید.
56- با انجام ورزشهای فکری، قابلیتهای ذهنی خود را تقویت کنید.
57- به هر کس فراخور فعالیت و بازده کاریاش پاداش دهید و با در نظر گرفتن پاداشهای مساوی، حرکت افراد شایسته گروه را کند نکنید.
58- با به کارگیری مشاورین کارآزموده و متعهد، موقعیت بازار کار را تحلیل کنید و استراتژی به کار بگیرید که همیشه یک گام از رقبا جلوتر باشید.
59- اجازه ندهید بار مسئولیت کارمندان بیکفایت و کند بر دوش کارمندان خبره و ساعی تحمیل شود زیرا افراد با درک این بیعدالتی انگیزه خود را از دست میدهند.
60- دانش حرفهای خود را تا حدی بالا ببرید که در موارد لزوم در مقابل کلیه سؤالات حرفهای حاضر جواب باشید.
61- زمان استخدام، افراد علاوه بر تستهای مقرر شده، تستهایی انجام دهید که مطمئن شوید کسی را که به کار میگمارید، تنبل نیست! زیرا افراد تنبل فشار کاری دیگران را بیشتر می کنند.
62- هنگام دست دادن، دست افراد را محکم و صمیمانه بفشارید.
63- وقتی عصبانی هستید، درباره دیگران تصمیمگیری نکنید.
64- همیشه وقتشناس باشید. برای حضور به موقع، میتوانید از ترفند قدیمی 5 دقیقه جلو کشیدن ساعت استفاده کنید.
65- هرگز امید ارتقا را از زیردستان نگیرید، زیرا به طور یقین، انگیزه آنها برای تلاش از بین میرود.
66- سعی کنید در صورت لزوم در دسترس باشید و شانس حرف زدن را به همه سطوح سازمان بدهید. در این صورت شاید با ایدههای درخشانی روبهرو شوید.
67- به کارمندان ساعی و متعهد بگویید که چقدر برای سازمان مفید هستند و شما به آنها علاقه و اعتماد دارید.
68- هیچگاه اجازه ندهید کسی حالت افسردگی و ناامیدی شما را ببیند.
69- به شایعات بیاساس بیتوجه باشید و در مورد زیردستان از روی دهنبینی قضاوت نکنید.
70- خشکی جلسات طولانی را با شوخطبعی قابل تحمل کنید.
71- از سرزنش کردن دیگران در جمع خودداری کنید.
72- برای همه سطوح سازمان حتی خدمه و نامهرسانها احترام قائل شوید.
73- از منشی خود بخواهید روز تولد کارمندان، کارت تبریکی را که توسط شما امضا شده است، برایشان ارسال کند.
74- در موقع امضا کردن نامهها و مکتوبات آنها را به دقت مطالعه کنید و از امضا کردن آنها، زمانی که حوصله و تمرکز ندارید پرهیز کنید.
75- خوشژست و خوشبیان باشید و در جمع با انرژی و اشتیاق حاضر شوید.
76- با قدردانی به موقع از کارمندان، انرژی کاری آنان را افزایش دهید و حسن خلاقیت را در آنان تقویت کنید.
77- موقع حرف زدن با اعتماد به نفس به چشمان افراد نگاه کنید و همیشه متبسم باشید.
78- هرگز برای پیشبرد اهداف کاری خود، دیگران را با وعدههای بیاساس فریب ندهید.
79- سعی کنید اسامی کارمندان را به خاطر بسپارید و در حین صحبت کردن با آنان، اسمشان را به زبان بیاورید.
80- همواره به خاطر داشته باشید به کار بردن الفاظ مؤدبانه از اقتدار شما نمیکاهد.
81- اشتباهات زیردستان را بیش از حد لازم به آنها گوشزد نکنید.
82- امین و رازدار افراد باشید.
83- روی اشتباهات خود پافشاری نکنید و بیتعصب خطاهای خود را بپذیرید.
84- با عبارات کنایهآمیز و نیشدار به دیگران درس عبرت ندهید.
85- با آرامش و خونسردی به حرفهای دیگران گوش کنید و برای صرفهجویی در زمان مرتباً حرف آنان را قطع نکنید.
86- روش محاسبات مالی را تا حدی یاد بگیرید تا قادر به تجزیه و تحلیلهای گزارشات مالی سازمان باشید.
87- در جلسات دائماً به ساعت خود نگاه نکنید.
88- به نحوه پوشش و ظاهر خود توجه کنید.
89- تا صحت و سقم مسألهای روشن نشده، کسی را مؤاخذه نکنید.
90- معاشرین چاپلوس خود را جدی نگیرید.
91- نکات جالب و پندآموز کتابهایی را که میخوانید، در دفتری یادداشت کنید و در موارد مناسب آنها را به کار ببرید.
92- انعطافپذیر باشید.
93- بدون توهین به عقاید دیگران، با آنها مخالفت کنید.
94- نسبت به قول خود پایبند باشید.
95- در موقعیتهای بحرانی بر خود مسلط باشید و نگذارید زیردستان از اضطراب شما آگاه شوند.
96- برای حرف زدن زیباترین و خوشآهنگترین الفاظ را انتخاب کنید.
97- ریسکپذیر باشید.
98- نحوه استفاده از نرمافزارهای مرتبط با کار خود را بیاموزید.
99- برای ثبت ایدههای درخشانی که ناگهان به ذهن میرسند، همیشه یک قلم و کاغذ به همراه داشته باشید.
100- کتابخانه سازمان را به روز کنید و اسامی کتابهایی را که اضافه میشود به صورت لیست منتشر شده در اختیار کارمندان قرار دهید
101- مطمئن شوید ابراز رضایت شغلی افراد به سبب ترس از توبیخ مسئولین و سرپرستان نیست.
102- به واسطه مدیر بودن خود، از دیگران توقع بیجا نداشته باشید.
103- در اولین فرصت در خاتمه دادن به مشاجرات و کدورتهایی که بین کارمندان پیش میآید، حکمیت کنید و برقرار کننده صلح و آشتی باشید.
104- در مصاحبه استخدامی افراد به سوابق کاری آنان توجه و به خاطر داشته باشید کارمند موفق کارنامهای پربار به همراه دارد.
105- از انحصاری کردن خدمات رفاهی سازمان پرهیز کنید و اجازه دهید همه سطوح از این خدمات بهرهمند شوند.
106- زمان دقیق پیادهسازی تصمیمات اخذ شده را پیدا کنید، چون ممکن است اجرای یک نقشه خوب، در زمان نامناسب با شکست روبهرو شود.
107- برای حفظ اطلاعات سازمانی، از بهترین و پیشرفتهترین سیستم حفاظتی استفاده کنید.
108- زبدهترین کادر بازاریابی را گردآوری کنید و حتی زمانی که سوددهی سازمان در وضع مناسبی قرار دارد، از آنان بخواهید ریتم فعالیتهای خود را کند نکرده و همچنان به صورت جدی ادامه دهند.
109- به منظور جلوگیری از تکروی و رقابتهای ناسالم، روحیه انجام کار گروهی در سازمان را تقویت کنید.
110- از عنوان کردن فرامین غیرقابل اجرا و غیرمنطقی احتراز جویید، زیرا جز خدشهدار کردن شخصیت حرفهای شما پیامدی ندارد.
111- عملکرد افراد را در زمان اضافهکاری کنترل کنید تا بدینوسیله از سوء استفاده افراد ناشایست که به عنوان اضافهکاری در سازمان به انجام کارهای شخصی یا اتلاف وقت میپردازند، جلوگیری شود.
112- از نگارش واژهای که از صحت املای آن اطمینان ندارید، پرهیز کنید و برای حصول اطمینان از نگارش صحیح لغاتی که فراموش کردهاید، همیشه یک فرهنگ لغت در دسترس داشته باشید.
113- وقتی در مورد موضوعی محرمانه صحبت میکنید، مراقب استراق سمع دیگران باشید.
114- اموال مهم سازمان را بیمه کنید.
115- در سلام کردن و ایجاد ارتباط دوستانه پیشقدم باشید.
116- مراقب سلامتی خود باشید و هرگز از یاد مبرید عقل سالم در بدن سالم است.
117- مطمئن شوید کادر مالی شما به موقع در پرداخت صورت حسابها اقدام میکنند و پرداختها بنا به دلایل غیرموجه، به تعویق نمیافتد. چون تأخیر در پرداختها به اعتبار مالی شما لطمه جبرانناپذیری وارد میکند.
118- عیبجو و بهانهگیر نباشید و اجازه ندهید این دو خصلت در شما به عادت مبدل شود.
119- هرگز از خاطر نبرید انسان، اشرف مخلوقات است و با درایت و پشتکار میتواند برای هر مشکلی، راه حل مناسبی پیدا کند.
120- برخی از بازنشستگان پس از بازنشستگی تمایل به ادامه کار دارند، اگر میخواهید این افراد را به کار بگیرید توجه داشته باشید توانایی و انرژی و یا انگیزه کافی جهت نیل به اهداف سازمانی در این افراد وجود داشته باشد و درخواست کار آنها صرفاً به دلیل رفع نیاز مالی نباشد.
121- همواره هوشیار باشید کسی در سازمان جهت حفظ عنوان شغلی و موقعیت خود به عنوان ترمز برای نیروهای فعال و پرانرژی عمل نکند.
122- از اشتباهات خود درس بگیرید و آن را به دیگران نیز درس بدهید.
123- حتی وقتی موردی پیش آمده که به شدت ترسیدهاید، اجازه ندهید اطرافیان از این حس شما مطلع شوند.
124- افراد متخصص سازمان را برای اخذ نشریههای تخصصی آبونه کنید.
125- هیچکس را دست کم نگیرید.
126- حامی ضعیفان باشید و اجازه ندهید حق کسی ضایع شود.
127- اگر در جمعی هستید که موضوع مورد بحث را نمیدانید و روشن شدن این امر به اعتبار علمی شما لطمه خواهد زد، لازم نیست با اظهار نظر در مورد آن، عدم آگاهی خود را عیان سازید. میتوانید سکوت کنید تا در اولین فرصت به تکمیل اطلاعات خود بپردازید.
128- آرام و شمرده صحبت کنید.
129- زمانی که از کسی اشتباهی سر میزند، با رفتار صحیح و منطقی او را شرمنده کنید، نه با توهین و ناسزا.
130- به اندازه کافی استراحت کنید و اجازه ندهید خستگی و استرس به سلامت روحی شما لطمه وارد کند.
131- هر از چند گاهی جلسهای به منظور پرسش و پاسخ با حضور سرپرستان ترتیب دهید تا از صحبت عملکرد و برنامههای آنان مطمئن شوید.
132- سرپرستان و مسئولین، پل ارتباطی مدیریت و کارمندان هستند، تا از استحکام این پل مطمئن نشدهاید بیمحابا گام برندارید، چون در غیر این صورت ممکن است سقوط کنید.
133- کارمندان را تشویق کنید تا با ابتکار در انجام کارهایشان راههایی برای صرفهجویی و پایین آوردن هزینهها پیدا کنند.
134- کتاب قانون تجارت را در دسترس داشته باشید.
135- با توجه بیش از حد به افراد خاص، حسادت دیگران را برانگیخته نکنید.
136- به دیگران فرصت جبران اشتباهاتشان را بدهید.
137- نقاط ضعف و قوت خود را کشف کنید.
138- مطمئن شوید هیچ منبع انرژی، بیهوده به هدر نمیرود. برای مثال کسی را موظف کنید تا از خاموش بودن چراغها و بسته بودن شیرهای آب پس از اتمام ساعات اداری و خروج نیروها اطمینان حاصل کند.
139- با اولین برخورد، در مورد کسی قضاوت نکنید.
140- حس ششم خود را نادیده نگیرید.
141- هر کسی را فقط با خودش مقایسه کنید، نه دیگران.
142- برای هر بخش، یک جعبه کمکهای اولیه تهیه کنید.
143- اعجاز عبارات تأکیدی و مثبت را نادیده نگیرید.
144- راحتترین مبلمان و چشمنوازترین وسایل را برای اتاق خود تهیه کنید و برای استفاده بهینه از فضا و زیبایی محیط از طراحان داخلی کمک بگیرید.
145- پنجرهها را مسدود نکنید، اجازه دهید همگان از نور و هوای تازه که ارزانترین موهبتهای الهی هستند، بهرهمند شوند. گاهی وزش یک نسیم میتواند آرامش چشمگیری برای محیط به ارمغان بیاورد.
146- از انجام هر جابهجایی برای نیروی انسانی در محیط کار، نمیتوان نتیجه مطلوب گردش شغلی را حاصل نمود. اگر جابهجایی کارمندان اصولی و حساب شده نباشد، باعث افت راندمان کاری و دلزدگی آنان از کارشان میشود.
147- مراقب باشید و اجازه ندهید سرپرستان و مسئولان برای پیادهسازی نظرات شخصی و اجرای فرامین خود، خودسرانه دستوری را به اسم شما اعلام کنند، زیرا در این صورت اگر این دستورات صحیح و قابل اجرا نباشد، از حسن شهرت و محبوبیت شما کاسته خواهد شد.
148- سرمایههای مالی، وقت و انرژی نیروی انسانی را با آموزشهای غیرضروری به هدر ندهید. برای هر کسی آموزشی را تدارک ببینید تا بتواند از آن در بهبود بخشیدن کارهایش استفاده کند. در غیر این صورت وقتی فرصتی برای استفاده از این آموختهها دست ندهد، خیلی زود به ورطه فراموشی سپرده میشود و هرگز تبدیل به یک مهارت نمیشود.
149- بیطرفانه راجع به مسائل تصمیمگیری کنید تا زاویه دید شما وسعت پیدا کند.
150- با هر نوع بیانضباطی مبارزه کنید.
151- روز خود را با خوردن صبحانهای مقوی آغاز کنید.
152- از ایمن بودن آسانسورها و سایر وسایل مهم اطمینان حاصل کنید و اگر احتیاج به تعبیر یا تغییر دارند، بدون فوت وقت اقدام کنید.
153- حتی اگر سن شما از کارمندان کمتر است، آنچنان دلسوزانه با مسائلشان برخورد کنید تا لقب "پدر سازمان" را کسب کنید.
154- جهت حفظ سلامتی و چالاکی هر روز حداقل 15 دقیقه نرمش کنید.
155- در برخی از برنامهریزیها و اخذ تصمیمات از کارکنان نیز نظرخواهی کنید تا با این مشارکت صمیمیت بیشتری بین مدیریت و کارکنان برقرار گردد و حس مسئولیتپذیری افراد افزایش یابد.
156- از کارکنان بخواهید اگر با مشکلی روبهرو میشوند ضمن اعلام آن مشکل چند راه حل مناسب نیز ارائه دهند.
157- گاهی اوقات بدون اطلاع قبلی وارد اتاق کارکنان شوید و شخصاً با آنان به گفتوگو بپردازید.
158- با برقراری امنیت شغلی در محیط روحیه کاری افراد را بهبود ببخشید.
159- اگر به افراد شخصیت بدهید و با برخوردهای نادرست عزت نفس آنان را پایمال نکنید آنان به مثابه اهرم عمل میکنند و قادر خواهند بود مسئولیتهایی که به عهده آنان است بدون استرس و فشار روحی و با کیفیت بهتری به انجام برسانند.
160- مشوق و ترویجدهنده کار تیمی باشید تا هماهنگی و همسویی کارکنان جایگزین رقابتهای ناسالم شود.